بازگشت

مشتري طلعت و خورشيد رخ و زهره جبين




باغ توحيد ندارد شجري بهتر از اين

نخل اميد نيارد ثمري بهتر از اين



نطفه يي چون تو ، به پشت پدر چرخ نبود

مادر دهر نزايد پسري بهتر از اين



مشتري طلعت و خورشيد رخ و زهره جبين

ديده ي دهر نديده قمري بهتر از اين



پر زند مرغ دلم بهر لبانش آري

هيچ طوطي نچشيده شكري بهتر از اين



شب ميلاد مبارك پي محبوب خداست

كه شب قدر ندارد سحري بهتر از اين



حسن عسكري آن واسطه ي فيض خدا

كه نباشد به خدا راهبري بهتر از اين



پسرش مهدي و نور دل هاديست كه نيست

پسر بهتر از آن و پدري بهتر از اين



در شادي بگشا ، باب غم و غصه ببند

كه نمي يابي شام دگري بهتر از اين



اوست معقول و همه كون و مكان محسوسند

به خداوند نباشد بشري بهتر از اين





[ صفحه 488]





باغ دين يافت از او رونق سر سبزي را

كه نديده ست به خود باروري بهتر از اين



مي توان بود به مهرش ز حوادث ايمن

نيست شمشير بلا را سپري بهتر از اين



گهر بحر ولا ، با پسرش كامل شد

كه نبد كنز خفي را گهري بهتر از اين



بار الها سفر سامره را قسمت كن

در همه عمر نباشد سفري بهتر از اين



عقده ي خويش ز دست كرم او بگشا

كامشبت نيست گشاينده تري بهتر از اين



پسرش مهدي موعود پي دفع ستم

نيست در بيت قضا دادگري بهتر از اين



هم از او ترجمه ي « نصر من الله » شود

صبر ما را نبود خود ظفري بهتر از اين



خوشدل تهراني

نوادر يا سفينه ي شمشيري / 300





[ صفحه 489]