بازگشت

نشان دادن به يعقوب به منقوش


شيخ صدوق در كمال الدين و تمام النعمة به سند خود از يعقوب بن منقوش روايت كرده است كه گفت: خدمت ابومحمد حسن بن علي عسكري عليهماالسلام رسيديم. حضرت بر سكوي خانه نشسته بود و در سمت راست وي اتاقي بود و پرده اي آن را مي پوشاند. به حضرت عرض كردم: مولاي من، صاحب منصب امامت كيست؟

فرمود: پرده را كنار بزن.

آن را كنار زدم. نوجواني به قامت پنج وجب در حدود ده يا هشت سالگي بيرون آمد. او پيشاني درخشان، چهره اي نوراني، چشمان براق، دو كف ستبر و زانوهايي برگشته، خالي بر گونه ي راست و گيسواني مجعد داشت. اين كودك آمد و روي زانوي ابومحمد عليه السلام نشست.

پس از آن، حضرت به من فرمود: اين [كودك] پيشوا و امام شما است.

سپس آن كودك به سرعت به پا خاست. حضرت بدو فرمود: پسركم، تا موعد معين داخل اتاق شو. وي داخل خانه شد و من به او مي نگريستم. آنگاه حضرت به من فرمود: اي يعقوب،



[ صفحه 291]



نگاه كن ببين داخل اتاق كيست، من داخل اتاق شدم، ولي كسي را نديدم» [1] .


پاورقي

[1] همان.