بازگشت

اقوال مورخين و ديگران


فضائل و مناقب ائمه اطهار عليهم السلام بر همگان روشن بوده و علاوه بر دوستان و شيعيان، مخالفين و دشمنان نيز تحت تأثير سجاياي اخلاقي و صفات ملكوتي آنها قرار گرفته و بي اختيار تعظيم و تمجيدشان نموده اند چنانكه:

عبيدالله بن خاقان كه سمت وزارت معتمد عباسي را داشت از دشمنان خاندان علوي بوده و يك مرد ناصبي به شمار مي رفت مع الوصف درباره امام حسن عسكري عليه السلام به پسرش احمد بن عبيدالله مي گويد: با بني لو زالت الامامة عن خلفاء بني العباس ما استحقها احد من بني هاشم غيره لفضله و عفافه و صيانته و زهده و عبادته و جميل اخلاقه و صلاحه. [1] .

(اگر زمامداري امت از دست خلفاي عباسي خارج شود هيچكس از بني هاشم به جز ابومحمد عليه السلام استحقاق احراز مقام خلافت را ندارد و اين به خاطر برتري و پاكدامني و خويشتن داري و زهد و عبادت و اخلاق نيكو و شايستگي او است) همچنين خود احمد بن عبيدالله بن خاقان كه از ناصبي هاي تند و نسبت به اهلبيت انحراف داشته و از طرف عباسيان مأمور خراج در شهر قم بود روزي كه در مجلس وي از علويان و مذاهب آنها گفتگو به ميان آمد گفت من در سامراء مردي از علويين مانند حسن بن علي (ابومحمد عليه السلام) در وقار و



[ صفحه 169]



آرامش و عفت و پاكدامني و بزرگواري در نزد خاندانش نديده و نشناخته ام و همه بني هاشم او را بر سالخوردگان و بزرگان خود مقدم مي داشتند و همچنين موقعيت او در نزد فرماندهان و وزراء و عموم مردم نيز به همينگونه بود و من روزي كه پدرم (در موقع تصدي مقام وزارت معتمد عباسي) براي پذيرفتن مردم نشسته بود بالاي سر او ايستاده بودم ناگاه دربانان آمدند و گفتند ابومحمد - ابن الرضا بر در خانه است! پدرم با صداي بلند گفت اجازه اش دهيد وارد شود!

من از آنچه از دربانان شنيدم و از اينكه آنها جرأت نموده و در حضور پدرم مردي را با كنيه اش نام بردند تعجب كردم زيرا كسي را جز خليفه و وليعهد او در نزد پدرم با كنيه نام نمي بردند!

بالاخره ديدم مردي گندمگون و خوش اندام و نيكو چهره و خوش هيكل كه در عنفوان جواني بود با جلالت و شكوه خاصي وارد شد، وقتي چشم پدرم به او افتاد از جاي خود برخاست و چند قدم به سوي او رفت و من به خاطر ندارم كه پدرم با كسي از بني هاشم و فرماندهان و ساير بزرگان چنين رفتاري كرده باشد و چون به او نزديك شد با وي معانقه كرد و صورت و سينه او را بوسيد و دستش را گرفته و بر مسند خود نشانيد و خود در كنارش روبروي او نشسته و مشغول صحبت شد و ضمن سخنانش به او فدايت شوم و قربانت گردم مي گفت و من در حاليكه از آنچه مي ديدم، همچنان متعجب بودم ناگاه دربان آمد و گفت موفق (برادر معتمد) مي آيد و موفق موقعي كه به مجلس پدرم مي آمد ابتداء غلامان و فرماندهان مخصوص او مي آمدند و در فاصله ميان مجلس پدرم تا دم درب در دو طرف به صف مي ايستادند تا موفق مي آمد و مي رفت پس پدرم همچنان روي خود را به سوي ابومحمد عليه السلام داشت و با او گرم صحبت بود تا اينكه نگاهش به غلامان مخصوص موفق افتاد كه وارد شدند آنگاه پدرم گفت



[ صفحه 170]



خداوند مرا فدايت گرداند اگر مايل باشيد شما هم (براي اينكه موفق نبيند) تشريف ببريد و به دربانان خود دستور داد او را پشت صفها ببرند. ابومحمد عليه السلام برخاست و پدرم نيز برخاست و او را در آغوش كشيد و او نيز خداحافظي كرد و رفت.

من به دربانان و غلامان پدرم گفتم واي بر شما اين چه كسي بود كه او را پيش پدرم با كنيه نام برديد و پدرم نيز با او اينگونه رفتار نمود.

گفتند اين يك مرد علوي است و او را حسن بن علي گويند و بابن الرضا معروف است!

تعجب من زياد شد و در تمام آن روز پريشان بودم و درباره او و آنچه از رفتار پدرم با او ديده بودم مي انديشيدم تا اينكه شب فرارسيد و عادت پدرم اين بود كه نماز عشاء را به جا مي آورد و سپس براي مشورت هاي مورد نياز و آنچه بايد به اطلاع خليفه برسد مي نشست چون نمازش را خواند و جلوس كرد من آمدم و در برابرش نشستم و كسي هم در نزد او نبود.

پدرم به من گفت احمد كاري داري؟ گفتم آري پدرجان اگر اجازه دهي سؤالي دارم گفت پسرجان اجازه ات دادم هر چه دوست داري بگو، گفتم: اي پدر آن كسي كه امروز صبح ديدم تو او را اكرام و تعظيم كردي و خود و پدر و مادرت را فدايش نمودي كه بود؟

گفت پسرجان او امام رافضيان و حسن بن علي است كه بابن الرضا معروف است آنگاه مدتي سكوت كرد و سپس گفت اگر امامت از دست خلفاء بني عباس خارج شود هيچكس از بني هاشم جز او سزاوار آن مقام نيست و او به خاطر فضيلت و پاكدامني و وقار و زهد و عبادت و اخلاق نيكو و شايستگيش سزاوار خلافت مي باشد اگر پدرش را مي ديدي مردي بزرگوار و نجيب و نيكوكار و فضل بود. من از شنيدن اين سخنان ناراحتي و انديشه ام زياد شد و



[ صفحه 171]



نسبت به پدرم نيز خشمم فزوني گرفت و گفتار و كردار او را درباره وي زياده از حد دانستم!

از آن پس مرا جز پرسش از حال او و جستجو درباره كار وي انديشه اي نبود و از هر يك از بني هاشم و فرماندهان و نويسندگان و قضات و فقهاء و مردم ديگر كه مي پرسيدم او را در نهايت احترام و اكرام و علو مقام و گفتار نيك نام برده و مقدم بر تمام خاندان و بزرگسالانش معرفي مي كردند لذا قدر و منزلتش در نظرم بزرگ جلوه نمود و هيچ دوست و دشمن او را نديدم جز اينكه از وي به نيكي ياد مي كرد و مدحش مي نمود. [2] .

- قطب راوندي گويد: و امام حسن بن علي العسكري عليهماالسلام اخلاقش مانند اخلاق رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و مردي گندمگون و خوش اندام و نيكوچهره و خوش تركيب و در عنفوان جواني بود و جلال و شكوهي داشت كه عامه و خاصه از روي ناچاري او را به خاطر فضيلتش بزرگ و محترم شمرده و به جهت پاكدامني و صيانت نفس و زهد و عبادت و شايستگيش بر همگان مقدم مي داشتند و آن حضرت جليل القدر و نجيب و فاضل و كريم بود و مصائب بزرگ را تحمل مي كرد و در شدايد و گرفتاريها اظهار مذلت و خواري نمي نمود و اخلاقش خارق العاده بود. [3] .

- راهب دير عاقول وقتي خدمت امام حسن عسكري عليه السلام رسيد در اثر اعجازي كه از او مشاهده نمود اسلام آورد! بختيشوع نصراني كه طبيب خلفاء عباسي بود به وي گفت چه چيزي تو را از دين نصرانيت خارج نمود؟ گفت من مسيح را يافتم و به دست او اسلام آوردم! گفت مسيح را يافتي؟ گفت يا نظير او را زيرا اين شخص در براهين و معجزات مانند او است. [4] .



[ صفحه 172]



- مهجع بن صلت موقعي كه به حضور ابومحمد عليه السلام مشرف شد عرض كرد: رحمة الله و بركاته عليكم اهل البيت ذرية بعضها من بعض، اشهد ان حقك لواجب كوجب حق اميرالمؤمنين و الائمة من بعده صلوات الله عليهم اجمعين و اليك انتهيت الحكمة و الامامة و انك ولي الله الذي لاعذر لاحد في الجهل به. [5] .

رحمت و بركات خدا بر شما اهل بيت كه بعضي از بعض ديگريد، گواهي مي دهم كه حق تو مانند حق اميرالمؤمنين و ائمه پس از وي صلوات الله عليهم اجمعين واجب است و حكمت و امامت اكنون به تو رسيده است و توئي ولي خدا كه عذر كسي به علت جهل (به مقام تو) پذيرفته نخواهد شد.

بختيشوع كه طبيب مشهور بود يكي از شاگردان خاص خود را به نام بطريق براي فصد (زدن رگ) خدمت امام حسن عسكري عليه السلام فرستاد و درباره علم و فضيلت آن حضرت به او سفارش كرد و چنين گفت: هو اعلم في يومنا هذا اممن هو تحت السماء فاحذر ان لا تعترض عليه فما يأمرك به. يعني آن حضرت در اين عصر ما از تمام كساني كه زير آسمان هستند داناتر است پس برحذر باش در مورد آنچه به تو دستور مي دهد بر او اعتراض نكني. [6] .

- ابن جوزي در تذكرة الخواص خود گويد: كان عالما ثقة روي الحديث عن ابيه عن جده. آن حضرت عالم و ثقه بود و از پدر و جد خود نقل حديث مي كرد. [7] .

- محمد بن طلحه شافعي گويد: و اما مناقبه، فاعلم ان المنقبة العليا و المزية الكبري التي خصه الله عزوجل بها و قلده فريدها و منحه تقليدها و جعلها صفة دائمة لا يبلي الدهر جديدها و لا تنسي الالسنة تلاوتها و



[ صفحه 173]



تريدها...

بدانكه منقبت عالي تر و مزيت بزرگتري كه خداوند عزوجل آنها را بدان حضرت اختصاص داده و بدو منحصر نموده است او را بدان فضائل آراسته و برايش صفت دائمي و هميشگي قرار داده است به طوري كه روزگار تازگي آن را كهنه نكند و زبانها تلاوت و تكرار آن را فراموش ننمايد. [8] .



[ صفحه 174]




پاورقي

[1] ارشاد مفيد جلد 2 باب 33 حديث 1.

[2] جلاء العيون ص 574 - اصول كافي - اعلام الوري - ارشاد مفيد.

[3] انوار البهيه ص 152.

[4] بحارالانوار جلد 50 ص 262.

[5] كشف الغمه ص 310 - بحارالانوار جلد 50 ص 302.

[6] بحارالانوار جلد 50 ص 261.

[7] تذكره الخواص ص 203.

[8] مطالب السؤول ص 88.