بازگشت

از نامه هاي آن حضرت


1- ابويوسف يعقوب بن اسحاق گويد نامه اي به امام حسن عسكري عليه السلام نوشته و پرسيدم چگونه بنده خدايش را بپرستد و عبادت كند در صورتي كه او را نمي بيند؟ حضرت در پاسخ نامه توقيع فرمود:

يا ابايوسف جل سيدي و مولاي و المنعم علي و علي ابائي ان يري،

ترجمه:

اي ابايوسف سيد و مولا و ولي نعمت من و پدرانم بزرگتر از آن است كه (به چشم) ديده شود.

ابويوسف گويد از آن حضرت پرسيدم آيا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پروردگارش را ديده است؟ توقيع فرمود:

ان الله تبارك و تعالي اري رسوله بقلبه من نور عظمته ما احب. [1] .

خداوند تبارك و تعالي از نور عظمت خود به قلب پيغمبرش آنچه را كه دوست داشته ارائه فرمود.

2- سهل گويد در سال 255 به ابي محمد عسكري عليه السلام نوشتم كه اي مولاي من اصحاب ما (شيعيان) در توحيد اختلاف نظر دارند بعضي از آنها گويند او جسم است و برخي گويند او صورت است اگر صلاح بدانيد به غلام



[ صفحه 205]



خود منت نهاده و به من ياد دهد آنچه را كه بدان ملزم باشم و عمل نمايم و از آن تجاوز نكنم حضرت به خط خود توقيع فرمود:

سألت عن التوحيد و هذا عنكم معزول، الله واحد، لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد، خالق و ليس بمخلوق، يخلق تبارك و تعالي ما يشاء من الاجسام و غير ذلك و ليس بجسم و يصور ما يشاي ء و ليس بصورة جل ثناءه و تقدست اسمائه ان يكون له شبه هو لا غيره، ليس كمثله شي ء و هو السميع البصير. [2] .

ترجمه:

از توحيد پرسيدي و اين از شما بر كنار است، خدا يگانه و يكتا است، نزاده و زاده نشده و هيچكس همتاي او نيست، خدا خالق است و مخلوق نيست، خداي تبارك و تعالي هر چه خواهد از جسم و غير جسم مي آفريند و خودش جسم نيست و هر چه را خواهد تصوير كند و خودش صورت نيست ثناء و سپاسش بزرگ است و نامهايش مقدستر از آن است كه براي وي مانندي جز خود او باشد، چيزي مانندش نيست و او شنوا و بينا است.

3- حمزة بن محمد گويد به امام حسن عسكري عليه السلام نوشتم چرا خداي عزوجل روزه را واجب كرده است؟ آن حضرت در پاسخ مرقوم فرمود: ليجد الغني مس الجوع فيمن علي الفقير. [3] .

يعني براي آنكه توانگر درد گرسنگي را دريابد و به فقر و نيازمند بخشش كند.

4- محمد بن حسن گويد نامه اي به امام حسن عسكري عليه السلام نوشتم و از فقر و تنگدستي شكايت كردم سپس در دل خود گفتم آيا نه اين است كه



[ صفحه 206]



ابوعبدالله عليه السلام فرمود فقر و تنگدستي با ما بهتر است از توانگري با دشمنان ما و كشته شدن با ما بهتر از زندگي با دشمنان ما است؟ آنگاه پاسخ نامه ام چنين آمد:

ان الله عزوجل يخص اولياءنا اذا تكاثفت ذنوبهم بالفقر و قد يعفو عن كثير عنهم و هو كما حدثتك نفسك، الفقر معنا خير من الغني مع عدونا، و نحن كهف لمن التجأ الينا و نور لمن استضاء بنا و عصمة لمن اعتصم بنا، من اجبنا كان معنا في السنام الاعلي و من انحرف عنا مال فالي النار. [4] .

ترجمه:

خداوند عزوجل دوستان ما را چون گناهانشان انباشته شود به فقر و نيازمندي مخصوص گرداند و مطلب همان است كه تو در دل خود گفتي فقر و نيازمندي با ما بهتر از توانگري با دشمنان ما است و ما پناهگاهيم براي كسي كه به سوي ما پناه آورد و نوريم براي كسي كه از ما كسب روشنائي كند و نگاهدارنده ايم براي كسي كه (به ريسمان ولايت ما) چنگ زند، هر كه ما را دوست دارد با ما در جايگاه عاليتري خواهد بود و هر كه از ما انحراف جويد كجروي كرده و به سوي دوزخ رفته است.

5- يكي از شيعيان آن حضرت نامه اي در مورد اختلاف شيعه به وي نوشت امام در پاسخ آن مرقوم فرمود:

انما خاطب الله العاقل، و النس في علي طبقات: المستبصر علي سبيل نجاة متمسك بالحق متعلق بفرع الاصل غير شاك و لا مرتاب لا يجد عني ملجأ.

و طبقة لم تاخذ الحق من اهله فهم كراكب البحر يموج عند موجه و يسكن عند سكونه و طبقة استحوذ عليهم الشيطان، شأنهم الرد علي اهل



[ صفحه 207]



الحق و دفع الحق بالباطل حسدا من عند انفسهم. فدع من ذهب يمينا و شمالا فان الراعي اذا اراد يجمع غنمه جمعها باهون سعي. و اياك و الاذاعة و طلب الرياسة فانهما يدعوان الي الهلكة. [5] .

ترجمه:

البته خداوند شخص خردمند را مورد خطاب قرار دهد و مردم درباره من چند دسته اند: دسته اي به راه نجات بصيرت داشته و به حق متمسك و به فرع حقيقت علاقه مندند اينها شك و ترديد نكنند و جز من پناهي نيابند و دسته اي حق را از اهلش به دست نياورده و مانند دريانوردي هستند كه به امواج دريا حركت كرده و با سكون آن آرام باشند و دسته ديگر را شيطان بر آنها چيره شده كارشان رد كردن اهل حق و دفع حقيقت به باطل است به علت حسدي كه در دل دارند. پس كسي را كه به راست و چپ مي رود رها كن كه اگر چوپان بخواهد گوسفندان خود را گرد آورد به اندك كوششي آنها را جمع كند و مبادا اسرار را فاش كني و در طلب رياست باشي زيرا كه اين دو مايه هلاكتند.



[ صفحه 208]




پاورقي

[1] اصول كافي جلد 1 باب في ابطال الرؤية حديث 1.

[2] اصول كافي جلد 1 باب النهي عن الصفة بغير ما وصف نفسه تعالي حديث 10.

[3] امالي صدوق مجلس 11 حديث 2.

[4] مناقب ابن شهرآشوب جلد 2 ص 467.

[5] تحف العقول.