بازگشت

وقايع مهمه دوران امامت آن حضرت


حضرت ابومحمد عسكري عليه السلام پس از رحلت پدر بزرگوارش در سال 254 به مسند امامت نشست و در سال 260 نيز به دار بقاء ارتحال فرمود بنابراين دوران امامت آن حضرت شش سال است كه به بعضي از وقايع و حوادثي كه در مدت مزبور اتفاق افتاده ذيلا اشاره مي گردد. در سال 255 طائفه اتراك چون رفتار معتز بالله را برخلاف ميل خود ديدند و از طرفي معتز نيز در صدد كشتن سركردگان آنها بود لذا بر خلع معتز متفق شده و به رياست صالح بن وصيف در روز مبعث سال مزبور دور معتز را گرفته و او را به سبب اعمال و كردارش توبيخ و سرزنش كرده و مطالبه اموال نمودند و به نوشته دميري صالح دستور داد به حجره معتز ريخته و پاي او را گرفته و بيرون كشيدند و در برابر آفتاب گرم و سوزان نگاه داشتند به طوري كه از شدت حرارت زمين گاهي روي يك پا مي ايستاد و چون پايش گرم مي شد آن را برداشته و پاي ديگرش را بر زمين مي گذاشت و مخالفينش او را لطمه مي زدند و مي گفتند بايد خود را از خلافت خلع كني و او امتناع مي كرد و دستش را سپر صورت خود مي نمود تا اينكه بيچاره شد و خود را خلع كرد و صالح سه روز او را از خوردن و آشاميدن منع كرد و سپس او را در سردابي نمود و درش را مسدود كرد تا در آنجا هلاك



[ صفحه 243]



شد. [1] .

در زمان حكومت معتز بالله چند تن از طالبيين من جمله دو برادر اسماعيل و حسن پسران يوسف بن ابراهيم بن موسي بن عبدالله محض و جعفر بن عيسي و خود عيسي از نواده هاي عبدالله بن جعفر بن ابيطالب و جعفر بن محمد از نواده هاي حضرت سجاد عليه السلام و ابراهيم بن محمد از نواده هاي عباس بن علي عليهماالسلام خروج كرده و به قتل رسيدند. [2] .

همچنين در زمان معتز يعقوب بن ليث صفاري خود و پدرش در سيستان مسگر بودند قيام نمود و سيستان را به تصرف خود درآورد و سپس به خراسان لشكر كشيد و طاهريان را كه از جانب عباسيان در آنجا حكومت مي كردند برانداخت و دست عباسيان را از حكومت خراسان به سزاي ظلم هائي كه به حضرت رضا عليه السلام نموده بودند كوتاه كرد. [3] .

در سال 256 مهتدي بالله چهاردهمين خليفه عباسي به وسيله اتراك به قتل رسيد و در زمان وي نيز چند تن از طالبيين عليه او خروج كردند از جمله آنها علي بن زيد از نواده هاي حضرت حسين عليه السلام بود.

ابوالفرج اصفهاني مي نويسد علي بن زيد در كوفه خروج كرد و عده اي از عوام و عرب هاي كوفه با او بيعت كردند ولي از اشخاص سرشناس و فضلاء و مخصوصا از زيديه كسي به طرفداري قيام ننمود.

چون مهتدي از خروج وي آگاه گرديد لشكر انبوه به فرماندهي شاه بن مكيال به دفع او فرستاد، سليمان كوفي گويد ما با علي بن زيد بوديم و تعداد ما بيش از دويست سوار نبود كه در يكي از نواحي كوفه فرود آمديم در اين موقع خبر ورود سپاهيان مهتدي به ما رسيد، علي بن زيد به ما گفت اين مردم فقط



[ صفحه 244]



مرا خواهند بنابراين شما برويد و من بيعت خود را از گردن شما برداشتم! ما گفتيم به خدا هرگز چنين كاري نكنيم و به دنبالش راه افتاديم تا موقعي كه شاة بن مكيال با سپاه فراوان كه مقاومت در برابر آنها براي ما مقدور نبود فرارسيد و ورود آنها ما را به رعب و وحشت انداخت.

علي بن زيد وحشت و اضطراب ما را ديد به ما گفت محكم و ثابت باشيد و بنگريد كه من چه مي كنم آنگاه خود را پوشانيد و شمشيرش را كشيد و به قلب آن سپاه انبوه حمله برد و آنها را از چپ و راست مي كشت آنها كه چنين شجاعتي را از علي ديدند كنار كشيدند و علي بن زيد از وسط آنها گذشت و از پشت سرشان بيرون رفت و خود را به تلي كه آن طرف لشگر بود رسانيد و بالاي تل رفت و به ما اشاره نمود و سپس مجددا از پشت سر آنها حمله كرد و آنها را كنار زد و خود را به ما رسانيد و گفت شما از چنين مردمي چه وحشت داريد؟

باز براي بار دوم حمله را تكرار كرد و در دفعه سيم ما نيز به دنبال وي حمله كرديم و آنها را شكست سختي داديم به طوري كه رو به هزيمت نهادند و پيروزي نصيب ما شد.

در اين موقع شخصي معروف به نام ناجم كه به دروغ خود را از فرزندان زيد بن علي (پسر حضرت سجاد عليه السلام) معرفي مي كرد در بصره ظاهر شد و بسيار كشت و كشتار به راه انداخت و علي بن زيد به تصور اينكه ناجم نيز از طالبيين است با چند تن از طالبيين به نزد وي رفت و پس از اندكي چون علي بن زيد دانست كه ناجم ادعاي دروغين نموده و از طالبيين نيست فرماندهان لشگر او را از وضع و حال ناجم مطلع نمود و آنها را به بيعت خود دعوت نمود و پس از آنكه اين خبر به گوش ناجم رسيد علي بن زيد را خواست و او را با دو تن ديگر از طالبيين كه همراه وي از كوفه به بصره آمده بودند گردن زد. [4] .



[ صفحه 245]



از وقايع ديگر سال 256 وفات محمد بن اسماعيل بخاري صاحب صحيح بخاري است و در همان سال مهتدي نيز درگذشت و پسرعمويش معتمد علي الله (احمد بن متوكل) به جاي وي نشست. در سال 258 معتمد برادر خود موفق را براي جنگ و مقابله با ناجم به بصره فرستاد و در سال 259 حكومت طاهريان منقرض شد و دولت صفاريان شروع گرديد و در سال 260 ثقه جليل القدر فضل بن شاذان نيشابوري وفات نمود و فضائل او زياد است و يكصد و هشتاد كتاب از تصنيفات او است و حضرت ابومحمد عسكري عليه السلام سه مرتبه بر او رحمت فرستادند. [5] .



[ صفحه 246]




پاورقي

[1] تاريخ ابن اثير جلد 7 ص 195 - تتمة المنتهي ص 253.

[2] مقاتل الطالبين.

[3] منتخب التواريخ ص 546.

[4] مقاتل الطالبيين.

[5] تتمه المنتهي ص 259 - 260.