بازگشت

ريشه يابي اختلافات و تفرقه ها


بي گمان اسلام با تحولات روزهاي آغازين رحلت پيامبر (ص) دچار بحران هاي شديدي شد كه هويت آن را با خطر جدي مواجه مي ساخت. در اين دوره ، نفاق كه در زمان اوج گيري قدرت و حاكميت اسلام در مدينه شروع شده بود، به شكل سياسي، خودنمايي كرد و جامعه را دچار تفرقه و تشتت نمود. اگر تا پيش از ظهور اسلام، ريشه ي تفرقه ها و اختلافات در گرايش هاي شديد قومي و خوني بود، از اين زمان به بعد، هر چند كه تعصبات قبيله اي نقش مهم و تأثيرگذاري را بازي مي كرد، ولي رنگ ديني و مذهبي به خود گرفت. از اين زمان است كه با افزايش جمعيت مسلمانان و نيز حضور اقوام و نژادهاي غيرعرب از سامي، آرامي و آريايي گرفته تا نژادهاي سياه آفريقايي و بربرهاي سپيد شمال آفريقا، اختلافات قومي و نژادي به شكل مذهبي و ديني خودنمايي مي كند. شايد بتوان ريشه ي اين دگرگوني در علل اختلاف هاي درون ديني و فرقه سازي ها را در فضا و شرايطي جست كه امكان بروز و شكل گيري دسته بندي ها را به صورت ديگر فراهم نمي ساخت. بدين گونه اختلافات جناح بندي هاي سياسي بعد مذهبي و فرقه اي گرفت و هر كس با بهره گيري از يك بحث كلامي در صدد فرقه سازي، دسته بندي، تحزب و جمع كردن افراد بر محور مباحث كلامي و اعتقادي برآمد و احزاب سياسي به شكل طوائف و فرقه هاي مذهبي بروز كرد.

هر چه از آغاز تشكل هاي فرقه اي و تحزب هاي به ظاهر كلامي مي گذرد، اختلافات مذهبي ريشه دارتر مي شود و در نتيجه آن درگيري هاي كلامي به شكل درگيري هاي فيزيكي و جنگ و مقاتله خودنمايي مي كند. با نگاهي گذرا به دوره هاي اموي و عباسي به آساني مي توان ده ها و صدها قيام و شورش را با انگيزه ي به ظاهر كلامي و مذهبي ردگيري و شناسايي كرد كه ريشه ي آن چيز ديگري غير از ظاهر اختلاف كلامي بود. به زبان ديگر با توجه به مقتضيات و شرايط زماني و فشار و قدرت دين، اختلافات سياسي به شكل اختلافات مذهبي ظهور كرد و هر گروه و حزب سياسي و قدرت طلب براي دست يابي به مراكز قدرت و تأثيرگذاري بر جريانات سياسي، شورش ها و قيام هاي خونيني به راه انداخت.

برخي از مورخان براي شورش هاي عصر اموي و عباسي، علل و عوامل چندي را بيان مي كنند ولي چنان كه گفته شد بسياري از اين قيام ها و شورش ها با عاملي سياسي همراه بوده است. از آن جايي كه قدرت به شكل موروثي در اين دوران ظهور كرد و از حالت ولايت امور بيرون آمد و خلفاي اموي و عباسي همانند كسرا و قيصر عمل كردند، مردم خسته از فشار تبعيض و ظلم و بي عدالتي با دستمايه كردن برخي از آيات و روايات و ايجاد تشكل هاي سياسي در قالب مذهب و فرقه، شورش هايي را سامان دادند. اين مسئله در زمان تضعيف حكومت بيشتر مي شد و فرقه هاي خودساخته ي مذهبي شورش هاي بيشتر و قتل و غارت افزون تري را موجب مي شدند. عصر امام حسن عسكري (ع) را مي توان مانند عصر پس از مأمون و هارون الرشيد اوج فرقه گرايي و مذهب سازي دانست. از اين رو آن امام همانند پدرانش مي بايست در دو حوزه به مبارزه مي پرداخت. از يك سو با قدرت ناحق و بيدادگر خلفا و در جبهه ي ديگر با فرقه هاي منحرف كه اساس اسلام را در خطر مي افكندند مواجه مي شد و امت را با به كارگيري روش ها و راهكارهاي فرهنگي و علمي از آسيب آنان در امان نگه دارند.