بازگشت

امام عسكري در سامرا


بنا به گزارش شيخ مفيد امام هادي(عليه السلام) مدت ده سال و اندي در عسكر(سامرا) تحت نظر عباسيان زندگي كرده است بنا بر اين روايت طبعاً ورود آن حضرت همراه فرزندش حضرت عسكري(عليه السلام) به سامرا بايد در سال 244 و يا 243 رخ داده باشد ولي ابن خلّكان اين مدت را بيست سال و نه ماه ذكر كرده و همين را دليل شهرت اين دو امام همام به عسكريين دانسته است.

آنچه مسلم است آوردن اين دو امام بزرگوار به «سامرا» ـ مركز خلافت عباسي در آن عصر- از جهاتي شبيه سياست مأمون در آوردن امام رضا (عليه السلام) به شهر خود بود؛ زيرا اين نزديكي كنترل روابط امام با شيعيان و شناسايي شيعياني را كه در سر تا سر بلاد اسلامي مناسبات نزديكي با امام خود داشته و خطري براي حكومت به حساب مي آمدند، براي دستگاه حاكمه آسانتر مي كرد، مدتي كه امام در اين شهر مي زيست بجز چند نوبتي كه به زندان افتاد به صورت يك شهروند عادي در آنجا حضور داشت و طبعاً رفتار وي زير نظر كامل و محتاطانه حكومت قرار داشت؛ زيرا ائمه شيعه از جمله امام عسكري (عليه السلام) اگر از آزادي عمل برخوردار بودند مدينه را براي زندگي اختيار مي فرمودند. از اين رو اقامت طولاني ايشان در سامرا به جز نوعي بازداشت از طرف خليفه با چيز ديگري توجيه پذير نيست. اين مسئله بخصوص به علت وجود شبكه منظم و متشكل شيعيان كه از مدتها قبل شكل گرفته بود در نظر خليفه از اهميت فراواني برخوردار بوده و موجبات نگراني و وحشت او را فراهم مي آورد كه مي بايست به نحوي كنترل مي شد.

به همين جهت از امام خواسته بودند حضور خود را در سامرا مرتباً به اطلاع حكومت برساند چنانكه طبق نقل يكي از خدمتكاران امام، آن حضرت هر دوشنبه و پنجشنبه مجبور بود در دارالخلافه حاضر شود. چنين حضوري گرچه ظاهراً احترام براي آن حضرت تلقي مي شد ولي در واقع تنها وسيله كنترل او از نظر خليفه بود به طوري كه يك بار موقعي كه خليفه براي ديدن صاحب البصره مي رفت امام را نيز همراه خويش مي بَرد و اصحاب امام تنها در طول راه خود را براي ديدن آن حضرت آماده مي كنند. از اين روايت بخوبي مي توان فهميد كه در زندگي امام حداقل دوراني وجود داشته كه كسي را امكان ديدار مستقيم با آن بزرگوار در خانه اش نبوده است.

اسماعيل بن محمد مي گويد: براي طلب پول در سر راه آن حضرت نشستم و هنگام عبور امام تقاضاي كمك مالي از وي كردم.

ابوبكر فهفكي مي گويد: براي كاري ـ ديدن امام ـ از سامرا خارج شدم و در روز«موكب» در خيابان ابي قطيعه بن داود منتظر رسيدن امام شدم تا او را در حال حركت به دارالعامه ملاقات كنم.

محمد بن عبدالعزيز بلخي نيز هنگام حركت امام به دارالعامه در خيابان الغنم منتظر تشريف فرمايي آن حضرت بوده است. محمد بن ربيع شيباني مي گويد: به منظور ديدن امام، در باب احمد بن خضيب نشسته بودم كه او را در حال عبور ديدم.

علي بن جعفر از حلبي نقل مي كند: در يكي از روزهايي كه قرار بود امام به دارالخلافه برود ما در عسكر به انتظار ديدار وي جمع شديم، در اين حال از طرف آن حضرت توقيعي بدين مضمون به ما رسيد:

ألّا يسلّمنّ عليّ أحد و لا يشير إليّ بيده و لا يؤمي فإنّكم لا تؤمنون علي أنفسكم.

كسي بر من سلام و حتي اشاره اي هم به طرف من نكند؛ زيرا شما خودتان در امان نيستيد.

اين روايت بخوبي نشان مي دهد كه دستگاه خلافت تا چه حد روابط امام با شيعيانش را زير نظر گرفته و آن را كنترل مي كرده است. البته امام و شيعيانش در فرصتهاي گوناگوني همديگر را ملاقات مي كرده اند و سر پوشهايي نيز براي اين تماسها وجود داشته است. يكي از بهترين راههاي ارتباطي شيعيان با امام مكاتبه بود كه در مصادر نيز فراوان به آن بر مي خورديم.