بازگشت

موقعيت امام در سامرا


امام عسكري (عليه السلام) اگر چه بسيار جوان بود ولي به دليل موقعيت بلند علمي و اخلاقي بويژه رهبري شيعيان و اعتقاد بي شائبه آنان به امام و احترام بي چون و چراي مردم از وي، شهرت فراواني پيدا كرده بود و چون مورد توجه عام و خاص بود، حاكميت عباسي نيز جز در مواردي چند ظاهراً رفتار احترام آميزي از خود نسبت به آن حضرت نشان مي داد.

روايتي طولاني كه همه مصادر مربوط به شرح حال آن حضرت به ذكر آن پرداخته اند حاكي از اهميت و عظمت موقعيت روز افزون امام در سامرا مي باشد. اينك به خاطر اهميت اين روايت به ذكر قسمتهايي از آن مي پردازيم:

سعد بن عبدالله اشعري از علماي معروف شيعه كه احتمالاً به ملاقات امام عسكري (عليه السلام) نيز شرفياب شده است مي گويد:

در شعبان سال 228 ـ هيجده سال پس از سال رحلت امام (عليه السلام) ـ در مجلس احمد بن عبيدالله بن خاقان ـ كه آن روزها مسئوليت خراج قم را بر عهده داشت و به آل محمد و مردم قم نيز عداوت مي ورزيد ـ نشسته بوديم. سخن از طالبيون ساكن سامرا و مذهب و موقعيت آنان در پيش سلطان به ميان آمد، احمد گفت: من كسي از علويان را چون حسن بن علي عسكري (عليه السلام) در سامرا نديده و نشنيده بودم كه اين چنين به وقار و عفاف و زيركي و بزرگ منشي در ميان اهل بيت خود شناخته شده و پيش سلطان و بني هاشم محترم باشد چنانكه او را بر افراد مسن حتي امراء و وزراء و منشيان نيز برتري مي دادند. روزي من بالاي سر پدرم ايستاده بودم، آن روز پدرم براي ديدار با مردم نشسته بود. يكي از حاجبان وارد شده و گفت: ابن الرضا در بيرون در ايستاده است. پدرم با صداي بلندي گفت: او را اجازه ورود بدهيد و آن حضرت وارد شد... وقتي پدرم او را ديد چند قدم به سوي او رفته و كاري كه نديده بودم با كسي حتي امرا و وُلات عهد انجام بدهد با او كرد، وقتي به او نزديك شد دست به گردنش انداخته و صورت و پيشاني او را بوسيد، آنگاه دستش را گرفته و در جاي خود نشاند. پدرم خود روبروي او نشست و با وي به گفتگو پرداخت. در سخنان خود، او را با كنيه ـ كه حاكي از احترام او بود ـ مورد خطاب قرار داده و مرتباً مي گفت: پدر و مادرم فدايت...

شب هنگام نزد پدرم رفتم و.... پرسيدم: پدر آن شخص كه امروز آن همه اجلال و احترامش نمودي چه كسي بود كه حتي پدر و مادرت را فداي او مي كردي؟ گفت: او ابن الرضا امام رافضيان بود و آنگاه ساكت شد. چند لحظه بعد سكوتش را شكسته ادامه داد: فرزندم اگر روزي خلافت از دست بني عباس بيرون رود از بني هاشم جز او كسي شايستگي تصدي آن را ندارد. او به خاطر فضل، صيانت نفس، زهد، عبادت و اخلاق نيكو سزاوار مقام خلافت است. اگر پدرِ او را ديده بودي مردي بود بزرگوار، عاقل، نيكوكار و فاضل. با شنيدن اين سخنان آتش خشم سر تا سر وجودم را فرا گرفت، در عين حال حس كنجكاويم براي شناختن او برانگيخته شد. از هر كس از بني هاشم، منشيان، قضات، فقها، حتي مردم عادي كه درباره اش سؤال مي كردم او را در نزد آنان در نهايت جلالت و بزرگواري و مقدم بر ساير افراد اهل بيت مي يافتم. همه مي گفتند: او امام رافضيان است. از آن پس اهميت وي پيش من رو به فزوني گذاشت؛ زيرا دوست و دشمن او را به نيكي مي ستودند.

اين روايت با توجه به راوي آن كه خود يكي از معاندين سرسخت اهل بيت بود موقعيت اخلاقي و اجتماعي امام را در ميان عامه مردم و حتي خواص بروشني نشان مي دهد.

خادم امام عسكري (عليه السلام) مي گويد: روزهايي كه امام به مقر خلافت مي رفت شور و شعف عجيبي در مردم پيدا مي شد، خيابانهاي مسير آن حضرت از جمعيتي كه سوار بر مركبهاي خود بودند پر مي شد وقتي امام تشريف مي آورد هياهو يكباره خاموش مي شد و آن حضرت از ميان جميعت گذشته و وارد مجلس مي شد.

اكثريت اين افراد شيعياني بودند كه از مناطق دور و نزديك براي ديدن امام به سامرا مي آمدند هر چند ارادت ساير مردم نسبت به فرزندان رسول خدا نيز، سبب مي شد براي ديدن آن حضرت در مسير او حضور يافته، موجب فزوني اين ازدحام شوند.