بازگشت

دورانهاي بازداشت امام


همانگونه كه اشاره شد جلب امام هادي (عليه السلام) به همراه امام عسكري (عليه السلام) به سامرا توسط متوكل عباسي، خود به معناي زنداني كردن اين دو امام در آن شهر به منظور كنترل آنها و روابطشان با شيعيان بود. در مواردي در بازداشت اين پدر و پسر سختگيري هر چه بيشتر اعمال مي شد بويژه هنگام بروز جريانات خاصي كه متضمن تهديدي عليه حاكميت بود، شخص امام با تعدادي از ياران نزديكش به زندان مي افتادند.

روايات زيادي درباره بازداشت امام عسكري (عليه السلام) وجود دارد كه از جهاتي با هم ناسازگارند. علت اين امر علاوه بر اينكه مي تواند تعدد بازداشتهاي آن حضرت باشد، اشتباه مردم در نام خلفا نيز هست و طبعاً با گردآوري تمام گزارشهاي مربوط و مقايسه آنها با هم اميد دست يابي به حقيقت مسئله بيشتر مي شود.

روايتي حاكي از آن است كه معتز (معزول و مقتول به سال 255) هنگامي كه قصد سفر به كوفه را داشت دستور بازداشت امام عسكري (عليه السلام) را صادر كرده و مأموريت اجراي آن را به سعيد حاجب مي دهد. ابوالهيثم بن سبانه نگراني خود را به امام نوشته و امام در جواب او مي نويسد: پس از سه روز فرجي حاصل خواهد شد و معتز كشته مي شود.

مسلم است كه امام عسكري (عليه السلام) در دوران مهتدي (255 ـ 256 ق) مدتي در زندان به سر برده است. پيش از آن عده اي از شيعيان به زندان افتاده بودند.

داود بن قاسم معروف به ابوهاشم جعفري كه از شخصيتهاي برجسته شيعه بود گويا در سال 252 در زندان بوده است، خطيب بغدادي از قول ابن عرفه علت بازداشت وي را چنين بيان مي كند؛ سخناني از او شنيده شده كه باعث زنداني شدن وي گرديد. در روايتي كه شيخ طوسي نقل كرده بازداشت ابوهاشم مذكور با تني چند از بني هاشم و غير آنها به علت كشته شدن عبدالله بن محمد عباسي بوده است. مسئول اين زندان آن گونه كه در پاره اي از روايات آمده صالح بن وصيف بوده كه در سال 256 توسط موسي بن بغا كشته شد. از اين رو و به احتمال قوي بازداشت امام عسكري (عليه السلام) در سال 255 در دوران مهتدي بوده است.

در يك گزارش تاريخي ابوهاشم جعفري گفته است: در دوران مهتدي هنگامي كه در زندان بودم امام عسكري (عليه السلام) را نيز به زندان آوردند كه با كشته شدن مهتدي در سال 256 خدا، جان او را از خطر مرگ رها نمود؛ زيرا خليفه قصد كشتن آن حضرت را داشت.

محل زندان امام در جوسق بود جايي كه خود مهتدي و همچنين صالح بن وصيف بعدها در همانجا زنداني شده و به قتل رسيدند، جوسق گويا قلعه اي بوده كه از آن به عنوان زندان استفاده مي شده است.

آنچه در مورد وضع داخلي اين زندان مي دانيم عبارت است از:

أ: وقتي امام وارد زندان شد با اشاره به يك مرد عجمي فرمودند: اگر اين مرد نبود مي گفتم پس از چه مدتي از اين زندان رها مي شويد؛ زيرا او شما را زير نظر گرفته و حركاتتان را به خليفه گزارش مي كند. ابوهاشم مي گويد: روزي ما اين مرد را غافلگير كرده و كاغذي را كه در آن درباره تك تك ما گزارشهاي بدي براي خليفه آماده كرده بود از لباسش درآورديم.

ب: رفتار امام در زندان بويژه با زندانبانان خود به گونه اي بود كه بالاخره باعث خجلت آنان مي شد نظير همين رفتار درباره امام كاظم (عليه السلام) نيز روايت شده است. صالح بن وصيف از ايادي عباسيان كه حراست امام را در زندان بر عهده داشت از طرف برخي شخصيتهاي عباسي به سختگيري بر آن حضرت و آزار وي تشويق مي شد كه در پاسخ آنها گفت:

قد وكّلت به رجلين شرّ من قدرت عليه فقد صارا من العبادة و الصّلاه إلي أمر عظيم.

دو تن كه آنها را بدترين مردم مي دانستم بر او مأمور كردم ولي آنان چنان تحت تأثير امام عسكري قرار گرفتند كه در عبادت و نماز به حد والايي رسيدند.

مداركي حاكي از آن است كه شخص امام در زندان به طور دائم روزه بوده اند.

بار ديگر كه امام زنداني شد در عصر معتمد عباسي بود كه از سال 256 تا 279 خلافت كرد. در روايتي آمده كه آن حضرت در سال 259 ق در زندان معتمد عباسي بوده و علي بن جرين زندانبان او بوده است. او در پاسخ معتمد كه درباره امام از وي سؤالاتي نموده، چنين گفته است: همواره روزها روزه دار و شبها مشغول نماز است.

همچنين صميري در كتاب «الاوصياء» از محمودي روايت كرده كه گفت: من خود خط ابومحمد عسكري (عليه السلام) را هنگام خروج از زندان معتمد ديدم كه اين آيه را نوشته بود.

يريدون ليطفئوا نور الله بأفواههم و الله متمّ نوره و لو كره الكافرون.

شيخ مفيد از محمد بن اسماعيل علوي روايت كرده:

امام عسكري (عليه السلام) نزد علي بن او تامش (يا بارمش) زنداني شد. اين مرد از دشمنان سرسخت آل ابيطالب بود. به وي دستور داده شد درباره امام هر چه مي تواند تند و سختگير باشد ولي او وقتي آن حضرت را ديد... در حالي از او جدا شد كه بيش از ديگران عظمت الهي آن حضرت را شناخته و از او ستايش مي كرد.

به احتمال قريب به يقين اين زندان براي امام در سال 259 اتفاق افتاده است و شاهدي كه در تأكيد اين مطلب وجود دارد روايت ذيل است:

كشّي در رجال خود روايت مي كند: محمد بن ابراهيم سمرقندي گفت: عازم حج بودم كه تصميم گرفتم در سر راهم به يكي از دوستان به نام بودق بوشنجاني (بوشنجان روستايي است از قراي هرات) كه به صدق و صلاح و ورع و خير معروف بود سري بزنم. پيش او بودم كه سخن از فضل بن شاذان به ميان آمد، بودق گفت: او به دليل نفخ معده شديداً مريض است و... بودق در ادامه سخنانش گفت: در سفري كه به قصد انجام مراسم حج عازم مكه بودم نزد محمد بن عيسي العبيدي كه شيخي فاضل بود... رفتم. در خانه او عده اي را كه با حالتي افسرده و مغموم نشسته بودند ديدم. علت را جويا شدم گفتند: ابومحمد (عليه السلام) زنداني شده است.من سفر خود را دنبال كرده و در بازگشت باز به ديدن محمد بن عيسي رفتم او را با چهره اي شاد و سرحال ديدم، چگونگي را از وي پرسيدم، جواب داد: امام آزاد شده است. من در حالي كه كتاب يوم و ليله را همراه داشتم به سامرا رفته و به محضر ابومحمد(عليه السلام) شرفياب شدم. كتاب را به آن حضرت نشان داده و گفتم: فدايت شوم اين كتاب را ببينيد امام در حالي كه ورق به ورق آن را مي ديد، فرمودند: صحيح است، سزاوار است به آن عمل شود. عرض كردم: فضل شديداً مريض است و شنيدم به خاطر دعاي شما به اين مرض دچار شده است؛ زيرا درباره او به شما گفته اند كه وي وصي ابراهيم را برتر از وصي رسول خدا مي داند. در حالي كه چنين نيست و اين سخن را به دروغ بر او بسته اند. امام فرمودند: آري خدا فضل را رحمت كند. بودق مي گويد: من باز گشتم و ديدم در همان ايامي كه امام فرمودند: «رحم الله الفضل» فضل بدرود حيات گفته است.

اگر چنانچه مشهور است بپذيريم كه فضل بن شاذان در سال 260 ق وفات كرده است طبعاً بايد بپذيريم كه در اواخر سال 259 قبل از ذي حجه امام در زندان بوده است.