بازگشت

قيام صاحب زنج و برخورد امام عسكري


در زمان خلافت مهتدي عباسي، صاحب الزنج، به اتفاق بردگان و فقرا و مستضعفين سر به قيام برداشت و توانست بر بصره و اطراف آن چيره گردد و ادعا داشت كه او را از سلاله ي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است و نسبش به امام علي بن ابي طالب عليه السلام مي رسد. مسعودي در مروج الذهب مي نويسد: او زاده ي يكي از روستاهاي ري بوده و بيشتر يارانش از موالي و زنجي ها بود كه دشواري هايي براي عباسي ها پديد آورد و نزديك بود بغداد، پايتخت آنها را پس از



[ صفحه 308]



نبردهاي سختي كه ميان او و خلفاي عباسي جريان داشت به تصرف خود درآورد. امام عسكري عليه السلام فرمود: صاحب الزنج از ما اهل بيت نيست. در اين حال، هر گاه سخن از قيام او به ميان مي آمد و به دنبال آن كشتن پيرمردان و كودكان و به اسارت گرفتن زنان و سوزاندن شهرها و خانه ها و ديگر اعمال ناروايي كه اتفاق مي افتاد، انتساب او را به علوي ها تكذيب مي كرد و آنان را با مشرب خوارج ارزيابي مي نمود.

ولي كسي كه حوادث آن دوره از تاريخ اسلامي را، كه ترك ها و غلامان مقدرات كشور را در دست قدرت خود گرفته بودند، و نيز ظلم و بيدادي كه سر تا سر مملكت اسلامي و مردم آن را فراگرفته بود مد نظر قرار دهد، به نظرش بعيد نمي آيد كه حركت صاحب الزنج و پيروان او همچون ديگر قيامها به رهبري علوي ها و ديگران ترتيب داده مي شده است تا از آنچه بر مردم در آن زمان مي رفت رهايي پيدا كنند و كارهاي ناروايي كه به آنها نسبت داده شده چه بسا ساخته و پرداخته ي خود حكام و دستگاههاي آنها براي بدنام كردنشان بوده باشد.

و در مورد آنچه راويان از قول امام روايت كرده اند كه «صاحب الزنج» از ما نيست، شايد بتوان گفت: كه اين سخن بر فرض صحت، صريحا گوياي تكذيب انتساب ايشان به خود نبوده، زيرا امكان دارد كه منظور حضرت اين باشد كه او در كارها و اقدامهايش، از ما نيست؛ همچنان كه امكان دارد امام از سوي حكام وقت، مجبور به بيان چنين سخني شده باشد.

برخي روايات، آن چنان كه در «اكمال الدين» شيخ صدوق آمده، اشاره به اين دارند كه او هرگز دروغگو نبوده است. [1] .

به هر حال، برخورد معتمد عباسي با امام حسن عسكري تفاوتي با برخوردهاي حاكمان عباسي پيش از او با ايشان نداشت. او امام را تحت مراقبت شديدي قرار داد، به طوري كه كسي جز در شرايط ويژه اي كه امام با نزديكان خود قرار گذاشته بود، امكان



[ صفحه 309]



تماس با آن حضرت را نمي يافت و هر آنچه كه از خارج به ايشان مي رسيد يا به خارج مي دادند، از طريق مراسله بود.

وقتي كه خبر كسالت امام به گوش معتمد عباسي رسيد، دستور داد تا خانه ي آن حضرت را زير نظر بگيرند. پس از شهادت امام نيز تفتيش و بازجويي كامل به عمل آمد و همه ي اثاث خانه را مهر و موم كردند و آنگاه در صدد تحقيق و بازجويي از فرزندان امام عسكري عليه السلام برآمدند و به قابله ها دستور دادند كه زنان را تحت معاينه ي دقيق قرار دهند و اگر آثار حمل در يكي از آنان ديدند به خليفه گزارش كنند.

هراس و وحشت عباسيان از مهدي موعود كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نويد ظهورش را بارها داده بود و او را بزرگ ترين مصلح در تاريخ جامعه ي بشري - كه طومار ظلم و ستم را درهم خواهد پيچيد و عدالت اجتماعي را برقرار خواهد ساخت - معرفي كرده بود، روز به روز بالا مي گرفت. آنان مي خواستند با كشتن نسل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، مانع ظهور امام منتظر گردند و امام عسكري عليه السلام در نامه اي به همين مطلب اشاره كرده:

«پنداشته اند با كشتن من، نسلم را قطع خواهند كرد و حال آن كه خداوند خواسته ي آنان را تكذيب كرده است و سپاس خداي را كه مرا از جهان نبرد تا آنكه جانشين و امام بعد از من را نشانم داد. او در خلقت و اخلاق، شبيه ترين كس به پيامبر اكرم است. خداوند او را در دوران غيبت حفظ مي كند، سپس او را ظاهر مي سازد تا زمين را پس از آن كه پر از ظلم و ستم شده باشد، سرشار از عدالت و برابري كند.» [2]

خادم امام حسن عسكري عليه السلام به نام ابوالاديان گويد: من رسائل و نامه هاي امام را به شهرها مي بردم و جواب مي آوردم. در بيماري منتهي به رحلت وي هم نزد او رفتم. نامه هايي را كه نوشته بود به من داد و فرمود: به مداين ببرم. من رفتم و بعد از پانزده روز برگشتم ديدم بانگ زاري و شيون از خانه ي امام بلند است و جعفر بن علي بر در خانه ايستاده به تعزيت شيعيان پاسخ مي دهد. با خود گفتم اگر اين مرد امام باشد كار امامت دگرگون خواهد شد.



[ صفحه 310]



در اين اثنا خادمي بيامد و به جعفر گفت كار تكفين تمام شد. بيا بر جنازه ي برادرت نماز بگزار. جعفر و همه حاضران به داخل خانه رفتند. من هم رفتم و امام را كفن شده ديدم. جعفر پيش رفت تا در نماز امامت كند. وقتي خواست تكبير بگويد ناگهان كودكي با چهره اي گندمگون و مويي كوتاه و مجعد و دندانهايي كه بينشان گشادي بود پيش آمد و رداي جعفر را كشيد و گفت: اي عم! عقب برو، من براي نماز پدرم از تو شايسته ترم. جعفر در حالي كه رنگش از خشم تيره شده بود عقب رفت و آن كودك بر جنازه ي امام نماز گزارد. او مهدي موعود امام دوازدهم عليه السلام بود. [3] .

اينك در ميان سخنان و كلمات گهربار حضرت امام حسن عسكري عليه السلام، كه هر يك به منزله ي چراغ هدايت و مشعل فروزان راه زندگي است. چهل حديث برگزيده، تقديم تشنگان آب زلال و حيات بخش مكتب انسان سازش مي شود. به اميد آن كه همگي بهره ي لازم را از كلمات شريفش برگيريم و منتظر ظهور فرزند دلبند و برومندش باشيم.



[ صفحه 311]




پاورقي

[1] زندگي دوازده امام، ج 2، ص 510.

[2] كمال الدين، ص 228.

[3] دايرة المعارف تشيع، ج 2، ص 373.