بازگشت

امام حسن عسكري و بهلول


روزي امام حسن عسكري (عليه السلام) در كوچه و در كنار كودكاني كه مشغول بازي بودند، ايستاده بود؛ در حالي كه در آن زمان خودش نيز كودك بود، حالش منقلب بود و مي گريست. بهلول كه اين صحنه را مشاهده مي كرد، گمان برد كه او به علت نداشتن وسايل بازي و يا بازي ندادن او گريه مي كند، به همين علت جلو آمد و به آن حضرت عرض كرد: ناراحت نباش برايت وسايل بازي فراهم مي كنم.

امام حسن (عليه السلام) فرمود: «اي كم عقل! ما براي بازي آفريده نشده ايم.»

بهلول گفت: پس براي چه آفريده شده ايم؟

امام حسن (عليه السلام) فرمود: «براي علم و عبادت.»



[ صفحه 16]



بهلول گفت: به چه دليل براي علم و عبادت، آفريده شده ايم؟

امام حسن (عليه السلام) فرمود: «خداوند در قرآن مي فرمايد: آيا مي پنداريد كه شما را بيهوده آفريده ايم و شما به سوي ما باز نمي گرديد؟» [1] .

بهلول گفت: از شما تقاضا مي كنم مرا موعضه و نصيحت كنيد.

امام حسن عسكري (عليه السلام) نيز با حالتي ملكوتي با خواندن اشعاري، او را موعظه كرد. در هنگام موعظه، حالش منقلب شد و از حال رفت. وقتي حالش خوب شد، بهلول عرض كرد: با اينكه تو كودك هستي و گناهي بر عهده ي تو نيست، چرا اين گونه از خود بيخود شدي؟

امام حسن عسكري (عليه السلام) فرمود: «اي بهلول! اين سخن را نگو. من مادرم را ديدم كه با هيزم هاي بزرگ، آتش روشن مي كرد؛ ولي همان ها را با روشن كردن هيزم هاي كوچك، آغاز نمود. من از آن مي ترسم كه از هيزم هاي كوچك دوزخ شوم.»



[ صفحه 17]



بهلول عرض كرد: تو حكيم و آگاه هستي. دوباره به موعظه ات ادامه بده.

امام حسن (عليه السلام) اشعاري را به عنوان موعظه براي بهلول قرائت كردند كه مفهومش چنين است: «دنيا را مي نگرم كه آماده ي گذشتن و رفتن است و پاچه هايش را بالا زده و با شتات حركت مي كند. نه دنيا براي زنده، پايدار است و نه زنده براي دنيا، باقي است. گويي مرگ و حوادث ناگوار در دنيا همچون سبقت گيرنده به سوي گرفتن جان جوان مي دود؛ پس اي مغرور و دلباخته دنيا! آرام گير و از دنيا براي آخرتت، توشه ي استوار برگير.» [2] .



[ صفحه 18]




پاورقي

[1] مومنون، آيه 115.

[2] نورالابصار، ص 183.