بازگشت

مراجعه ي دو نيازمند


محمد بن علي بن ابراهيم بن موسي بن جعفر (عليه السلام) مي گويد: روزگاري، بسيار تهيدست شدم. پدرم گفت: با هم به خدمت امام حسن عسكري (عليه السلام) برويم كه به جود و بخشش شهرت دارد.

گفتم: مگر او را مي شناسي؟

گفت: نه، او را نديده ام.

با هم به راه افتاديم. در بين راه، پدرم به من گفت: چقدر خوب مي شد اگر به ما مبلغ پانصد درهم بدهد، تا دويست درهم آن را براي لباس، دويست درهم هم براي پرداخت بدهي و صد درهم باقيمانده را نيز خرج معيشت و چيزهاي ديگر كنيم.



[ صفحه 26]



پيش خودم گفتم: اي كاش براي من هم سيصد درهم تعيين كند كه با صد درهم آن چهارپايي بخرم و صد درهم هم براي لباس هزينه كنم و صد درهم ديگر را هم براي مخارج ديگر و به جبل بروم.

هنگامي كه به خانه ي امام (عليه السلام) رسيديم، غلام آن حضرت بيرون آمد و گفت: علي بن ابراهيم و پسرش محمد وارد شوند. وقتي وارد شديم، سلام كرديم. به پدرم فرمود: «اي علي! چه شده كه تاكنون نزد ما نيامدي؟»

پدرم گفت: شرم داشتم با اين حال، شما را ملاقات كنم.

وقتي بيرون آمديم غلام آن حضرت، نزد ما آمد و به پدرم كيسه ي پولي را داد و گفت: اين، پانصد درهم است. دويست درهم براي لباس، دويست درهم براي پرداخت بدهي، و صد درهم براي مخارج. به من كيسه ي ديگري داد و گفت: اين، سيصد درهم است، صد درهم براي خريد چارپا صد درهم براي لباس و صد درهم هم براي مخارج. به سوي «جبل» نرو و به «سورا» برو. [1] .



[ صفحه 27]




پاورقي

[1] پيشواي يازدهم.