بازگشت

خبر از جايگاه پدر


نقل شده است: ابراهيم بن محمد خذري، جهت يافتن پدر خويش به همراه برادرش، راهي ديار غربت گرديد.

پس از مدتي جستجو و نيافتن پدرش، به اين نتيجه رسيد كه نزد امام حسن عسكري (عليه السلام) رفته و از او در يافتن پدرش، ياري بجويد. براي همين موضوع راهي سامرا شد.

ابراهيم مي گويد: وقتي به در خانه ي امام (عليه السلام) رسيدم. در حياط خانه، هيچ كس را نديدم و منتظر ماندم تا كسي را ديده و درخواست خود، مبني بر ديدار با امام (عليه السلام) را برايش بازگو كنم. در همين فكر بودم كه ناگهان كنيزي آمد و بدون آنكه از قصد و نيت من سؤالي بكند، گفت: ابراهيم بن محمد! مولايم تورا سلام مي رساند و مي فرمايد: «اين. تو را به پدرت



[ صفحه 36]



مي رساند.» كيسه اي به من داد كه در آن ده دينار بود. آن را گرفتم و بازگشتم. در راه بازگشت، ناگهان يادم آمد كه من از مولاي خود خبر پدر و جاي او را نپرسيدم؛ پس خواستم كه برگردم كه حرف آن كنيز يادم آمد كه گفت: اين سكه ها تو را به پدرت مي رساند؛ پس به دنبال پدرم رفتم تا به طبرستان رسيدم. در آنجا پدرم را يافتم؛ در حالي كه فقط يك دينار از آن ده دينار باقي مانده بود. [1] .



[ صفحه 37]




پاورقي

[1] منتهي الآمال.