تلاش هاي علمي امام در عصر شكوفايي دانش


علم و دانش در عصر امام حسن عسكري(ع) دوره شكوفايي خود را مي گذراند و مكاتب و مدارس علمي در نقاط مختلف جهان اسلام رواج داشت. امام(ع) نيز هر چند در حصار و كنترل حكومت بود، اما در مدت كوتاه امامت خود، آثار و تلاش هاي علمي ارزنده اي از خويش به يادگار گذاشتند.

آن حضرت در هشتم ربيع الثاني سال 232 ه.ق در مدينه ديده به جهان گشود و با سفر پدر بزرگوارش امام هادي(ع) به سامرا، بيش تر عمر خود را در اين شهر گذراند. امام(ع) در سال 254 ه.ق و پس از شهادت امام هادي(ع) مقام امامت را به مدت شش سال به عهده داشت و با شهادت آن حضرت در سال 260 ه.ق دوران غيبت آغاز شد. اين نوشتار به اجمال به شكوفايي علم در جهان اسلام در عصر حيات امام حسن عسكري(ع) و تلاش هاي علمي آن حضرت پرداخته است.
ارزش علم و حكمت در اسلام

در پيش از اسلام، اعراب چندان بهره اي از «علم و حكمت» نداشتند و تنها دانشي كه در آن دوره در ميان اعراب وجود داشت، شعر و شاعري، خطابه و كمي هواشناسي بود كه آن را «انواء» مي ناميدند و با شناخت اوضاع جوي، سير كاروان هاي تجاري و سير در صحرا را تعيين مي كردند. تنها با آمدن اسلام بود كه روح علمي در ميان اعراب دميده شد و بينش آن ها نسبت به مطالعه طبيعت و هستي، باز شد.

قرآن آنان را به صورتي شگفت به تجربه و حس دعوت كرد، چنان كه اين كتاب آسماني سوگندهاي خويش را با نام اشياي محسوس و طبيعي ياد مي كند، از آسمان و ستاره و فجر دم مي زند، از آفرينش و صورتگري در رحم سخن مي گويد، زندگاني مورچگان و زنبور عسل را تذكر مي دهد، به چگونگي پرواز پرندگان اشاره مي كند، از شكفتن دانه در زمين و از خوشه گندم و خرما و انجير و زيتون سخن به ميان مي آورد، براي اين كه مردمان بينديشند و از كنار هيچ پديده اي به سادگي نگذرند. اين موضوعات مورد توجه قرآن، خميرمايه اصلي بسياري از دانش ها بود كه در روزگار بعدي در فرهنگ اسلام ظاهر شد و رواج پيدا كرد. (محمدرضا حكيمي، دانش مسلمين، ص 5)
مراكز علمي دوران حيات امام(ع)

1) انطاكيه

در حدود سال 100 هجري، در دوران خلافت عمربن عبدالعزيز، مركز علمي اسكندريه به انطاكيه انتقال يافت و تا دوران خلافت متوكل عباسي ادامه يافت. از اين زمان، مركز اسكندريه به حران منتقل شد و در دوران معتضد استادان زبده اين مكتب، ابواسحاق ابراهيم قويري و يوحنابن حيلان بودند كه از ابراهيم قويري به شاگردش، ابو بشر متي بن يونس و از ايشان به 2 تن از شاگردانش، يعني ابو نصر فارابي و ابو يحيي مروزي، منتقل شد. گفته شده كه انتقال حوزه علمي اسكندريه به انطاكيه، به اين دليل بوده است كه انطاكيه نزديك مرز دو خلافت اسلامي و امپراتوري بيزانس قرار داشت و طبيعتا نقل نسخه هاي يوناني به آن جا آسان مي نمود؛ اگر چه عوامل ديگري نيز نظير كثرت دانشمندان انطاكيه، كه بسياري از آنان دانش آموختگان مكتب اسكندريه بودند، در اين امر، موثر بوده اند. بنابر شواهد تاريخي، انطاكيه مهم ترين پايگاه انتقال علوم يوناني به جهان اسلام بوده است.

2) حران

حران شهري است واقع در نواحي شمالي عراق عرب، بين رها و رأس العين، كه هم اكنون نيز به صورت قريه كوچكي در ولايت حلب پا برجا است. حرانيان از ديرباز، به رياضيات و نجوم و بعد از آن به فلسفه توجه داشته اند. انتقال مركز تعليم از انطاكيه به حران، در دوران متوكل عباسي صورت گرفته است. از علماي مشهور اين حوزه، ثابت بن قروه و محمد بن جابر البتاني را در تمدن اسلامي مي توان نام برد. حرانيان پس از غلبه ادبيات سرياني، آثار خود را به اين زبان نگاشتند.

3) بغداد

دارالخلافه عباسي، نخست در شهر انبار، واقع در كناره فرات بود. گفته شده كه اولين بار، منصور دوانيقي در سال 145 ه.ق با مشورت خالدبن برمك ايراني تصميم به ساختن شهر بغداد و انتقال خلافت بدان جا گرفت و سه سال بعد، بغداد را تاسيس كرد و در زمان خلافت هارون الرشيد، بغداد مركز نهضت ترجمه آثار علمي يونان به زبان عربي شد. بنا به نظر عده اي در زمان وي بيت الحكمه، كه مركزي براي جمع آوري مواريث علمي و آثار ترجمه شده بود، تاسيس شد، تا آن جا كه از علوم بشري چيزي نبود مگر آن كه در بيت الحكمه بغداد يافت مي شد و از همه زبان هاي آن روز، مترجمان زبده اي براي ترجمه آثار يوناني، ايراني، سرياني و نبطي، در بغداد گرد آمده بودند.

در كنار اين ها علماي بسياري كه در علوم اسلامي، نظير فقه، كلام و ادبيات عرب در مركز حضور داشتند، بغداد را وارث بلامنازع همه مراكز علمي ديگر كرده بودند. آن چه از تاريخ بر مي آيد، اين است كه مهاجرت فيلسوفان بزرگي چون يوحنا بن حيلان و ابراهيم مروزي، ادغام مكتب حران در حوزه علمي بغداد و حضور شخصيت هاي علمي چون متي بن يونس و شاگردش ابونصر فارابي و چهره هاي مذهبي و فقهي، مانند نواب امام عصر (عج) و فقهاي حنبلي و ديگر دانشمندان علوم عقلي، كلامي، ادبي و... بغداد را به يك مركز كاملا فرهنگي تبديل كرده بود. (ر.ك: خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد مطهري، ص 435، تاريخ فلسفه در جهان اسلامي ج2، حناالفا خوري، ص 225، تاريخ تمدن جرجي زيدان، ص 212)
نهضت ترجمه

اعراب پيش از اسلام، فرهنگ مكتوبي نداشتند. بعد از اسلام، كار فرهنگي را هم از دانش قرآن و حديث آغاز كردند و هنوز راه درازي براي آشنا شدن با ساير علوم در پيش داشتند اين در حالي بود كه در كنار آن ها، تمدن هاي كهني بود كه آثار مكتوب فراواني را از گذشته به ارث برده بود. اكنون كه مسلمانان حركت فرهنگي خود را آغاز مي كردند، به طور طبيعي نمي توانستند نسبت به تمدن هاي پيشين و اندوخته هاي آن ها بي توجه بمانند. دنياي اسلام در برابر فرهنگ هاي بيگانه، دو موضع گرفت. موضعي در مخالفت به اين دليل كه در آن فرهنگ ها افكاري وجود داشت كه با عقايد اسلامي سازگار نبود. دوم موضعي موافق كه بيشتر به دانش هاي تجربي و گاه فلسفي توجه داشت و چنين مي انديشيد كه آن ها تعارضي با عقايد اسلامي ندارد. آمادگي فرهنگ پذيري در جامعه اسلامي، بي توجه به مخالفت ها، راه را براي ترجمه اين آثار به زبان عربي هموار كرد. علاقه به بيشتر دانستن و به تعبير ديگر، كنجكاوي هم نقش مهمي داشت. افزون بر آن، بسياري چنين مي انديشيدند كه مي بايد براي دفاع از عقايد اسلامي در برابر انديشه هاي بيگانه، با آن افكار آشنا و به آن ها مجهز شد. محصول اين جريان، گسترش دامنه علم كلام و زايش دانشي بود كه به آن فلسفه اسلامي گفته شد.

كار ترجمه از زمان منصور عباسي، يعني نيمه هاي قرن دوم هجري آغاز شد. كهن ترين ترجمه ها، ترجمه كليله و دمنه و نيز برخي از آثار نجومي و رياضيات از جمله كتاب المجسطي از بطلميوس و كتاب اقليدس بود. در بخش آثار ايراني، يكي از مهم ترين مترجمان اين دوره ابن مقفع است كه بسياري از آثار را از پارسي پهلوي به عربي ترجمه كرد. از جمله كتاب هايي كه توجه ويژه اي به آن ها صورت گرفت، آثار طبي بود كه بيش از همه از زبان سرياني و توسط مسيحيان منطقه عراق به عربي ترجمه مي شد.

حركت ترجمه در دوران هارون گسترش بيشتري يافت و اين به دليل حمايت برامكه از مترجمان و عالمان اين دوره بود.

مامون كه خود علاقه مند به علوم عقلي بود، بيش از خلفاي پيشين به ترجمه علاقه نشان داد و رسما از دربار رومي ها خواست تا كتاب هاي يوناني را براي وي بفرستند. اگر كارهاي پيشين به صورت پراكنده انجام مي شد، مامون اين حركت را به صورت سازمان يافته آغاز كرد و بيت الحكمه را براي نخستين بار به عنوان يك مركز علمي و پژوهشي و ترجمه تاسيس كرد. معتصم نيز به طور طبيعي حركت مامون را در ترجمه ادامه داد. در بيت الحكمه كتابخانه بزرگي از مجموع كتاب هايي كه در ديرها و شهرها وجود داشت فراهم آمد و شمار فراواني مترجم و عالم به كار ترجمه و تاليف پرداختند. محمدبن موسي خوارزمي كتاب جبر و مقابله خود را به دستور مامون عباسي نگاشت. خاندان آل نوبخت نيز از خاندان هاي فرهيخته بغداد بودند كه برخي از آن ها در كار ترجمه آثار فارسي به عربي مهارت داشتند. (ر.ك: تاريخ تمدن جرجي زيدان ص 285)
شكوفايي حكمت و فلسفه در اسلام و عصر امام(ع)

دكتر رضا داوري، درباره توجه به فلسفه و شكوفايي آن در دوره اسلامي مي نويسد: اسلام چون در قلمروهاي وسيع و در ميان اقوام مختلف، رواج يافت حوزه هاي بحث و نظر را تعطيل نكرد، بلكه به عنوان تفكر تازه، اجزاي علوم و معارف اقوام ديگر را در طي بسط خود به خدمت گرفت و به اين ترتيب فرهنگ و تمدن و علوم اسلامي، به وجود آمد و در اين سير و جريان به فلسفه هم توجه و اقبال شد و چون تفكر جدي بود، فلسفه را هم به جد گرفتند.

اما از آن جا كه نه مي توانست صورت تمدن اسلامي باشد و نه مي شد، حكم ماده پيدا كند، در حوزه خواص باقي ماند و مخصوص آنان شد و ديانت كه عوام و خواص نمي شناخت، عقل را صرفا در زمينه اطلاق اصول بر موارد به كار برد و حد آن را همين دانست. (داوري، رضا، فارابي،موسس فلسفه اسلامي: ص100)

از برجسته ترين فيلسوفان اسلامي اين دوره كندي است كه فلسفه اسلامي با كندي معروف به «فيلسوف العرب» آغاز مي شود. وي معاصر مامون و معتصم و نيز معاصر حنين بن اسحاق و عبدالمسيح بن ناعمه حمصي از مترجمان معروف است. در اين كه آيا او خود مترجم هم بوده است ترديد كرده اند، ولي از ابو معشر بلخي شاگرد كندي نقل شده كه كندي يكي از چهار مترجم درجه اول دوره اسلامي است. دوره كندي دوره ترجمه است، ولي خود كندي فيلسوفي صاحب نظر و بلند قدر است و در حدود 270 كتاب و رساله به كندي نسبت داده شده است. ابن النديم فهرست كتاب هاي او را در رشته هاي مختلف فهرست كرده است. برخي از نسخه هاي كتب كندي به تازگي به دست آمده و چاپ شده، معلوم مي شود ارزش اين فيلسوف بسيار بيش از آن است كه قبلا تصور مي شد.

كندي همچنان كه فيلسوفي عالي قدر بود، مسلماني متصلب و پاك اعتقاد و مدافع هم بوده و كتب زيادي در دفاع از دين اسلام نوشته است. بعضي به اتكاي برخي قراين او را شيعه دانسته اند (ر.ك: فلاسفه شيعه عبدا... نعمه، ترجمه جعفر غضبان ص 460) كندي از افرادي است كه در هر مسئله اي كه ميان اصول اسلامي و اصول فلسفه تعارض يافته است جانب اسلام را گرفته است، چنان كه از عقيده خاص او درباره حدوث زماني عالم و حشر اجساد پيداست. كندي از افرادي است كه هميشه كوشا بوده است كه معارف اسلامي و اصول فلسفي را با يكديگر توفيق دهد. اين همان كاري است كه با كندي شروع شد و ادامه يافت. عجيب اين است كه برخي او را به علت اين كه نامش يعقوب و نام پدرش اسحاق و كنيه اش ابويوسف است يهودي پنداشته اند و عجيب تر اين كه در بعضي روايات كه قطعا مجعول است، از او به عنوان كسي ياد كرده اند كه در نظر داشته ردي بر قرآن مجيد بنويسد.

استاد مطهري، روايتي را كه از امام عسكري(ع) در مورد كندي نقل شده است مبني بر اين كه زماني كه او مشغول نوشتن كتابي به نام تناقض هاي قرآن بود، امام به او نامه نوشت را مجعول مي داند. زيرا اين روايت در كتاب هاي معتبر نقل نشده و فقط ابن شهر آشوب آن را در مناقب آل ابي طالب با سند مخدوش نقل كرده است و بقيه نويسندگان از اين مأخذ بهره برده اند.
تلاش هاي علمي امام حسن عسكري(ع)

امام هادي(ع) با ايجاد شبكه اي از نمايندگان خود در سرتاسر ايران و عراق، به هدايت فكري و سياسي شيعيان پرداخت. چنان كه از آن حضرت قريب 300 نامه بر جاي مانده كه بيشتر آن ها پاسخ به سوالات فقهي مردم و نيز دستورات هدايتگرانه آن امام بزرگوار به شيعيان است. متوكل عباسي آن حضرت را از مدينه به سامرا آورد تا بتواند وي را تحت نظر خود داشته و از شيعيان جدايش كند آن حضرت حدود 20 سال را در سامرا بوده و در همان جا نيز به تحريك معتمد خليفه عباسي به شهادت رسيد.

يازدهمين امام شيعيان كه امام عسكري(ع) شهرت دارد و لقب عسكري كه بر او و پدرش گفته مي شد اشاره به سامرا دارد كه در اصل لشكرگاه عسگر بوده است. آن امام نيز در اين مدت 20 سال همراه پدر در سامرا بود كنترلي كه بر امام عسكري(ع) اعمال مي شد باعث مي شد تا شيعيان از ارتباط مستقيم محروم باشند و بيشتر به وسيله نامه، سوالات خويش را از امام(ع) بپرسند.

ولي با اين حال امام(ع) از هدايت انسان ها و تلاش در جهت شكوفايي علم و دانش و فرهنگ اسلام دست برنداشتند. در اين جا به اهم كوشش ها و تلاش هاي علمي فرهنگي آن حضرت اشاره مي شود:

1) تربيت شاگردان: شيخ توسي تعداد شاگردان آن حضرت را بيش از 100 نفر ثبت كرده است. (رجال شيخ توسي 279) كه هر كدام از آن شاگردان به سهم خود در نشر و گسترش معارف ناب تشيع و رفع شبهات دشمنان شيعه نقش به سزايي داشتند.

2) تشويق نويسندگان: ايشان در كنار تربيت شاگردان از تشويق نويسندگان غافل نبود و بر اثر همين تشويق ها 16 تن از شاگردان حضرت، دست به تاليف زدند و ثمره آن تاليف 118 عنوان كتاب شد. (ر.ك: الذريعه ج 3 ص 149)

3) تاليف: ايشان در طول حيات مباركشان، خود نيز دست به قلم بردند و كتاب ها و نامه هاي فراواني را براي توسعه علم و دانش و هدايت جامعه از خود به يادگار گذاشتند: از جمله تفسير منسوب به امام حسن عسكري(ع) كتاب المنقبه است كه مشتمل بر بسياري از احكام و مسائل حرام و حلال است؛ همچنين ايشان نامه هاي فراواني به مناطق مختلف جهان اسلام نوشتند (ر.ك: حياة الامام العسكري، محمدجواد طبسي، ص 223)

***