عصر آزمونها به مناسبت هشتم ربيع الثاني، سالروز ولادت خجسته امام حسن عسكري (ع)


در مقاله حاضر نويسنده ضمن ارائه تحليل از نقش ايمان در زندگي و بيان دور نمايي از وضعيت اجتماعي و فكري و سياسي امام حسن عسكري(ع)، عصر امام حسن عسكري را عصر آزمونهاي مختلف و فروپاشي تمدنها توصيف مي كند و به بازخواني يكي از رساله هاي ديني و عقيدتي آن امام همام مي پردازد كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
امامان معصوم، حقيقت و نور واحد

بي گمان زندگي امامان معصوم(ع) كه به گواه خود آنان در حكم يك زندگي است و هر سخن و رفتار ايشان هم چون نور واحدي سرتاسر سه سده نخست هجري را روشن كرده است و بازتاب آن از باب «من بلغ» هنوز دل هاي بسياري را روشن مي سازد، سرشار از آموزه ها و درس هايي است كه براي هر انساني در هر زماني و در هر حالت شخصي و اجتماعي، نه تنها مفيد و سازنده است بلكه راهكاري عيني و تجسمي براي رهايي از مشكلات و دست يابي به كمالات شايسته انساني است و جوامع انساني مي توانند با بهره گيري از مجموعه دانش ها، رفتارها، سياست ها، گفتارها و كنش ها و واكنش هاي ايشان در مسيري قرار گيرند كه آنان را در دنيا و آخرت از سعادت و خوشبختي كه آرامش و آسايش دو گيتي است بهره مند سازد.

بسياري از مردم و حتي مومنان شيعي از زندگي امامان (ع) تنها اموري را به ياد دارند كه بيانگر شخصيت فردي و يا اجتماعي آنان و سختي ها و مرارت هايي است كه آنان در سه سده تحمل كرده اند. در حقيقت آن چه را آموخته ايم و يا به ما آموخته اند زندگي شناسنامه اي و بيوگرافي آنان است. هرچند اين بخش خود به سبب عظمت وجودي آنان سرشار از آموزه ها و پندها و عبرت هاست ولي تنها بخشي از حقيقت را مي نماياند و كم ترين تاثير را در روند خودسازي، ديگرسازي و جامعه سازي دارد و نمي تواند به عنوان نمونه هاي برتر و الگوهاي عيني قابل پيروي در همه عرصه ها و حوزه هاي زندگي شخصي و اجتماعي باشد. از اين رو به نظر مي رسد كه سياست حوزه هاي علميه و محققان و پژوهشگران حوزه دين و برنامه ريزي تمدني مي بايست به گونه اي باشد كه زندگي امامان به عنوان الگوهاي برتر و انسان هاي كامل، به طور تحقيقي مورد بررسي و تحليل علمي قرار گيرد و از هر يك از آموزه ها و كنش ها و واكنش هاي آنان در حوزه هاي مختلف بهره گرفته شود تا جامعه و تمدن اسلامي برپايه فرهنگ اصيل و ناب اسلامي بازسازي شود.

اگر در شرايط كنوني كشور رهبر معظم انقلاب اسلامي از نوآوري و شكوفايي در عرصه هاي مختلف براي دست يابي به تمدن جديد و معاصر اسلامي سخن به ميان مي آورد، در حقيقت ضرورت بازخواني زندگي رهبران فكري و فرهنگي را دو چندان مي كند تا با جلوگيري از هرگونه گسست فرهنگي و فكري در مسير تعالي جامعه قرار گيرد و بتواند تمدن اسلامي جديد و معاصر را بر پايه اين اصول و ارزش ها و فرهنگ اصيل و ناب سامان دهي و جهت دهي نمايد.
نقش ايمان در زندگي

بر اين اساس، بازخواني هر يك از زندگي معصومان(ع) به عنوان الگوهاي برتر عيني ضروري و بايسته است تا راهبردهاي فرهنگي و فكري تمدني در مسير درست خود شناخته و معرفي و تدوين گردد. هر يك از زندگي معصومان(ع) بخشي از مجموعه به هم پيوسته يك معنا و مفهوم است كه در كنار هم كمال جامعه و فرد را رقم مي زند امامان(ع) بارها بر اين نكته تاكيد ورزيده اند كه همه ايشان نور يگانه اي هستند كه اول ايشان همان حرفي را مي زند كه آخر ايشان بر آن مي رود و آخر ايشان همان راهي را مي رود كه اول ايشان آن را به عنوان بهترين راه معرفي نموده است. هيچ گونه تضاد و تناقضي ميان رفتارها و كردارهاي ايشان با الگويي كه قرآن به عنوان انسان كامل و جامعه برتر معرفي مي كند يافت نمي شود و در حقيقت هر يك از رفتارها و كنش ها و واكنش هاي آنان بازتاب يك حقيقت است كه در شرايط مختلف و تفاوت هاي زماني و مكاني مي بايست در پيش گرفته شود. اگر امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد بهتر اززندگي آن چيزي است كه چون آن را از دست دهي از زندگي بيزار گردي (تحف العقول ص 520) به اين معناست كه همه چيز انسان ايمان است و از دست دادن ايمان به معناي از دست دادن زندگي است. اين معنا در شكل ها و تعابير مختلف ازسوي امامان(ع) مطرح شده است. در حقيقت بينش و انديشه آدمي همانند عرض و آبرو از چنان اهميت و ارزشي برخوردار است كه آدمي هر گاه آن را از دست دهد خود را بيهوده و بي مقدار مي يابد و زندگي از ارزش و اهميت مي افتد. بسياري از خودكشي ها و افسردگي ها و ديگر بيماري هاي رواني برخاسته از همين مسأله است كه آدمي احساس پوچي و بي ارزشي كند و در اين زمان است كه ديگر زندگي براي او ارزشي ندارد. از اين رو گفته اند كه زندگي چيزي جز بينش و نگرش نيست و آدمي بي آن، در حقيقت موجودي پست تر از هر جانوري است.

به هر حال بازخواني سه سده از زندگي معصومان مي بايست به عنوان عناصر اصلي بازسازي تمدني مورد توجه و اهتمام قرار گيرد تا بتوان با پشتوانه سرمايه هاي اصيل وحياني و عيني حركت رو به جلو تمدني خود را در مسير اصلي تكامل بشر و جامعه قرار داد. با اين زاويه ديد، نظري كوتاه به حركت امام حسن عسكري مي كنيم تا دريابيم در لحظات خطرساز و آزمون هاي پيچيده سياست هاي جهاني، چگونه مي بايست عمل كرد و تمدن سازي را در مسير اصلي تداوم بخشيد.
فروپاشي تمدنها

امام حسن عسكري(ع) در عصري مي زيست كه جامعه اسلامي در مسير تند سراشيب سقوط قرار گرفته بود. به اين معنا كه اگر جامعه در سال هاي نخست عصر اسلامي و سده هاي اول و دوم، هنوز تحت تأثير حركت اعجازي حضرت رسول اكرم(ص) مي توانست نيم بند، تمدن اسلامي را بسازد و برخي از عناصر تمدني در آن قوي بود و قادر به مقابله با تمدن هاي رقيب و فرهنگ هاي متضاد بوده است اما در زمان هاي اخير به سبب تغييرات كلان در انديشه و بينش و نگرش مردم و دور شدن كامل از عناصر تمدني جامعه نبوي ديگر اين فرصت از دست رفته بود كه بتوان تمدن اسلامي را هم چنان شكوفا و يا نيمه شكوفا نگه داشت. اين گونه است كه ظلم و ستم همه جامعه را در نورديده بود و عناصر حكومتي مردم را به بردگي و بندگي خويش كشيده بودند و تنها مظاهري از اسلام و نمادهاي بي معنايي از آن باقي و برقرار بود.

حج و نماز جمعه و حتي جهاد مفهوم خود را از دست داده بود و زكات و انفاق به جاي پركردن خلأهاي اقتصادي ميان طبقات و اقشار مختلف اجتماعي، خود عاملي مهم در ايجاد طبقات مرفه و بي درد در كنار توده هاي فقير شده بود. به اين معنا كه دولت از بيچارگان زكات مي ستاند تا كاخ هاي خود و درباريان را بلندتر و مستحكم تر سازد و توده هاي فقير را كه صاحبان اين حق بودند به فلاكت و مسكنت اندازد. در چنين شرايطي است كه زمينه هاي تمدني از ميان مي رود و توده ها نمي توانند در مسير اتحاد و انسجامي قرار گيرند كه ظرفيت ها و توانمندي هاي خويش را در حوزه تمدني قرار دهد و شكوفايي و نوآوري داشته باشد. تحليل امامان معصوم(ع) از اين فروپاشي تمدني اين است كه بي ولايت و نظام ولايي معصوم(ع) امكان اين وجود ندارد تا اتحاد و انسجام ملي و امتي فراهم آيد و ظرفيت ها و توانمندي هاي جامعه در مسير خود قرار گيرد. به نظر آنان زكات و حج و جهاد و نماز تنها در سايه سار ولايت عظماي معصوم است كه مي تواند عامل پيشرفت تمدني جامعه باشد وگرنه اين امور نه تنها ساز و كاري مفيد براي تعالي و پيشرفت جامعه نخواهد بود بلكه عامل فروپاشي تمدني و اجتماعي است و زكات به جاي اين كه ملتي را از تمايزات فاحش اجتماعي و اقتصادي رهايي بخشد خود عاملي مهم در ايجاد شكاف طبقاتي خواهد شد و جهاد به جنگ هاي قدرت و يا تهاجم هاي كوركورانه به ملت و جامعه تبديل مي شود و سرمايه هاي جامعه را مي بلعد.

در عصر امام حسن عسكري(ع) سرمايه هاي تمدني جامعه اسلامي اين گونه دست خوش توفان امتيازطلبي برخي از قدرت طلباني مي شود كه براساس نظام خلافت سلطنتي مديريت و رهبري جامعه را در دست گرفته بودند.
تلاش امام عسكري براي حفظ انديشه هاي برتر

اين گونه است كه جامعه، روز به روز دست خوش تحولات ناخواسته مي شود و مردم دم به دم از اهداف پيدايش امت كه سعادت دوگيتي در سايه سار قرآن و ولايت بود دور مي گردد.

شرايط چنان مي شود كه ديگر امكان هيچ حركت سازنده اي نيست و امام(ع) مي كوشد تا دست كم بخشي از سرمايه وجودي را براي نسل هاي آينده ذخيره سازد و تشكيلاتي را كه پيش از ايشان راه اندازي شده بود به درستي مديريت نمايد تا در آينده و در شرايط مطلوب تري بتواند جريان اصلي را به سطح آورد و جامعه اسلامي را دوباره بازسازي نمايد. بنابراين تمام تلاش آن حضرت(ع) براين قرار مي گيرد تا مجموعه اي زيرزميني از افكار و انديشه هاي برتر را حفظ كند تا در آينده به سطح آيد.

مشكلات زمان امام يازدهم

در شرايطي كه آن حضرت(ع) قرار داشت مشكلات از هر سو به ايشان هجوم مي آورد. اين مشكلات را مي توان به دو دسته اصلي بخش كرد. برخي از اين مشكلات ريشه در تضاد نظام هاي فكري امام(ع) و دولت حاكم داشت كه يكي براساس نظام ولايي قرآني بود و ديگري بر پايه نظام خلافت سلطنتي سامان يافته بود. دسته ديگر از اين مشكلات در ميان دوستان بود كه به علل مختلف امكان ارتباط سالم ميان امام(ع) و آنان وجود نداشت و برخي از دولتي ها با تشديد قطع ارتباط مي كوشيدند تا هسته هاي زيرزميني را از ارتباط با امام(ع) باز دارند و با استفاده از دوستان خويش تشكيلات مختلف امام(ع) را كه در كشورها و شهرها پراكنده بودند به چالش بكشانند.
رساله هاي روشنگرانه امام عسگري

رخنه انديشه هاي نادرست در ميان برخي از اين تشكيلات با بهره گيري دولتي ها از نفوذي ها اين خطر را داشت كه در آينده هيچ اثري از تفكرات نظام ولايي باقي نماند. با اين همه درايت امام(ع) موجب شد تا آن حضرت بتواند با استفاده از شيوه هاي مختلف ارتباط با تشكيلات را حفظ كند. از جمله اين شيوه هاي ارتباطي نگارش رساله هايي براي دوستان و فرماندهان تشكيلاتي بود. از اين رو رساله هاي بسياري از ايشان و هم امام هادي(ع) وجود دارد. هريك از اين رساله ها حاوي عناصر مهمي هستند كه بازخواني آن ها مي تواند وضعيت عصر آغاز غيبت بشناساند و راهكارهاي مبارزه با دشمنان در جوامع بسته را به شيعيان بياموزاند.

از جمله اين نامه ها مي توان به رساله آن حضرت به اسحاق نيشابوري اشاره كرد. اين نامه حاوي مطالب مختلفي است. آن حضرت(ع) در اين نامه خوش حالي خويش را از اين كه شيعياني هنوز هستند كه نظام ولايي و اهداف رسالت پيامبر(ص) را حفظ كرده اند بيان مي دارد و براي آنان دعا مي كند تا در دنيا و آخرت از عنايت خاص خداوند بهره مند گردند.

آن چه دراين نامه بيشتر از هرچيز مشهود است دغدغه آن حضرت از وجود اختلاف ميان اعضاي تشكيلات شيعه است. اين اختلافات مي تواند تشكيلات را آشكار سازد و منابع تغذيه مادي و فكري آنان را لو دهد. از اين رو هشدارهايي مي دهد و از رهبران تشكيلات و وكيلان خويش مي خواهد كه با مديريت درست آن را مهار و كنترل كنند. اين اختلافات مي تواند در حوزه هاي عقيدتي و يا اجرايي پيش آيد كه بي مديريت بحران نمي توان اميدي به بقاي تشكيلات و سازمان هاي مخفي شيعه داشت. به نظر مي رسد كساني كه داراي افكار و اهداف پليدي بودند مي خواستند با نفوذ در سازمان هاي شيعي، آنان را از اهداف و رسالت اصلي خويش دور سازند. بسياري از ايشان جريان نفوذي بودند كه از سوي دولت مردان بسيج شده بودند. البته بازداشت خانگي امامان(ع) در پادگان نظامي سامره خود عاملي مهم در اين عدم ارتباط ميان امام(ع) و مسئولان سازمان هاي شيعي و در نهايت راه يابي برخي از افكار منحرف در ميان آنان بود البته ناگفته نماند كه برخي از وكيلان و خرده رهبران با توجه به علل مختلف خود عاملي مهم در تخريب سازمان هاي شيعي بودند. از آن جمله مي توان به كساني اشاره كرد كه به سبب عدم معرفي از سوي امام(ع) براي رهبري جامعه از روي حسادت و خودخواهي عامل بحران مي شدند. چنان كه پيش از اين بارها ابوحمزه هاي بطائني تنها براي درهم و دينارهايي كه در اختيار ايشان قرارگرفته بود به مخالفت هاي صريح به امامت و امام روي آورده بودند.
تلاش امام براي اتمام حجت به مردم

امام در اين شرايط حساس وظيفه خود را حفظ امت مؤمن مي دانست و بر اين باور بود كه مي بايست حجت را بر مردم تمام كند تا در روز رستاخيز توجيهي براي رفتارهاي خويش نداشته باشند؛ زيرا خداوند در قرآن فرموده است كه امتي را بي اتمام حجت عذاب نمي كند و وجود امام(ع) و عدم استفاده از رهبري هاي الهي آن حضرت خود اتمام حجتي بود براي مردم تا مدعي فقدان رهبري و ولي از سوي خدا نشوند.

آن حضرت در نامه خويش به ابو اسحاق نيشابوري به اين نكته توجه مي دهد كه همه اين مسايل كه حتي در ميان تشكيلات و سازمان هاي شيعي پديد مي آيد و بحران هايي كه امت مؤمن شيعي نيز به آن مبتلا مي شوند همه از باب آزمون و تمييز و جداسازي مؤمن از غير مؤمن و خبيث از طيب است. خداوند با ايجاد شرايط مختلف و سخت، همگان را مي آزمايد تا سيه رو شود هر كه در او غش باشد. آن حضرت مي فرمايد: خداوند زماني كه فريضه ها را بر مردم واجب كرد و آنان را به عمل بدان ملزم ساخته هيچ حاجت و نيازي بدان نداشته است بلكه مي خواست تا از اين راه، زشت را از پاكي باز شناسد و مردم را بدان بيازمايد. پس هر كه او را اطاعت كرد رهايي يافت و هر كه با آن مخالفت ورزيد غرق شد و در دوزخ بيافتاد.

در حقيقت آن حضرت بيان مي دارد كه عصر وي همانند عصرهاي ديگر عصر آزمون هاي الهي است هر چند كه در برخي از عصور كم تر و در برخي ديگر بيش تر است و يا تفاوت هايي در ماهيت آزمون ها وجود دارد كه برخي به مال و برخي به جان و يا امور ديگري آزموده مي شوند.
جايگاه و ارزش خمس

حضرت آن گاه به مسئله عناصر شكوفايي امت و جامعه مي پردازد و بيان مي دارد كه خداوند بر مردم واجباتي قرارداده كه يكي از آن ها خمس است. هدف از تشريح آن از سوي خداوند شكوفايي حيات فكري و ديني در اسلام و جامعه اسلامي است؛ زيرا بدون خمس امكان اين نيست تا رهبري عامه مردم و جامعه بتواند جامعه را به درستي مديريت نمايد.

آن حضرت در اين نامه به نكته جالبي اشاره مي كند كه بيانگر جايگاه و ارزش خمس در نظام ولايي است؛ زيرا خمس در حقيقت منبع اقتصادي دولت ولايي است كه جامعه را به وسيله آن مديريت مي كند. ائمه(ع) با بهره گيري از خمس، تشكيلات نظامي و فكري و سياسي خود را مديريت مي كردند و نيازهاي آنها را برآورده مي ساختند. هيچ تشكيلات و سازماني بدون بودجه كافي نمي تواند فعاليت كند. از اين رو خمس به عنوان منبع تأمين نيازهاي تشكيلاتي لازم و ضروري بود. اين اهميت را امام(ع) با ارتباط دادن آن به مسئله ولايت تأكيد مي كند. اگر امامان معصوم(ع) گفته اند كه اسلام بر زكات و جهاد و نماز و حج قرار گرفته و محور اصلي همه آن ها ولايت است كه بدان ها مفهوم ديني و مذهبي مي بخشد وگرنه اعمالي لغو و بيهوده است امام حسن عسگري(ع) بيان مي دارد كه خمس نيز در مقام ولايت نشسته است و بي خمس هرگونه عملي بيهوده است. آن حضرت(ع) بيان مي كند كه حليت همسران و اموال و خورد و خوراك با پرداخت خمس امكان پذير و بي پرداخت خمس ولايي نمي توان حليتي براي آن ها فرض كرد.

در حقيقت تأكيد بر خمس براي حليت امور ديگر از آن رو انجام مي شود كه سازمان و تشكيلات نظام ولايي نمي تواند بي خمس اداره شود و اين تنها منبع مالي و درآمدي دولت نظام ولايي و تشكيلات ولايي است. بنابراين همانند ولايت است و در همان مقام و جايگاه قرارمي گيرد.

امام در اين نامه امور ديگري را نيز مورد بررسي و تأكيد قرارمي دهد كه تحليل و بررسي همه ابعاد آن وقت ديگري را مي طلبد.

نامه هاي ديگر آن حضرت به مردم قم و علي بن حسين قمي از رهبران تشكيلات قم و عبدالله بيهقي و ديگر اشخاص سرشناس و رهبران تشكيلات فرعي نظام ولايي، حاوي مسايلي مهم است كه در عصر حاضر كارآيي بسياري دارد. مطالعه و تحليل هر يك از اين نامه ها به ويژه در زماني كه شيعه در كشورهاي جهان به اشكال مختلف تحت ظلم و ستم قرارمي گيرد مي تواند بسيار راهگشا و سازنده باشد.

اگر بخواهيم تمدن اسلامي را براساس آموزه هاي وحياني و نظام ولايي سامان دهي و بازسازي كنيم مي بايست همراه با شناخت كامل افكار و انديشه هايي باشد كه نظام تمدني را از نظر فكري و فرهنگي پشتيباني مي كند و اگر از اين نظام فكري و فرهنگي به هر علتي غافل شويم در همان مسيري قرار مي گيريم كه پيش از اين نظام خلافت سلطنتي، جامعه مدني پيامبر(ع) و امت اسلام را در آن قرار داد كه سرانجام آن بدبختي و فلاكت و فروپاشي و استعمار بوده است.

***