راه شب، تنها راه وصال


بسياري از كساني كه در جست و جوي حقيقت و كمال مطلق هستند و مي خواهند در اوج، قرار گيرند، در انديشه راه رسيدن، به هر دري مي زنند، در حالي كه با كمترين توجه و تفكر در خود در مي يابند كه هر حقيقتي را مي بايست در خود جست و نيازي نيست كه رنج سفرها برند و در كوه ها و غارها سرگردان شوند و در تمناي وصال آن يگانه، بنده و برده اين و آن شوند و در خانه هر كس و ناكسي را بزنند.

اسوه هاي حسنه الهي و امامان معصوم(ع) اين واصلان كامل و دستگيره هاي استوار الهي و صراط مستقيم خداوندي، به اشكال گوناگون نه تنها ساده ترين، كوتاه ترين، بهترين، آسان ترين و زيباترين راه وصول و وصال را بيان كرده اند، بلكه خود در هر گردنه اي دستگير روندگان و جويندگان و سالكان هستند.

امام حسن عسكري(ع) در سنت و سيره خويش به عنوان يكي از انوار الهي، بر چكاد حقيقت نشسته و راهنماي گم گشتگان لب درياست تا ايشان را به ژرفاي حقيقت رهنمون ساخته و دوستداران را به محبوب برساند.

نويسنده در اين مطلب با مراجعه به مكتب كمالي امام حسن عسكري(ع) بر آن است تا گوشه هايي از اين حقيقت را روشن كند و راه هاي وصال در مكتب اسلام را از زبان آن امام همام(ع) بيان نمايد.

صدنامه و صدراه وصال

هرچند انسان اشرف آفريده هاي الهي و اكرم ايشان است (اسراء، آيه70) ولي بي گمان جهول ترين و ظلوم ترين آفريده هاي خداوندي نيز مي باشد. (احزاب، آيه72) اين ويژگي هاي متضاد، او را در اوج و حضيض قرار مي دهد و هر كسي مي تواند در مدت كوتاه عمر خويش بر طارم اعلي نشيند و متخلق به اخلاق الهي و خدايي و رباني شود به گونه اي كه فرشتگان به مقام او نرسند و جبرئيل نيز پر بسوزاند؛ و يا مي تواند چنان اهل غفلت شود و از مقام كرامت انساني هبوط و سپس سقوط كند به گونه اي كه نه تنها كر و كور و خر شود، بلكه از اين چارپايان نيز پست تر شده و در مقام بل هم اضل قرارگيرد. (اعراف، آيه179)

خداوند بسيار بر انسان فضل و عنايت داشته كه پس از هبوط نيز او را به حال خود رها نكرده (بقره، آيه37) و پيامبران و كتب آسماني بسياري را فرستاده تا راهنماي او شوند و اجازه ندهند تا سقوط كرده و تحت ولايت شيطان درآيد و شقاوت ابدي را براي خود رقم زند؛ چنان كه با وسوسه شيطاني هبوط كرده و شقاوت دنيوي را براي خود رقم زده بود. (طه، آيات117 تا 120)

اما با همه اين راهنمايي ها و رنجي كه پيامبران بردند (طه، آيه2؛ شعراء، آيه3) انسان ها كمتر راه يافته اند و به جاي پيروي از خدا و راهنمايي هاي پيامبران و كتب آسماني، به پيروي شيطان رفته و با قرار دادن هواهاي نفساني خود به جاي خدا و معبود (جاثيه، آيه23) گرفتار ولايت شيطان شده و شقاوت ابدي را براي خود رقم زده و مي زنند. (يس، آيه31 و آيات ديگر)

بسياري از مردم يا اصولا به كتاب هاي آسماني توجهي ندارند و يك بار هم در عمرشان اين كتب آسماني از جمله قرآن را نمي خوانند و يا اگر مي خوانند به تمسخر در آيات آن همانند آيات آفاقي و انفسي مي نگرند (فصلت، آيه 53) و هرگز از اين همه راه ها و سبل السلام الهي كه ايشان را به سلامت به سر منزل مقصد و مقصود مي رساند نمي روند و در مسير ضلالت ابليس و شياطين گام برمي دارند. (بقره، آيه 208، انعام، آيه 142)

صد نام نوشتم من، صد راه نشان دادم يا راه نمي داني، يا نامه نمي خواني.

به هر حال، خداوند با انواع نشانه ها و آيات و راه هاي سلامت نشان دادن (مائده، آيه 16، ابراهيم، آيه 12) بر آن است تا انسان با اين راه هاي سلامت به صراط مستقيم انسانيت درآيد و خدايي شدن را تجربه كند.

خردمندان، راه يافته گان

از نظر قرآن تنها كساني مي توانند در مسير درست و راست قرار گيرند كه اهل فطرت سالم باشند و نه تنها فطرت را دفن نكنند بلكه با تقويت آن خرد را رشد داده و به كار بگيرند اين ها همان اولوالالباب و اولوالنهي و خردورزاني هستند كه در آيات كتبي و تكويني الهي تدبر و تفكر مي كنند. (بقره، آيه 269، آل عمران، آيه 7، 190) پس با عقل سليم خويش، حقيقت موجودات هستي را درمي يابند و در پس هر چيزي، به باطن و ملكوت آن مي نگرند و هدفمندي و فلسفه آفرينش را پيدا مي كنند و در مسير آن هدف نهايي و غايي، خود را قرار داده و گام برمي دارند. (انعام، آيه 75، اعراف، آيه 185، يس، آيه 83، مؤمنون، آيه 88)

خداوند همان گونه كه صورت انسان را به بهترين و زيباترين وجه آفريده (تغابن، آيه 3، تين، آيه 4) باطن او را نيز با عقل به بهترين وجه آراسته است. اين عقل است كه انسان را در مقام اشرفيت آفريده ها قرار مي دهد. البته براساس آيات قرآني، انسان زماني اين باطن زيبا را دارا خواهد شد كه از آن بهره گيرد و به كار برد. از اين رو در آيات قرآني واژه عقل فقط به شكل فعلي به كار رفته است مانند يعقلون، تعقلون و عقلوا تا بيان دارد كه عقل زماني براي انسان معنا و مفهوم خواهد داشت و زينت و آرايه وجودي او مي شود كه آن را به كار گيرد. لذا حتي در هنگام بيان اسم عقل آن را در قالب هايي به كار مي برد كه بيانگر خردورزي و خردمندي باشد. از اين دسته كاربردها مي توان به واژگاني چون اولوالالباب و اولوالنهي و مانند آن اشاره كرد.

امام حسن عسكري(ع) با اشاره به نقش كليدي و بنيادين تفكر در زندگي بشر و رسيدن به مقام وصال و لقاءالله مي فرمايد: ليست العباده «كثره الصيام والصلاه و انما العباده » كثره التفكر في امر الله، عبادت پر روزه گرفتن و پر نماز خواندن نيست، عبادت پر انديشه كردن در امر خداست. (تحف العقول)، ص 815)

ايشان همچنين در جايي ديگر مي فرمايد: عليكم بالفكر فانه حياه قلب البصير و مفاتيح ابواب الحكمه ، بر شما باد به انديشيدن! كه تفكر موجب حيات و زندگي دل آگاه و كليدهاي درب هاي حكمت است. (الحكم الزاهره ، ج1، ص 91)

به سخن ديگر، هنگامي كه عقل در مقام تفكر به كار برده شود و انسان متفكرانه به امور بنگرد، آن زمان است كه عقل زينت باطن انسان مي شود و آثار آن در صورت و سيرت آشكار مي گردد. (آل عمران، آيه 191؛ اعراف، آيه 971؛ يونس، آيه 42 و آيات ديگر)

آن حضرت(ع) در تبيين اين مطلب مي فرمايد: حسن الصوره جمال ظاهر و حسن العقل جمال باطن؛ صورت نيكو، زيبايي ظاهري است و عقل نيكو، زيبايي باطني است. (بحارالانوار، ج87، ص973)

عقلي كه در اين آيات و روايات بيشتر مورد نظر است عقل عملي است؛ به اين معنا كه آثار آن در عمل انسان و خلق و خوي او ظاهر شود. از اين رو وقتي امام حسن عسكري مي فرمايد: الجهل خصم؛ جهل دشمن انسان است. (الدره الباهره ، ص44) مراد جهلي است كه در برابر عقل قرار مي گيرد و در رفتار آدمي تأثير منفي مي گذارد و منش و كنش و واكنش هاي او را زشت و نابهنجار مي سازد. امام در جايي ديگر اين مطلب را اين گونه تبيين مي كند: من الجهل الضحك من غير عجب؛ خنده اي كه از روي تعجب نباشد نشانه جهالت است. (تحف العقول، ص 784؛ منتخب ميزان الحكمه ، ص021)

به اين معنا كه كار خردورز در منش و كنش هايش به گونه اي است كه بيانگر عقلانيت و فعليت عقل در باطن اوست؛ اما كسي كه از خردورزي بهره اي نبرده و خرد و عقل خويش را به كار نگرفته و آن را به فعليت نرسانيده، حتي در خنده خويش جهالت و بي خردي و سفاهت خود را آشكار مي سازد؛ زيرا كسي كه بي دليل و بدون تعجب از امري مي خندد، شخص بي خردي است كه رفتارهاي جهالت آميزي بروز مي دهد.

آن حضرت(ع) همچنين در سخني ديگر مي فرمايد: ليس من الادب اظهار الفرح عند المحزون؛ اظهار شادي نزد غمديده، از بي ادبي است. (تحف العقول، ص 984) زيرا چنين رفتاري نشانه بي خردي است. وقتي شخص، غمگين و اندوهگين است، نشان دادن خوشحالي در نزد وي نشانه اي از سفاهت و جاهليت شخص است. چنين رفتاري خود گواه خوبي است كه شخص از خرد بهره اي نبرده و آن را به فعليت نرسانيده است؛ زيرا حتي اگر شخص به عللي باطني شاد است آن سرور خويش را نمي بايست به شكل فرح و خوشحالي بروز دهد و يا بخندد و خنده مستانه (فرح) سر دهد.

همچنين آن حضرت(ع) در اين تبيين اين معنا مي فرمايد: لاتمار فيذهب بهاوك و لاتمازح فيجترا عليك؛ جدال مكن كه ارزشت مي رود و شوخي مكن كه بر تو دلير شوند. (تحف العقول، ص 684) چرا كه جدال حتي اگر حق با تو باشد، ارزش و اعتبار شخص را مي كاهد و در برابر ديگران شخص را سفيه و جاهل مي نمايد. مزاح و شوخي كردن نيز موجب مي شود كه انسان در نزد ديگران كوچك شود و ديگران به خود اجازه دهند كه جرأت پيدا كرده و سخناني ناروا و درشت و زشت در برابرش به كار برند. اين گونه اعمال و رفتارها نشانه اي از سفاهت و بي خردي است كه مي بايست از آنها اجتناب ورزيد.

انسان خردورز، حكيم و فرزانه است و سخني بيهوده و ياوه نمي گويد و هر رفتار وي مبتني بر هدفي است كه مي خواهد از طريق آن به دست آورد و يا از شري در امان ماند. بنابراين، همواره كم گوي و گزيده گوي است و مي توان خردورزي را در سخن او يافت. امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد خردورز اهل صمت و سكوت است: قلب الاحمق في فمه، و فم الحكيم في قلبه؛ قلب نابخرد در دهان اوست و دهان خردمند فرزانه در دل او. (تحف العقول، ص 915)

انسان خردورز، انسان اخلاقي

براساس آموزه هاي قرآني، انسان خردورز، انساني اخلاقي است، زيرا عقل جز به ارزش ها و فضايل و هنجارها نمي خواند و گرايش به آن ندارد، در مقابل، انسان سفيه و جاهلي كه خردورزي ندارد و عقل خويش را به فعليت نرسانيده، انساني ضداخلاقي و ضدارزشي و ضدهنجاري است.

امام موسي كاظم(ع) مي فرمايد كه وقتي خداوند حضرت آدم (ع) را آفريد، عقل و دين و حيا را بر وي عرضه داشت كه از اين سه گانه يكي را برگزيند. حضرت آدم(ع) عقل را برگزيد. پس به دين و حيا گفتند كه بروند؛ اما آنان ماندند و گفتند: خداوند به ما فرموده است كه هرجا عقل است شما با او باشيد. (اصول كافي، ج 1، كتاب عقل و جهل) پس دينداري و اخلاق (حيا) همواره با عقل و خردورزي همراه هستند و به سخن ديگر، از آثار و ثمرات خردورزي دينداري و اخلاقي بودن انسان است. بنابراين، مي توان گفت كه انسان خردورز انسان اخلاقي است و به يك معنا تنها انسان خردورز است كه انساني ديندار و اخلاقي مي باشد و كسي كه از خردورزي بهره نبرده نمي تواند مدعي دين و اخلاق باشد؛ از اين رو در اسلام تقليد در اصول دين جايز نيست و واجب است كه هركسي با خردورزي، اصول دين را بشناسد و بدان اعتقاد و ايمان آورد.

عقل، بد و خوب را تشخيص داده و آن را درك مي كند و احكام حسن و قبح يعني خوب و بد كه احكام ارزشي و اخلاقي است را برآن بار مي كند. پس چيزي را كه عقل آن را ناپسند مي شمارد، از رذايل و پستي هاي اخلاقي است و امري را كه خوش مي دارد و پسند عقل مي باشد، از فضايل و آداب و محاسن و مكارم اخلاقي است كه انسان بايد تابع آن باشد و بدان عمل كند.

امام حسن عسكري(ع) براساس اين معيار و چارچوب است كه مي فرمايد: كفاك ادبا تجنبك ما تكره من غيرك؛ در مقام ادب همين بس كه آنچه براي ديگران نمي پسندي، خود از آن دوري كني (مسندالامام العسكري، ص 882)

خردورزي در خدايي شدن

اين كه گفته شد انسان خردورز، انساني اخلاقي است اين معنا را نيز اثبات مي كند كه انسان خردورز، به سبب حكيم بودن و حكمتي كه در جان اوست، در انديشه تخلق به اخلاق الله است؛ زيرا به اين درك و فهم رسيده كه خداوند، منشأ همه كمالات است. بنابراين دراين انديشه است تا متخلق به اخلاق الهي شود و صفات كمالي خداوند را در خود تحقق بخشد. اين گونه است كه خود را به آب و آتش مي زند تا رنگ خدايي بگيرد. (بقره، آيه 831)

خداوند در آيات بسياري به اين معنا توجه داده كه انسان رشيد، خردورز، حكيم و فرزانه، خداجو است و همه تلاش خود را مصروف اين مي دارد تا خدايي شود و صفاتي كمالي را دارا گردد و از نقص و زشتي ها برهد و در مقام سبحان قرار گرفته و از هر نقص و زشتي و كمبودي نجات يابد؛ هرچند كه مي داند نقص و فقر در او ذاتي است ولي مي كوشد تا با اتصال به خداوند غني بالذات، خود را از آن برهاند و با خدايي شدن، از فقر رهايي يابد. (فاطر، آيه 51، انشقاق، آيه6)

راه شب، تنها راه وصول

براي اينكه شخص از نقص برهد و كامل شود لازم است تا متصل به خداوندي شود كه غني بالذات است و همه كمالات از آن اوست (فاطر، آيه51) پس مي بايست راه هايي را بيابد تا به خداوند متصل و وصل شود. آموزه هاي عقلاني و وحياني درصدد اين معنا هستند تا انسان به اين اتصال دست يابد. عقل و وحي به انسان خردورز مي آموزد كه چگونه مي تواند با بريدن از همه چيز و گريز به سوي خداوند، خدايي شدن را تجربه كند.

در اين ميان راه هاي رسيدن و وصول كه در آيات قرآني از آن به سبل السلام ياد مي شود، بسيار است. (مائده، آيه 61، ابراهيم، آيه21) اما همواره يك راه را مي توان به عنوان صراط مستقيم و بزرگراهي دانست كه آسان ترين، كوتاه ترين، زيباترين، بهترين، كامل ترين و ساده ترين راه وصول است. امام حسن عسكري(ع) اين را وصول را راه شب مي داند و مي فرمايد: ان الوصول الي الله عزوجل سفر لايدرك الا بامتطاءالليل؛ وصول و رسيدن به خداوند عزوجل، سير و سفري است كه جز با عبادت و شب زنده داري حاصل نگردد. (مسندالامام العسكري، ص 092)

انساني كه راه شب را انتخاب كرد، در بهترين وضعيت وصول قرار مي گيرد؛ زيرا شب با تاريكي اش همه ظواهر را ناپديد مي كند و اجازه نمي دهد تا انسان دچار وسوسه چيزي شود و دل در گرو امري زيبا و فريبنده داشته باشد. تاريكي شب، انسان را در تنهايي مطلقي فرو مي برد كه جز فقرذاتي و غناي مطلق الهي را نمي يابد. چيزي در برابر چشم نيست تا فريفته شود و در ظاهري زيبا گرفتار آيد.

شب، زمان تفكر و تدبر در آيات الهي بويژه آيت نفس است. انسان در تنهايي خودش، خودشناسي را تجربه مي كند و با معرفت نفس، فقر ذاتي خود را مي يابد و اتصال مطلق وجود خويش را باخداي غني بالذات مي بيند. در آن هنگام، پس از اين همه بريدن و اتصال، در اوج قرار مي گيرد و روح و جانش تا ملكوت و قاب قوسين، او ادني بالا مي رود و معارج را در اسراي شبانه خود درك مي كند. (نجم، آيات 8 و 9؛ اسراء آيه1)

خداوند در آيات 091 و 191 سوره آل عمران از عظمت ديدار شبانه خالق و مخلوق و عابد و معبود سخن مي گويد كه مي كوشد خردورزانه حقيقت خود و خدايش را بيابد كه جز فقر و غنا نيست. درآنجاست كه كمال الاتصال برقرار مي گردد؛ چنان كه در تاريكي شب كمال الانقطاع تحقق مي يابد.

از اين رو خداوند به پيامبر(ص) فرمان مي دهد تا براي وصول به مقام واصلان، تهجد در شب را تجربه كرده و بر اسب رهوار و سيه چهره شب نشيند و آفاق نور را يكي پس از ديگري درنوردد و به مقام محمود برسد. (اسراء آيه97)

بي دليل نيست كه سوره اسراء با اسراء شبانه معراجي پيامبر(ص) شروع مي شود و در اين آيه مقام محمود را به ايشان نشان مي دهد كه از راه شب به دست مي آيد.

پيامبر(ص) در راه شب است كه مقامات اسرايي را چنان مي پيمايد تا به نهايت قرب وصال و فنا يعني تدلي و تدني و قاب قوسين او ادني (نجم، آيات7 تا 9) مي رسد. از اين رو هرگز در شب نمي خوابيد و اگر در خوابي بود يك چشم بيدار و يك چشم درخواب بود. (مزمل، آيات1تا3)

سخن دراين باره بسيار است ولي به همين مقدار بسنده مي شود. باشد تا با خردورزي، مسيري را بپيماييم كه واصلان، از آن ره به حقيقت پيوستند و خدايي شدن را نام خويش كردند و خداوند ايشان را به مقام رباني بودن ستوده است.

***