احاديث امام حسن العسكري (ع)


1. جدال مكن تا احترامت برود ، و شوخي مكن تا بر تو گستاخ شوند .

(تحف العقول ، ص 516)

2. هر كه به نشستن در جاهاي معمولي مجلس بسنده كند ، خدا و فرشتگان بر اورحمت ميفرستند تا برخيزد .

(تحف العقول ، ص 516)

3. از گناهاني كه آمرزيده نشود اين است كه گفته شود : كاش به جز بر اينگناه مؤاخذه نشوم .

(تحف العقول ، ص 517)

4. شرك در ميان مردم از جنبش مورچه بر روپوش سياه در شب تار نهانتر است .

(تحف العقول ، ص 517)

5. نسبت بسم الله الرحمن الرحيم به اسم اعظم خدا ، از سياهي چشم به سفيديشنزديكتر است .

(تحف العقول ، ص 517)

6. دوستي نيكان به نيكان ثواب است براي نيكان ، و دوستي بدان به نيكانبزرگواري است براي نيكان ، و دشمني بدان با نيكان زينتي است براي نيكان ، ودشمني خوبان با بدان رسوايي است براي بدان .

(تحف العقول ، ص 517)

7 . خنده بيجا نشانه ناداني است .

(تحف العقول ، ص 517)

8. از ادب همان بس كه آنچه را براي خود نميپسندي ، براي ديگران نيز مپسندي .

(مسند الامام العسكري عليه السلام، ص 288)

9. از بلاهاي كمر شكن ، همسايهاي است كه اگر كردار خوبي را بيند نهانش سازد ،و اگر بدكرداري بيند آن را فاش سازد .

(تحف العقول ، ص 517)

10. عبادت پر روزه گرفتن و پر نماز خواندن نيست ، عبادت پر انديشه كردن درامر خداست .

(تحف العقول ، ص 518)

11. چه بد است آن بنده خدا كه دورو و دو زبان است . در حضور برادرش او راميستايد ، و در غياب بدگوئيش ميكند . اگر عطايي به برادرش رسد حسد برد ، واگر گرفتار گردد او را وانهد .

(تحف العقول ، ص 518)

12. رسيدن به خداوند متعال ، سير و سفري است كه جز با شب زندهداري حاصلنگردد .

(مسند الامام العسكري عليه السلام . ص 290)

13. كم آسايشترين مردم كينهورز است .

(تحف العقول ، ص 519)

14. مؤمن براي مؤمن بركت است ، و بر كافر اتمام حجت .

(تحف العقول ، ص519)

15. دل نابخرد در دهان اوست ، و دهان خردمند فرزانه در دل او .

(تحف العقول ، ص 519)

16. هنگامي كه قائم عليه السلام قيام كند ، دستور به خرابي منارهها و اتاقكهاي مخصوصپيشنمازها در مساجد دهد .

(الغيبه للشيخ الطوسي ، ص 133)

17. كسي كه در طهارت شرعي خود از حد تجاوز كند ، همچون كسي است كه آن راباطل كرده است .

(تحف العقول ، ص 520)

18. هيچ عزيزي حق را واننهد جز اين كه خوار شود ، و هيچ خواري به حق نرود جزاين كه عزيز شود .

(تحف العقول ، ص 520)

19. كسي كه با خدا مأنوس باشد ، از مردم گريزان گردد .

(مسند الامام العسكري عليه السلام ، ص 287)

20. بالاي دو خصلت چيزي نيست : ايمان به خدا و سود رساندن به برادران .

(تحف العقول ، ص 520)

21. فرزند خردسالي كه به پدر گستاخي كند ، چون بزرگ شد عاق و ناسپاس اوگردد .

(تحف العقول ، ص 520)

22. شادماني كردن در نزد غم ديده بي ادبي است .

(تحف العقول ، ص 520)

23. بهتر از زندگي آن چيز است كه چون از دست دهي از زندگي بدت آيد ، وبدتر از مرگ آن چيزي است كه چون بر سرت آيد مرگ را دوست بداري

.(تحف العقول ، ص 520)

24. پرورش دادن نادان و ترك دادن معتاد از عادتش معجزهآميز است .

(تحف العقول ، ص 520)

25. فروتني نعمتي است كه بر آن حسد نبرند .

(تحف العقول ، ص 520)

26. كسي كه پارسايي خوي او ، و بخشندگي طبيعت او ، و بردباري خصلت او باشد ،دوستانش بسيار شوند .

(مسند الامام العسكري عليه السلام ، ص 289)

27. هر كه نهاني برادر خود را پند دهد او را آراسته و زيور بسته ، و هر كه دربرابر ديگرانش پند دهد زشتش كرده .

(تحف العقول ، ص 520)

28. هيچ بلائي نيست مگر اين كه در پيرامونش از طرف خدا نعمتي است .(تحف العقول ، ص 520)

29. چه زشت است به مؤمن دلبستگي به چيزي كه او را خوار ميكند .

(تحف العقول ، ص 520)

30. پارساترين مردم كسي است كه در هنگام شبهه توقف كند . عابدترين مردمكسي است كه واجبات را انجام دهد . زاهدترين مردم كسي است كه

حرام را تركنمايد . كوشندهترين مردم كسي است كه گناهان را رها سازد

(تحف العقول ، ص 519)

31. شماها عمر كاهنده و روزهاي برشمردهاي داريد و مرگ ناگهاني است . آن كهتخم نيكي بكارد خوشي برداشت كند ، و هر كه تخم بدي بكارد پشيمانيبرداشت كند .

هر كه هر چه بكارد همان براي اوست . كند كار را بهره از دست نرود ، آزمند آنچهرا مقدرش نيست به دست نياورد . هر كه به خيري رسد خدايش داده ، وهر كه ازشري رهد خدايش رهانده است.

(تحف العقول ، ص 519)

32. صورت نيكو ، زيبايي ظاهري است ، و عقل نيكو ، زيبايي باطني است

(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 379)

33. تمام پليديها در خانهاي قرار داده شده و كليد آن دروغگويي است .

(بحار الانوار ج 78 ، ص 377)

تفسيرامام حسن عسكري ، از تفاسير روايي اماميه ، متعلق به قرن سوم . متن اين تفسير تا پايان آيه 282 سوره بقره موجود است . اين تفسير با بيان رواياتي راجع به فضائل قرآن و تأويل و آداب قرائت قرآن آغاز شده و با ذكر احاديثي مشتمل بر فضائل اهل بيت (براي نمونه رجوع كنيد به حديث سدالابواب ، ص 17) و مثالب دشمنان اهل بيت (ص 47) ادامه يافته است . بحثهاي متعددي نيز در باره سيره نبوي ، بخصوص راجع به مناسبات پيامبر و يهوديان ، مطرح شده است ( رجوع كنيد به ص 161ـ163، 190ـ 192، 406ـ407). درمجموع ، در اين تفسير 379 حديث آمده است . بيشتر روايات طولاني و مفصّل است ، به طوري كه گاه يك روايت چندين صفحه را در برمي گيرد ( رجوع كنيد به ص 656ـ672) و به همين جهت ، در برخي موارد ساختار روايي از بين رفته است . در برخي روايات نيز آشفتگي وجود دارد.

در اين تفسير برخي آيات تأويل شده و بيشتر تأويلها در باره معجزات پيامبر و امامان است ( رجوع كنيد به ص 429ـ441، 497ـ500). در اين تفسير به اسباب نزول آيات كمتر توجه شده ، گرچه به مصاديق آيات اشاره شده است . مباحث صرفي و نحوي و بلاغي نيز در اين تفسير وجود ندارد (رضوي ، ص 313).

سلسله سند روايت كتاب نشان مي دهد كه نقل اين تفسير در ميان محدّثان و فقهاي قم در قرن چهارم و پنجم متداول بوده است ( رجوع كنيد به ص 7ـ 8). مطالب تفسير را محمدبن قاسم استرآبادي خطيب ، مشهور به مفسر جرجاني ، كه شايد تدوين كننده تفسير نيز باشد، از دو راوي آن ، يعني ابوالحسن علي بن محمدبن سيار (يسار؟) و ابويعقوب يوسف بن محمدبن زياد، نقل كرده است . در مقدمه كوتاه اين دو بر تفسير آمده است كه بعد از به قدرت رسيدن حسن بن زيد آنان مجبور به مهاجرت از وطن خود شدند. از آنجا كه آنها از آمدن خود نزد امام حسن عسكري عليه السلام سخن گفته اند، تاريخ ورودشان به سامرا مي بايست بعد از 254 بوده باشد، زيرا اين سال ، زمان آغاز امامت امام عسكري عليه السلام بوده است ( التفسير المنسوب الي الامام ابي محمد الحسن بن علي العسكري ، ص 9ـ10؛ قس ابن جوزي ، ج 12، ص 74؛ آقابزرگ طهراني ، ج 4، ص 286ـ 288). در ادامه گفته اند كه متن كل تفسير را به مدت هفت سال نزد امام فراگرفته اند ( التفسير المنسوب الي الامام ابي محمد الحسن بن علي العسكري ، ص 12)، حال آنكه از وفات امام در 260 سخني به ميان نيامده است و ظاهراً پس از درگذشت امام ، آن دو به موطن خود بازگشته اند (همانجا).

با وجود قدمت اين تفسير، وثاقت آن در بين علماي اماميه از گذشته مورد بحث بوده است . محمدبن علي بن بابويه ، معروف به شيخ صدوق (متوفي 381)، نخستين عالم امامي است كه از اين تفسير مطالب فراواني در كتب خود نقل كرده ، گرچه در باره وثاقت يا عدم اعتبار آن سخني نگفته است . ابن بابويه متن تفسير را مستقيماً از استرآبادي دريافت نموده است . وي در آغاز كتاب فتوايي خود، من لايحضره الفقيه (ج 1، ص 3)، ضمن اشاره به اين نكته كه آنچه در اين اثر فراهم آمده از نظر خودش صحيح است ، بيان داشته كه روايات كتاب را از متون معتبر و مشهور گرفته است . همو در باب تلبيه ، از استرآبادي حديثي نقل كرده و در پايان گفته است كه باقي آن را در كتاب تفسير آورده است (1413، ج 2، ص 211ـ212). بر اين اساس ، اگر شيخ صدوق خود تدوين كننده تفسير نبوده ، احتمالاً تهذيب كننده آن بوده است . مؤيد صحت اين احتمال ، سخن نجاشي (متوفي 450؛ ص 391ـ392) است كه در ذيل آثار شيخ صدوق به دو اثر تفسيري ، تفسيرالقرآن و مختصر تفسير القرآن ، اشاره كرده است . شاهد ديگر بر اين نظر، ذكر روايتي با همين سند در كتاب التوحيد (ص 47) شيخ صدوق است . در آخر آن روايت نيز شيخ صدوق بيان داشته كه متن كامل حديث را در تفسيرش آورده است ( رجوع كنيد به التفسيرالمنسوب الي الامام ابي محمد الحسن بن علي العسكري ، ص 50 ـ52).

نخستين منتقد وثاقت تفسير، احمدبن حسين بن عبيداللّه غضائري ، معروف به ابن غضائري ، بود كه در الضعفاء خود، محمدبن قاسم استرآبادي را فردي ضعيف و كذّاب معرفي كرده و دو فرد مذكور در سلسله سند را ــ كه تفسير را، به نقل از پدرانشان ، از امام حسن عسكري روايت كرده اند ــ مجهول خوانده است . ابن غضائري تفسير را «موضوع » دانسته و جاعل آن را سهل بن احمدبن عبداللّه ديباجي (متوفي 380) معرفي كرده است (علامه حلّي ، ص 256ـ257؛ آقابزرگ طهراني ، ج 4، ص 288، پانويس ).

معتقدان به وثاقت متن تفسير در نقد كلام ابن غضائري دلايلي آورده اند، از جمله گفته اند كه در انتساب متن كتاب الضعفاء به ابن غضائري ترديد وجود دارد (آقابزرگ طهراني ، ج 4، ص 288ـ289، پانويس ، ج 10، ص 88 ـ89) و بر اساس متن تفسير ، ابن سيار و ابويعقوب متن را بدون واسطه از امام روايت كرده اند. همچنين در تفسير تصريح شده است كه پدران اين دو بعد از مدتي سكونت در سامرا به شهر خود بازگشتند (ص 12) و در اسناد روايت كتاب ذكري از پدران آن دو نيست (ص 9). بنابراين ، ذكر نام آنها در برخي روايات ديگر، سهو كاتب است (آقابزرگ طهراني ، ج 4، ص 292)، اما اين مطلب پذيرفتني نيست ، زيرا نام پدران ابن سيار و ابويعقوب در تمام روايات منقول از اين تفسير در آثار متعدد شيخ صدوق آمده است (براي نمونه رجوع كنيد به 1361 ش ، ص 4، 24، 33).

در باره سهل بن احمد هم نجاشي (ص 186)، ضمن معرفي او، وي را از جمله كساني دانسته كه بر آنها خرده اي نيست . خطيب بغدادي (ج 9، ص 122) تنها به تشيع سهل بن احمد و نمازگزاردن شيخ مفيد (متوفي 413) بر جنازه وي اشاره كرده است كه اين مطلب بر جلالت مكان وي در بين اماميه دلالت دارد.

نكته جالب توجه ديگر قرار داشتن پدر ابن غضائري در طريق روايت تفسير با همين سلسله سندِ متداول است (مجلسي ، ج 105، ص 78).

برخي گفته اند كه طريق شيخ صدوق در روايت اين تفسير، متعدد است ، زيرا در مواردي به جاي محمدبن قاسم استرآبادي از محمدبن علي استرآبادي ، در طريق خود از دو راويِ تفسير ، ياد كرده است ( رجوع كنيد به ابن بابويه ، 1417، ص 240؛ آقابزرگ طهراني ، ج 4، ص 286، پانويس ). بعيد نيست كه اين دو، يكي بوده باشند، زيرا ذكر نام جد به جاي پدر متداول بوده است .

همچنين ذكر شده كه حسن بن خالد برقي تفسيري در 120 جزء به املاي امام حسن عسكري نگاشته است (ابن شهرآشوب ، معالم العلماء ، ص 34)، اما شيخ طوسي (متوفي 460؛ ص 462) حسن بن خالد برقي را جزو كساني دانسته كه ائمه را درك نكرده و از آنان به طور غيرمستقيم روايت كرده اند. محدّث نوري (متوفي 1320؛ ج 5، ص 188)، با استناد به گفته ابن شهرآشوب (متوفي 588)، قاطعانه تفسير برقي را طريق ديگر روايت متن تفسير امام عسكري دانسته است ، اما مشكل پذيرش اين قول اين است كه هيچ روايتي از اين تفسير وجود ندارد كه نام برقي در آن ذكر شده باشد. همچنين آقابزرگ طهراني (ج 4، ص 283ـ 285) اشاره كرده كه مراد از عسكري در قول ابن شهرآشوب ،

امام هادي عليه السلام است و حسن بن خالد نمي تواند ازراويان امام حسن عسكري باشد (قس تستري ، ج 3، ص 228). در فهرست نسخه هاي عكسي و ريز فيلمهاي كتابخانه سيدعبدالعزيز طباطبائي (متوفي بهمن 1374) در قم ، سه نسخه با عنوان تفسير نگاشته ابوعلي حسن بن خالد برقي معرفي شده است (طيار مراغي ، ص 1436، 1440، 1489)؛ اما با مراجعه نويسنده مقاله و رؤيت نسخه ها مشخص شد كه آنها همين تفسير منسوب به امام حسن عسكري و با همين سلسله سندِ متداول اند و دليلي براي انتساب اين نسخه ها به برقي ، حداقل در اين نسخه ها، وجود ندارد.

پس از شيخ صدوق ، ابومنصور احمدبن علي طبرسي در كتاب احتجاج ضمن معرفي منابع خود از تفسير امام حسن عسكري ياد كرده ، اما به عدم اشتهار آن اشاره نموده و به اين دليل ، سند روايت كتاب را به طور كامل آورده است (ج 1، ص 6ـ 8). سعيدبن هبه اللّه قطب راوندي (ج 2، ص 519 ـ521) نيز از اين تفسير ، بدون اشاره به نام آن ، مطلبي نقل كرده است . ابن شهرآشوب نيز از اين تفسير ، با تصريح به نام آن ولي بدون ذكر سند، مطلبي آورده است ( مناقب ، ج 1، ص 92). عبدالجليل قزويني ، كه در حدود 560 كتاب نقض را مي نوشته ، از جمله تفاسير مشهور امامي به تفسيري با عنوان تفسير امام حسن عسكري اشاره كرده ، اما چون از اين تفسير مطلبي نقل نكرده است ، نمي توان به طور حتم مقصود وي را همين تفسير موجود دانست ( رجوع كنيد به ص 212، 285).

محقق كرَكي (متوفي 940) و شهيدثاني زين الدين بن علي عاملي (متوفي 965) در اجازات خود، در شمار كتبي كه اجازه روايت آن را داده اند، حديثي را از اين تفسير با ذكر طريق خود به آن آورده اند (مجلسي ، ج 105، ص 77ـ79، 169ـ170). در ميان فقهاي معاصر امامي ، شيخ محمدجواد بلاغي * (متوفي 1352ش ) ضمن رساله اي از نادرستي انتساب اين تفسير به امام حسن عسكري عليه السلام سخن گفته و متن را مجعول دانسته است ( رجوع كنيد به استادي ، ص 161ـ184). آيت اللّه خوئي (ج 12، ص 147) و شيخ محمدتقي تستري (ج 7، ص 558) نيز با او هم رأي اند. با اين حال ، مطالبي در اين تفسير وجود دارد كه معمولاً فقها آن را پذيرفته اند. براي نمونه مي توان به حديث مشهور در بيان اوصاف فقهايي كه مي توان از آنها تقليد كرد اشاره نمود ( التفسير المنسوب الي الامام ابي محمد الحسن بن علي العسكري ، ص 300؛ نيز رجوع كنيد به طباطبائي يزدي ، ج 1، ص 9ـ10، باب التقليد، مسئله 22 و شروح اين كتاب ذيل همان مسئله ). گزارش تقريباً كاملي از اقوال علماي اماميه در باره اين تفسير را استادي (ص 186ـ 215) آورده است .

نسخه هاي خطي متعددي از اين تفسير موجود است ( رجوع كنيد به بكائي ، ج 5، ص 1904ـ 1905؛ سزگين ، ج 1، جزء 1، ص 95ـ 96). متن تفسير به فارسي ترجمه شده است (آقابزرگ طهراني ، ج 4، ص 89 ـ90). قديمترين ترجمه فارسي موجود آن ، آثارالاخيار نام دارد كه ترجمه ابوالحسن علي بن حسن زواره اي (متوفي 984) و ترجمه تمام متن موجود است (قس بكائي ، ج 1، ص 2). قدرت اللّه حسيني شاهمرادي نيز سوره فاتحه اين تفسير را با عنوان تفسير فاتحه الكتاب از امام حسن عسكري سلام اللّه عليه و پژوهشي پيرامون آن (تهران 1404) با مقدمه اي مبسوط در اثبات و ثاقتِ تفسير، ترجمه و منتشر كرده است . سيدحسين بهريلوي (بريلوي ؛ متوفي 1361) اين تفسير را به زبان اردو ترجمه كرد و با عنوان آثار حيدري به چاپ رساند (بكائي ، ج 1، ص 3). متن عربي تفسير چند بار چاپ شده است ( رجوع كنيد به آقابزرگ طهراني ، ج 4، ص 292؛ بكائي ، ج 5، ص 1904). اين كتاب ، بر اساس شش نسخه خطي و به كوشش سيدمحمدباقر ابطحي ، در 1409 در قم چاپ انتقادي شد.

***



آقابزرگ طهراني ؛ ابن بابويه ، الامالي ، قم 1417؛ همو، التوحيد ، چاپ هاشم حسيني طهراني ، قم ي] 1357 ش [ ؛ همو، معاني الاخبار ، چاپ علي اكبر غفاري ، قم 1361 ش ؛ همو، من لايحضره الفقيه ، قم 1413؛ ابن جوزي ، المنتظم في تاريخ الملوك و الامم ، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت 1412/ 1992؛ ابن شهرآشوب ، معالم العلماء ، نجف 1380/ 1961؛ همو، مناقب آل ابي طالب ، چاپ هاشم رسولي محلاتي ، قم ] بي تا. [ ؛ رضا استادي ، رساله اخري حول التفسير المنسوب الي الامام العسكري عليه السلام در الرسائل الاربعه عشره ، چاپ رضا استادي ، قم : مؤسسه النشر الاسلامي ، 1415؛ محمدحسن بكائي ، كتابنامه بزرگ قرآن كريم ،

تهران 1374 ش ـ ؛ تستري ؛ حسن بن علي (ع )، امام يازدهم ، التفسير

المنسوب الي الامام ابي محمدالحسن بن علي العسكري ، چاپ محمدباقر ابطحي ، قم 1409؛ خطيب بغدادي ؛ خوئي ؛ سعيد رضوي ، «نگاهي به تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام »، فصلنامه پژوهشهاي قرآني ، ش 5 ـ6 (بهار و تابستان 1375)؛ فؤاد سزگين ، تاريخ التراث العربي ، ج 1، جزء 1، نقله الي العربيه محمود فهمي حجازي ، رياض 1403/1983؛ محمدكاظم بن عبدالعظيم طباطبائي يزدي ، العروه الوثقي ، بيروت 1409؛ احمدبن علي طبرسي ، الاحتجاج ، چاپ ابراهيم بهاري و محمد هادي به ، قم 1413؛ محمدبن حسن طوسي ، رجال الطوسي ، نجف 1380/1961؛ محمود طيارمراغي ، «فهرست نسخه هاي عكسي و ميكروفيلم هاي كتابخانه محقق طباطبائي »، در المحقق الطباطبائي في ذكراه السنويه الاولي ' ، ج 3، قم : آل البيت ، 1417؛ عبدالجليل قزويني ، نقض ، چاپ جلال الدين محدّث ارموي ، تهران 1358 ش ؛ حسن بن يوسف علامه حلّي ، رجال العلامه الحلّي ، چاپ محمدصادق بحرالعلوم ، نجف 1381/1961، چاپ افست قم 1402؛ سعيدبن هبه اللّه قطب راوندي ، الخرائج و الجرائح ، قم 1409؛ مجلسي ؛ احمدبن علي نجاشي ، فهرست اسماء مصنّفي الشيعه المشتهر ب رجال النجاشي ، چاپ موسوي شبيري زنجاني ، قم 1407؛ حسين بن محمدتقي نوري ، خاتمه مستدرك الوسائل ، قم 1415ـ1420.