تقويم شمسي تاريخ


حضرت امام حسن عسكري عليهالسلام

ولادت خجسته امام عسكري عليهالسلام در مدينه طيّبه در ماه ربيعالثاني اتفاق افتاده و در تعيين روز آن اختلاف است. برخي دوشنبه چهارم، برخي جمعه هشتم و بعضي دهم آن ماه دانستهاند، همچنين در سال آن اختلاف است بين 230، 231، 232، در اين ميان اشهر آن است كه هشتم ربيعالثاني سال 232 هجري واقع شده است تاريخ مزبور برابر است با هشتاد و يك هزار و نهصد و پنجاه و شش(81956) روز بعد از مبدأ هجرت و به امر و بسط مطابق است با روز چهارشنبه چهاردهم آذر(14/9/225) سال دويست و بيست و پنج شمسي.

نام مادر بزرگوار او به اختلاف، سوسن، سليل، حريبه، حديثه و جده به نگارش آمده، و كنيه آن حضرت ابو محمد و ابنالرضا، و مشهورترين القاب ايشان عسكري، هادي، زكيّ، سراج، صامت و رفيق است.

خلفاي معاصر

امام حسن عسكري عليهالسلام در دوران خلافت معتزّ، مهتدي و معتمد زيست و پس از گذشت پنج سال از خلافت معتمد عباسي و به دستور او مسموم و شهيد و در منزل خود دفن گرديد1.

ما در اين مقاله نيز به اقتضاي سخن به موضوع مناسب اختران خواهيم پرداخت و از ديگر جوانب چشم خواهيم پوشيد.

امام عسكري عليهالسلام بيدارگرِ «كندي» فيلسوف واخترشناس معروف

امام عسكري عليهالسلام در جملهاي درخشنده، ژرف و جالب ميفرمايد: «و لولا محمد صلياللهعليهوآله والأوصياء من بعده لكنتم حياري كالبهائم لا تعرفون فرضا من الفرائض و هل يدخل قرية الا من بابها»2.

«اگر محمد صلياللهعليهوآله و اوصياي بعد از او نبودند، شما[اي جهان بشريت] مانند چهارپايان حيران و سرگردان بوديد، هيچ وظيفهاي از وظائف را نميدانستيد، و آيا ميتوان وارد شهري جز از درِ ورودي آن [محمد صلياللهعليهوآله و آل او عليهمالسلام ] گرديد؟!.

يعني اگر پيامبر و جانشينان راستين او عليهمالسلام نباشند، هيچ ارزش و معرفتي نتيجه مطلوب نخواهد داد و هيچ كرداري ثمره شايسته نخواهد بخشيد. سخن امام درباره همه آحاد بشر، صادق است و فرقي ميان دانشمند، دانشپژوه و عامي وجود ندارد.

امام عسكري عليهالسلام در اين زمينه با ايجاد شبهه در معلومات كندي توانست يك اختلال بزرگ در اندوختههاي ذهني و شبكه فكري او به وجود آورد و او را از هلاك و سقوط نجات بخشد. ما پيش از آن كه به معرفي كندي بپردازيم نخست اشتباه اين اخترشناس و فيلسوف بزرگ را مينگاريم:

ابن شهراشوب، اين محدث و تاريخنگار نامي مينويسد:

«اسحاق كندي» فيلسوف اسلام و عراق كتابي به نام «تناقضهاي قرآن»! به نگارش آورد وي مدتي در منزل نشست، گوشهنشيني اختيار كرد و خود را به نوشتن آن مشغول داشت. روزي برخي از شاگردان او خدمت حضرت امام حسن عسكري عليهالسلام شرفياب شدند. هنگامي كه چشم حضرت به او افتاد فرمود: آيا در ميان شما مردي رشيد وجود ندارد كه گفتههاي استادتان «كندي» را پاسخ گويد و او را از اين كار باز دارد؟ شاگرد گفت: ما همگي از شاگردان او هستيم، چگونه ميتوانيم به اشتباه استاد در اين زمينه و يا زمينه ديگر اعتراض كنيم؟».

امام عليهالسلام فرمود: اگر مطلبي به تو تلقين و تفهيم كنم ميتواني به او برساني و براي او نقل كني؟ شاگرد گفت: آري. امام فرمود: از اينجا كه برگشتي به حضور استاد برو و با او به گرمي و محبت رفتار كن، او را كمك كن و هنگامي كه كاملاً انس و آشنائي به عمل آمد، به او بگو: براي من مسألهاي پيش آمده كه غير از شما كسي شايستگي پاسخ آن را ندارد و آن مسأله اين است كه آيا ممكن است گوينده قرآن از گفتار خود معاني و مقاصدي غير از آن معاني كه شما اراده و حس كردهايد، اراده كرده باشد؟ كندي در پاسخ خواهد گفت: بلي ممكن است چنين منظوري داشته باشد، زيرا كندي مردي است كه هر سخني را بشنود خوب ميفهمد، او مردي هوشمند است.

در اين هنگام به او القاء شبهه كن و بگو: چه ميداني شايد گوينده قرآن معاني و مقاصدي غير از آنچه تو ميپنداري اراده كرده باشد و سخنان شما از جايگاه و موضوع اصلي خويش بيرون باشد؟

شاگرد به حضور استاد خود كندي رفت و طبق دستور امام رفتار كرد با او به ملاطفت و مهرباني عمل نمود تا اين كه زمينه براي طرح مطلب مساعد گشت، سپس سئوال امام را به همان شيوه مطرح ساخت و گفت: آيا ممكن است گويندهاي سخني بگويد و از آن مطلبي اراده كند كه به ذهن خواننده نيايد؟ يعني مقصود گوينده چيزي باشد مغاير با آنچه در ذهن مخاطب است، كندي به دقّت به سئوال شاگرد گوش داد و گفت: سئوال خود را تكرار كن. شاگرد سئوال خويش را باز گفت استاد چون اهل تعقّل، تفكّر و تدبّر بود، مدتي در خود فرو رفت، تأمّل كرد و گفت: هيچ بعيد نيست، امكان دارد چيزي در ذهن گوينده سخن باشد كه به ذهن مخاطب نيايد و شنونده از ظاهر كلام گوينده چيزي بفهمد كه وي خلاف آن را اراده كرده باشد.

استاد كه ميدانست شاگرد او چنين سئوالي را نميتواند از پيش خود مطرح كند و در حد انديشه او نيست، رو به شاگرد كرد و گفت: تو را سوگند ميدهم كه حقيقت را به من بگويي چنين سئوالي از كجا به فكر تو خطور كرد؟

شاگرد گفت: چه ايرادي دارد كه چنين سئوالي به ذهن خود من آمده باشد؟

استاد گفت: نه، تو هنوز زود است كه به چنين مسائلي رسيده باشي، به من بگو اين سئوال را از كجا ياد گرفتهاي؟

شاگرد گفت: حقيقت اين است كه حضرت«ابومحمد»(امام عسكري عليهالسلام ) مرا بدين امر رهبري فرمود.

كندي گفت: اكنون واقع امر را گفتي، سپس افزود: چنين سخناني تنها زيبنده اين خاندان است. آنگاه با درك واقعيت و پي بردن به اشتباه خود دستور داد آتشي روشن كردند و آنچه را درباره تناقضهاي قرآن(به عقيده خود) به رشته تحرير آورده بود، سوزاند3.

اخترشناسي كندي

شايان ذكر است اشتباه فوق چيزي از شخصيت و بزرگي كندي نميكاهد، گرچه همه دانشمندان و فرهيختگان اولين و آخرين در برابر دانش و علم لدنّي پيامبران و پيشوايان دين عليهمالسلام قابل سنجش نيستند، چنان كه فرمودهاند: «لا يقاس بنا بشر، لا يقاس بنا احد»4. و امام حسن عسكري عليهالسلام در اين زمينه فرمود: جهان بشريت بدون وجود پيامبر و امام حيران و سرگردان است. ليكن با اين وجود دانشمندان در مقايسه با ساير مردم بسيار ارجمند، محترم و والامرتبهاند، از اينرو كندي از چند جهت شايسته احترام است:





الف ) كندي در زمان خلافت متوكل عباسي از دربار رانده شد و برخي مورخان سبب اين كار را روح تشيع او دانستهاند، چرا كه متوكل با شيعه دشمن سرسخت بوده است.

ب) سيد بن طاوس نام او را اسحاق بن يعقوب ضبط كرده و نوشته است او از دانشمندان اخترشناس شيعه است و در اين علم شهرت دارد، باز ميگويد: آنچه از تأليفات او به ما(سيد بن طاوس) رسيده و در دانش نجوم است، رساله او در اين علم در پنج جزء ميباشد، ابن نديم در فهرست گفته است: او كه از فرزندان محمد بن اشعث بن قيس به شمار ميرود، فاضل عصر در دانشها و يگانه عصر خويش در نجوم است5. تهراني(آقا بزرگ) نيز او را در شمار مؤلفان شيعه قلمداد كرده است.

ج) چون كندي در پايتخت و مركز تشيع «كوفه» ولادت يافته و كوفه وطن پدران و اجداد او بوده، طبعا تحت تأثير روح محيط قرار گرفته است.

د ) كندي رسالههاي خود را با عباراتي كه عادتا شيعيان به كار ميبرند و از ويژگيهاي آنان به حساب ميرود، ختم كرده است. وي در پايان برخي از رسالهها چنين مينگارد: «والحمد لله ربالعالمين والصلاة علي محمدالمصطفي و آلهالطاهرين» و ذيل برخي ديگر نگاشته است «والحمد لله ربالعالمين و صلواته علي محمدالنبي و آله اجمعين» اين قبيل تعبيرات را ميتوانيم قرينه محكمي بر شيعه بودن او قرار دهيم و نيازي به قرائن ديگر نداشته باشيم6.

3 - آثار نجومي كندي

كندي در وقتي ظهور كرد كه سرو صداهاي بسيار گوش خراش جامعه اسلامي را فراگرفته بود دوره مأمون عباسي فلسفههاي گوناگون در محيط اسلامي رخنه كرد و كندي در دوره انتقال بزرگي در فرهنگ و معرفت زندگي ميكرد، او روزي ظهور كرد كه انديشه عربي بر واردات افكار يوناني، فارسي، پهلوي، هندي و سانسكريت تكيه كرده بود و كار ترجمه فرهنگهاي ملل اجنبي گسترش بسياري داشت. مترجمان زيادي پديد آمدند و مقدم بر همه آنان كه در «بيتالحكمة» به كار اشتغال داشتند «حنين بن اسحاق» بود. مأمون عباسي به وزن همه كتابهايي كه حنين ترجمه كرده بود، به او جايزه طلا داد، و به اندازهاي شد كه ميگفتند نزديك بود، خزانه كشور تهي شود.

رغبت و شوق مسلمانان به ترجمه، فوقالعاده بود و از نمودارهاي اين رغبت و شوق است كه مأمون در بغداد يك «مجمع علمي» و يك «رصدخانه فلكي» تأسيس كرد او يك «كتابخانه عمومي» به وجود آورد كه دويست هزار(200000) دينار طلا هزينه بناي آن گرديد و براي مترجمان مقرّري معين كرد.

كندي كه در چنين فضايي نشو و نما كرده بود، از مترجمان زبردست دربار مأمون و معتصم به شمار ميرفت و كتابهاي يوناني را به عربي ترجمه ميكرد، همچنين ترجمه ديگران را تصحيح ميكرد، افزون بر اين، به كار پزشكي و اخترشناسي نيز اشتغال داشت.

كندي همچون بسياري از دانشمندان ديگر مجد و عظمت فكري اسلام را پايهگذاري كرد، وي طبيبي حاذق، فيلسوفي بزرگ و اخترشناسي ماهر بود كه در رديف اول منجمان همچون بطليموس قرار دارد، او توانست 265 رساله و كتاب در فنون مختلف از جمله حساب، هندسه، فلسفه، جغرافي، طبيعيات، سياست، موسيقي، منطق، طب، قوانين سرعت، سقوط اجسام، اخلاق و فضايل، نجوم و ساير رشتههاي دانش به نگارش آورد كه از آن جمله 19 كتاب در نجوم و اخترشناسي، 16 تأليف در فلك و هيأت، 8 تأليف در كُرَويّات، و 10 رساله در احكاميّات نجوم است. افزون بر اينها رسالههايي در جذر و مدّ درياها، در رنگ لاجوردي، هوا، در كيهانشناسي، در برخي ابزار و آلات فلكي و ستارهشناسي، در ساختن اسطرلاب، رسالههايي در اختلاف مناظر [پارالاكس سيّارهها] در علل اوضاع نجومي، مقالاتي در تحويل سالها، كتابي در براهين مساحت، در مورد حسابهاي فلكي، رسالهاي در استخراج خط نصفالنهار(خط نيمروز، شمال و جنوب) و تعيين سمت قبله رسالهاي در انتخاب و اختيار روزها و...

همه اينها نشان ميدهد كندي داراي قريحهاي سرشار و در عصر خود در علوم روز، يگانه، و به دانشهاي زمان خود احاطه داشت كه خود نشانگر وسعت دايره اطلاعات و قدرت عقلي و كوشش زياد او است7

شهادت امام عسكري عليهالسلام

به گفته تاريخنگاران، امام عسكري عليهالسلام در روز اول ماه ربيعالأوّل سال 260 هجري بيمار گرديد و در روز هشتم آن ماه به جوار رحمت الهي شتافت، علت شهادت او را مسموميت از طرف معتمد عباسي نگاشتهاند، اين رخداد درحالي واقع شد كه 28 يا 29 سال از عمر شريفش گذشته بود، بنابراين 8 ربيعالأوّل 260 برابر است با روز پنجشنبه، چهاردهم دي ماه دويست و پنجاه و دوي شمسي و گذشت نود و يكهزار و هشتصد و چهل و هشت(91848) روز از مبدأ هجرت.

به نوشته محدث قمي، ابوسهل نوبختي(شيخ متكلمان اماميه در بغداد) گفت داخل شدم بر امام حسن عسكري عليهالسلام در مرضي كه به همان بيماري از دنيا رحلت فرمود و در نزد آن حضرت بودم كه امر فرمود خادم خود «عقيد» را [عقيد خادمي بوده است از اهل نوبه كه خدمت كرده بود حضرت امام عليالنقي عليهالسلام و پروريده و بزرگ كرده بود امام حسن عسكري عليهالسلام را] اي عقيد بجوشان از براي من آب را با مصطكي [مصطكي يوناني است و در فرانسه آن را ماستيك نامند و آن صمغي است خوشبو شبيه به كندر آن را آرا، پلاجور، رماس، و رماست نيز گويند، درختش ريزتر از كندر و سپيد آن نافع است و براي ناراحتيهاي معده، روده، جگر، سرفه كهنه مفيد است] وي آب را جوشانيد و صيقل مادر حضرت حجة عليهالسلام آن را براي امام حسن آورد و همين كه قدح را به دست آن جناب داد و خواست بياشامد، دست مباركش لرزيد و قدح به دندانهاي ثناياي نازنينش خورد، پس قدح را از دست نهاد و به عقيد فرمود: داخل اطاق ميشوي ميبيني كودكي را به حال سجده است، او را نزد من بياور، ابوسهل گويد: عقيد گفت: من داخل شدم ناگاه نظرم به كودكي كه در حال سجده بود و انگشت سبّابه به سوي آسمان بلند كرده بود افتاد، بر آن جناب سلام كردم آن حضرت نماز را مختصر كرد و در اين هنگام مادرش صيقل آمد دستش را گرفت و به نزد پدرش برد، ابوسهل گويد: چون آن كودك به خدمت امام حسن عليهالسلام رسيد، سلام كرد و بر او نگاه كردم ديدم رنگ مباركش تلألؤ دارد، موي سرش بهم پيچيده و مجعّد است و ما بين دندانهايش گشاده ميباشد، همين كه امام حسن عليهالسلام نگاهش به كودكش افتاد، فرمود: «يا سيد اهل بيته اسقني الماء فاني ذاهب الي ربّي» پس آن آقازاده او را سيراب كرد، چون امام آب را آشاميد فرمود: مرا براي نماز مهيا كنيد آن طفل پدر را به اقل واجب وضو داد، پس امام حسن عليهالسلام با وي فرمود: بشارت باد تو را اي پسرك من تويي صاحبالزمان توئي مهدي و حجت خدا بر روي زمين، تويي پسر من و منم پدر تو، تويي «م،ح،م،د»بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بنالحسين بن علي بن ابيطالب عليهمالسلام و پدر تو است رسول خدا صلياللهعليهوآله تويي خاتم ائمه طاهرين و بشارت داد به تو رسول خدا صلياللهعليهوآله اين عهدي است از پدرم از پدرهاي طاهرين تو، «صليالله علي اهل البيت ربنا انه حميد مجيد» و در همان لحظه امام حسن عليهالسلام وفات كرد8.

1 - امام عليهالسلام در عين حالي كه اشتباه او را گوشزد فرمود، وي را ستود، يعني كندي را اهل فكر، فهم، درايت، هوشمندي، تعقّل، ژرفنگري دانست. سوزاندن كندي تأليف خود را در اين زمينه ميتوان نشانه انصاف و تسليم حق شدن او به حساب آورد. 2 - تشيع كندي: يعقوب بن اسحاق كندي كه زاده شده حدود 185 هجري است، درگذشت او به اختلاف بين سالهاي 252، 260، 265 به نگارش آمده و از نظر تاريخنگاران به چند دليل شيعه است:

اسلامعلي زماني قمشهاي

***

1) بحارالانوار: مجلسي، ج50، ص 235 تا 238 و ص 335، نشر مكتبه اسلاميه، تهرن1385هـ.

2) همان، ج50، ص320.



3) همان، ج50، ص 311، منتهي الآمال، قمي، ص 266، پنجم از مكارم اخلاق آن حضرت، سيره پيشوايان، پيشوائي، ص 628، نشر مؤسسه امام صادق، قم، 1372ش.



4) بحار، ج26/ص12 ج/22 ص406 و 407- ج26/ ص269 - ج/46 ص278.



5) فرج المهموم، سيد بن طاووس ص 128 - نشر رضي، قم 1363، بحار، ج50، ص 311.



6) فلاسفه شيعه، عبدالله نعمه، ترجمه غضبان، ص 607 و بعد، نشر كتابفروشي ايران، 1347ش.



7) مدرك قبل.



8) محدث قمي، همان مدرك، لغت نامه دهخدا و ياران، ماده مصطكي.