جان جهان در كلام دشمنان


امام حسن عسكري عليه السلام فرمودند:



«شديدتر از يتيمي يتيمي كه از پدرش جدا شده، يتيمي يتيمي است كه از امام خويش جدا گشته است و به او دسترسي ندارد و حكم او را در زمينه شرايع ديني اش كه مورد نياز اوست، نمي داند» (1)



احمد بن عبيدالله بن خاقان كه دشمني سختي با امام علي عليه السلام و اولادشان داشت، متصدي املاك و خراج شهر قم بود. روزي در مجلسش از علويان و مذاهبشان سخن به ميان آمد، او گفت من در سامره مردي از اولاد علي را از لحاظ رفتار و پاكدامني و بزرگواري در خانواده خودش، مانند حسن بن علي بن محمد، ابن الرضا نديدم و نشناختم كه همه مردم او را بر اشراف مقدم دارند.



من روزي بالاي سر پدرم ايستاده بودم. ناگهان دربانانش آمدند و گفتند: ابو محمد، ابن الرضا دم در است. پدرم گفت: او را اجازه دهيد. سپس مردي گندم گون، خوش اندام، نيكو رخسار، خوش پيكر، تازه جوان با جلالت و هيبت وارد شد. چون نگاه پدرم به او افتاد، برخاست و چند قدم استقبالش كرد، با آنكه گمان ندارم چنين كاري را نسبت به هيچ بني هاشمي و سرلشكري بكند. چون به نزديكش رسيد، دستش را گرفت او را روي مسندي كه خودش نشسته بود، نشانيد و پهلوي او نشست و با او به سخن پرداخت. من از آنچه از پدرم مي ديدم، در شگفت بودم...



پس از آنكه پدرم نماز عشاء را گزارد، آمدم و در برابر او نشستم و گفتم: اي پدر! مردي كه امروز صبح ديدم نسبت به او احترام نمودي كه بود؟ گفت: پسر جان، او امام رافضيان است، او حسن بن علي است كه به ابن الرضا معروفست، آنگاه ساعتي سكوت كرد و سپس گفت: پسر جان! اگر امامت از خلفاي بني عباس جدا مي شد، هيچكس از بني هاشم جز او سزاوار آن نيست و او براي فضيلت، پاكدامني، رفتار، خويشتنداري، پرهيزكاري، عبادت، اخلاق شريف و شايستگيش، سزاوار خلافت مي باشد ...

***

1- مستدرك وسائل، جلد 17، صفحه 317.



منبع: كتاب اصول كافي، باب مولد ابي محمد الحسن بن علي عليه السلام