پنج درس ارزشمند و آموزنده



1 مرحوم سيّد مرتضي ، شيخ حرّ عاملي و برخي ديگر به نقل از ابوهاشم جعفري آورده اند:
روزي به محضر مبارك امام حسن عسكري عليه السلام وارد شدم ، ديدم كه در حال نوشتن نامه اي مي باشد، لحظاتي را در خدمت آن حضرت نشستم تا آن كه هنگام نماز فرا رسيد.
بدين جهت ، از ادامه نوشتن خودداري نمود و در همان لحظه ، نامه و قلم را بر زمين نهاد و برخاست مشغول خواندن نماز گرديد.
و من مواظب احوال و اوضاع بودم ، كه ناگهان متوجّه شدم در حالي كه امام عليه السلام مشغول نماز بود، قلم روي كاغذ حركت مي كرد و خطّ مي نوشت ، تا آن كه نامه به پايان رسيد و من با مشاهده چنين معجزه اي سجده شكر به جاي آوردم .
و چون نماز پايان يافت و حضرت سلام نماز را داد، قلم را از روي زمين برداشت ؛ و سپس اجازه فرمود تا افرادي كه منتظر زيارت و ملاقات حضرت بودند، وارد شوند.(1)
2 محمّد بن حسن شمعون گويد:
روزي از روزها چشم هايم سخت درد مي كرد و آنچه مداوا كردم سودي نبخشيد و بالا خره يكي از دو چشمم نابينا شد و دوّمي هم در حال از بين رفتن بود.
نامه اي به حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكري عليه السلام نوشتم و تقاضا نمودم تا حضرت براي بهبودي چشم هايم دعا فرمايد.
امام عليه السلام در جواب نامه ، چنين مرقوم فرمود: خداوند متعال چشم نابينايت را برگرداند و آن ديگري را صحيح و سالم گرداند.
و نيز در ذيل نامه نوشته بود: خداوند به تو پاداش نيك و جر جزيل عنايت گرداند.
محمّد گويد: از اين كه چشم هايم خوب شد خوشحال شدم ؛ ولي معناي آخرين جمله امام عليه السلام را نفهميدم ، تا آن كه يكي از فرزندانم وفات يافت و فهميدم تسليت آن حضرت به جهت آن بوده است .(2)
3 احمد بن اسحاق حكايت كند:
روزي به محضر مبارك امام حسن عسكري عليه السلام شرفياب شدم ، هنگامي كه در خدمت حضرت نشستم ، فرمود: ((الحمد للّه ))، پيش از آن كه از دنيا بروم ، خداوند متعال خليفه و جانشين مرا به من نشان داد و فرزند عزيزم را ديدم .
او از جهت شمائل و صفات ، شبيه ترين مردم به رسول اللّه صلي الله عليه و آله مي باشد، خداوند حافظ و نگهدار او خواهد بود تا آن كه پس از غيبتي طولاني ظهور نمايد و زمين را پر از عدل و داد گرداند.(3)
4 همچنين ابوهاشم جعفري گويد:
روزي نزد حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكري عليه السلام شرفياب شدم و نشتستم .
حضرت فرمود: يكي از گناهاني كه مورد عفو و مغفرت قرار نمي گيرد، اين است كه شخصي گناهي مرتكب شود و بگويد: اي كاش فقط به همين گناه عقاب شوم و آن را سبك و ناچيز شمارد.
من پيش خود فكر كردم : چقدر سخت و دقيق است ، پس انسان بايد هميشه مواظب اعمال و حركات خود باشد.
حضرت از افكار من آگاه شد و فرمود: آنچه با خود حديث نفس كردي ، اهميّت بده و آن را رها نكن و بدان كه گناهِ شرك به خداوند متعال از حركت موري بر سنگي صاف و ظريف ، مخفي تر خواهد بود.(4)
5 مرحوم كليني و برخي ديگر از بزرگان به نقل از ابوهاشم جعفري آورده اند:
روزي در محضر مبارك حضرت ابومحمّد امام حسن عسكري عليه السلام وارد شدم و با خود گفتم : اي كاش حضرت نگين انگشتري ، به من هديه مي نمود تا نزد انگشترساز ببرم و ركاب مناسبي براي آن بسازد و به عنوان تبرّك به دست خود نمايم .
و چون مقداري نشستم ، بلند شدم و بدون آن كه در فكر نگين انگشتر باشم ، خواستم كه خداحافظي كنم .
پس امام عليه السلام انگشتري را تحويل من داد و فرمود: اي ابوهاشم ! تو نگين خواستي ؛ ولي ما نگيني همراه با ركاب آن به تو مي دهيم ، خداوند آن را براي تو مبارك گرداند.
پس از آن گفتم : اي سرور و مولايم ! شهادت مي دهم كه تو حجّت و وليِّ خدا هستي و امام و پيشواي من خواهي بود و من بر اين شهادت اعتقاد راسخ دارم ؛ سپس حضرت فرمود: خداوند متعال تو را مورد مغفرت و رحمت خود قرار دهد.(5)

***

1- عيون المعجزات : ص 134، إثبات الهداة : ج 3، ص 430، ح 117، بحار: ج 50، ص 304، ح 80، مدينة المعاجز: ج 7، ص 597، ح 2581
2- اصول كافي : ج 1، ص 510، ح 17.
3- إكمال الدّين شيخ صدوق : ص 408، ح 7.
4- الخرايج و الجرايح : ج 2، ص 687، ح 11.
5- اصول كافي : ج 1، ص 512، ح 21، كشف الغمّة : ج 2، ص 421، إثبات الهداة : ج 3، ص 405 ح 25.