جواب بدون سؤال !!!


حسن بن ظريف مي گويد: دو مسأله مرا به خود مشغول كرده بود. لذا خواستم نامه اي بنويسم و آنها را از امام حسن عسكري (ع) بپرسم. نامه را نوشتم و در باره قائم (ع) پرسيدم كه چگونه قضاوت مي كند و كجا مي نشيند؟ و مي خواستم از تبي كه دو روز در ميان به سراغ آدم مي آيد، بپرسم اما يادم رفت.
پاسخي كه آمد اين گونه بود: در مورد قائم (ع) پرسيده بودي، بدان كه او مانند داود، به علم خود قضاوت مي كند و بيّنه نمي خواهد. و مي خواستي از تبي كه دو روز در ميان به سراغ آدم مي آيد، سؤال كني اما فراموش كردي. پس در كاغذ بنويس يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلي إِبْراهِيمَ و اين را در گردن شخص تب دار بياويز.
راوي مي گويد: همان گونه نمودم كه امام (ع) فرموده بود، و شخص تب دار خوب شد.

***