امام و ماجراي قاليچه


از علي بن عاصم كوفي منقول است كه: «گفت: در سامرا خدمت ابومحمد عليه السلام رسيدم. حضرت به من فرمود: اي علي بن عاصم، به زير پاهايت بنگر. من سه بار در آن درنگ (آن را لمس) كردم، چيزي نرم و لطيف يافتم. به من فرمود: اي علي، تو بر قاليچه اي گام نهاده اي كه جايگاه نشستن و قدمگاه بسياري از پيامبران و فرستادگان و پيشوايان هدايتگر بوده است. عرض كردم: سرورم، به احترام اين فرش تا زنده ام كفش نخواهم پوشيد! فرمود: اي علي، كفشي كه به پا داري از پوست ملعون و نجسي ساخته شده كه به ولايت و امامت ما اقرار نكرده است. عرض كردم: مولاي من، به حق شما سوگند، هرگز كفش نخواهم پوشيد. با خود گفتم: ميل دارم با چشم خود اين قاليچه يا گليم را ببينم.

حضرت فرمود: اي علي، نزديك بيا. من نزديك رفتم. حضرت دست مباركش را بر چشمم كشيد. و به خدا سوگند بينا گشتم، آن گاه چشم به قاليچه دوختم. حضرت به من فرمود: اين جاي پاي حضرت آدم و جايگاه نشستن او و اين جاي گام قابيل است تا آن كه مورد لعن قرار گرفت و هابيل را كشت و اين جاي پاي هابيل است و اين جاي پاي شيث و اين جاي پاي اخنوخ و اين جاي پاي قيدار و اين جاي پاي هلابيل و اين جاي پاي ثادر و اين جاي پاي ادريس و اين جاي پاي متوشلخ و اين جاي پاي نوح و اين جاي پاي صالح و اين جاي پاي لقمان واين جاي پاي لوط و اين جاي پاي ابراهيم و اين جاي پاي اسماعيل و اين جاي پاي الياس و اين جاي پاي ابوقصي و اين جاي پاي اسحاق و اين جاي پاي يعوسا و اين جاي پاي اسرائيل و اين جاي پاي يوسف و اين جاي پاي شعيب و اين جاي پاي موسي بن عمران و اين جاي پاي هارون و اين جاي پاي يوشع بن نون و اين جاي پاي ذكريا و اين جاي پاي يحيي و اين جاي پاي داوود و اين جاي پاي سليمان و اين جاي پاي خضر و اين جاي پاي ذوالكفل و اين جاي پاي يسع و اين جاي پاي اسكندر ذوالقرنين و اين جاي پاي سابور و اين جاي پاي لؤي و اين جاي پاي قصي و اين جاي پاي عدنان و اين جاي پاي هاشم و اين جاي پاي عبدالمطلب و اين جاي پاي عبدالله و اين جاي پاي حضرت محمد صلي الله عليه و آله و اين جاي پاي اميرالمؤمنين و اين جاي پاي حسن و اين جاي پاي حسين و اين جاي پاي علي بن حسين و اين جاي پاي محمد بن علي و اين جاي پاي جعفر بن محمد و اين جاي پاي موسي بن جعفر و اين جاي پاي علي بن موسي و اين جاي پاي محمد بن علي و اين جاي پاي علي بن محمد و اين جاي پاي حسن و اين جاي پاي فرزندم مهدي است كه بر اين فرش گام نهاده و بر آن نشسته است.

علي بن عاصم عرض كرد: به خدا سوگند، تصور كردم بازگشت بينايي ام پندارو خيالي بيش نيست و آنگاه كه بر آن فرش و همه ي اين نشانه ها نگريستم، گويي در خوابم و آنچه را ديده ام در عالم خواب بوده است. ابومحمد عليه السلام به من فرمود: اي علي، ثابت قدم باش؛ تو نه در خواب هستي و نه اين ها را در خواب مي بيني. بر اين آثار و نشانه ها بنگر، و بدان كه اين ها ويژه ي كساني است كه دين خدا را بزرگ شمارند.

كسي كه بر تعداد آنها بيفزايد و آن كس كه يكي از آنها را به شمار نياورد، كفر ورزيده، و كسي كه در يك تن از آنها شك كند مانند كسي است كه در ذات خدا ترديد كرده و او را انكار نمايد. اي علي، چشمانت را فروبند. از شرم و حيا چشمانم را فرو نهادم، عرض كردم: مولاي من، از طرف كه مي گويي تعداد آنها يك صد و بيست و چهار هزار تن است؟ سپس فرمود: اگر آنچه را مي گويد به دليل آگاهي باشد، گناهي مرتكب نشده است. عرض كردم: سرورم، دانش من چون دانش آنان نيست تا بر تعداد آنها نيفزوده و از آنها نكاهم. فرمود: اي علي، پيامبران و فرستادگان و امامان بدون كم و كاست همين كسانند كه آثار و نشانه هاي آنها را در آن فرش ديدي و يك صد و بيست و چهار هزار تن كساني اند كه رسالت و پيامبري خود را از پيامبران و فرستادگان الهي و حجت هاي او گرفته اند. آنان به خدا ايمان آورده و به كتب و آييني كه فرستادگان خدا برايشان آورده اند، عمل نمودند. برخي از آنان صديقين و برخي شهدا و برخي صالحانند. همه يآنها به خدا ايمان داشته اند و تعداد آنها از زماني كه حضرت آدم از بهشت فرود آمد تا آنگاه كه جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله، به پيامبري مبعوث گرديد، همين است. گفتم: حمد و سپاس خدايي را كه ما را به اين حقيقت رهنمون شد و اگر هدايت نفرموده بود، هدايت نمي شديم» [1] .

علامه ي مجلسي رحمه الله اين معجزه را به نقل از برخي منابع و به صورت ديگري روايت كرده و مي گويد: «علي بن عاصم گفته است: خودم را بر همه ي جاي پاها و آثار افكنده و آنها را بوسيدم و بر دست مبارك امام عليه السلام نيز بوسه زدم و عرض كردم: من از ياري كردن شما با دست خويش عاجز و ناتوانم و جز دوستي و محبت شما و بيزاري از دشمنانتان و لعن و نفرين آنها در خلوت، چيزي در دست ندارم. اي مولا، وضعيت من چگونه خواهد بود؟ امام عليه السلام فرمود: پدرم از جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله برايم نقل كرد كه آن حضرت فرمود: كسي كه توانايي ياري نمودن ما اهل بيت را نداشته باشد و در خلوت و نهان، دشمنان ما را لعن و نفرين نمايد، خداوند صداي او را به همه ي فرشتگان مي رساند.

بنابراين هرگاه يكي از شما دشمنان را لعن كند، فرشتگان صداي او را بالا خواهند برد و كساني را كه او نفرين نكرده باشد، نفرين مي كنند و آنگاه كه صدايش به فرشتگان رسيد، براي وي طلب آمرزش كرده و او را مدح و سپاس مي گويند. سپس عرضه مي دارند: پروردگارا، به روح و روان اين بنده ات كهدر ياري اولياي خود تلاش نموده، درود فرست كه اگر بيش از اين قدرت داشت انجام مي داد. در اين هنگام از ناحيه ي خداوند متعال ندا مي رسد: اي فرشتگان، دعايتان را درباره ي اين بنده ام مستجاب گرداندم و صداي شما را شنيدم و به روح و روان او همراه ارواح نيك سرشتان درود فرستادم و او را در زمره ي برگزيدگان نيك سيرت قرار دادم» [2] .

***

[1] مدينه المعاجز، ص 57؛ بحار، ج 5، ص 304، ح 81، به نقل از مشارق الانوار، ص 100.
[2] بحار، ج 50، ص 316.