تفاوت شيعه و محب در كلام امام حسن عسكري (ع) را بيان كنيد؟


تفاوت اين دو گروه در روايتي از امام عسكري (ع) مطرح و دقيقاً روشن شده است .
يوسف بن زياد و علي بن سيّار گويند، شبي در طبقه بالاي منزل امام حسن عسكري (ع) در محضر آن حضرت بوديم در آن روزها كه حكومت وقت آن جناب را نيز احترام ميكرد و اطرافيان خليفه هم احترام مي كردند در اين اثناء فرماندار شهر يعني حكمران جسرين از جلو منزل آن حضرت عبور مي كرد مردي كت بسته هم با او بود و امام (ع) در جايگاه خويش كاملا بر خيابان مسلط بود فرماندار تا چشمش بامام (ع) افتاد با احترام آن حضرت از مركب پياده شد، حضرت به او فرمودند به جاي خود برگرد و فرماندار پس از اداي احترام به امام (ع) عرض كرد اي پسر پيامبر (ص) اين مرد را امشب از پشت در دكان صرّافي گرفتم به اتهام دزدي و اين كه مي خواهد دكان را سوراخ كند و اشياء آن را به سرقت ببرد، برنامه من در اين گونه موارد كه كسي را به اتهام دزدي مي گيرم اين است كه بلافاصله او را پانصد تازيانه ميزنم قبل از آنكه افرادي بفهمند و بخواهند براي او وساطت كنند تا لا اقل مقداري از كيفرش را ببيند ولي امشب وقتي مي خواستم اين مرد را مجازات كنم به من گفت از خدا بترس و خدا را بر خود خشمگين مساز زيرا من از شيعيان امير المؤمنين (ع) و از شيعيان اين امام يعني پدر حضرت قائم (ع) هستم من دست نگهداشتم و به او گفتم ما با هم از كنار منزل آن حضرت عبور مي كنيم اگر حضرت ترا به عنوان شيعه خود شناخت رهايت مي سازم و گر نه دست و پايت را جدا مي كنم بعد از هزار تازيانه كه بر بدنت خواهم زد و اكنون او را خدمت شما آوردم آيا اين همچنان كه ادعا دارد از شيعيان حضرت علي (ع) هست يا نه؟
حضرت فرمودند، پناه به خدا، اين مرد شيعه علي (ع) نيست و به خاطر اين ادّعاي بيجا و گمان بي موردي كه نسبت به خود داشته خداوند او را در چنگ تو قرار داده است، فرماندار عرض كرد رنج مرا پايان دادي هم اكنون پانصد تازيانه بر او ميزنم و در اين كيفر هيچ گناهي بر من نخواهد بود، چون مقدار زيادي از آن حضرت دور شد دستور داد آن مرد را برو بر زمين انداختند و دو مأمور مجازات بر آن گمارده يكي از جانب راست او و ديگري از جانب چپ و گفت او را بزنيد مأمورين چوب هاي خود را به پشت او فرود آوردند ولي به جاي اين كه به بدن او بخورد بر زمين مي خورد به طوري كه فرماندار ناراحت شد و مأمورين را نهيب زد، و گفت زمين را مي زنيد؟
چوب ها را به پشت او بزنيد نه بر زمين، مأمورين با دقت بيشتري پشت او را هدف قرار مي دادند ولي دست آنها لرزيد و به جاي آنكه چوب بر پشت متهم بخورد به دست خود مأمورين خورد و فرياد آنها از درد بلند شد.
فرماندار گفت، واي بر شما آيا ديوانه هستيد، چرا يك ديگر را مي زنيد؟ اين مرد متهم را بزنيد گفتند ما چوب را به پشت او فرود مي آوريم ولي دست ما مي-لغزد و در نتيجه چوب ها به بدن خود مأمورين مي خورد، فرماندار چهار نفر ديگر از مأمورين خود صدا زد، جمعا شش نفر شدند و به آنها گفت اطراف اين مرد را بگيريد مأمورين دور او را گرفتند، دستها بالا رفت و چوب ها بلند شد و اين بار به جاي اين كه چوب ها به متهم بخورد يا مثل مرتبه قبل به بدن مأمورين اصابت كند به خود فرماندار خورد به طوري كه از مركبش به زمين افتاد و دادش بلند شد مرا كشتيد، خدا شما را بكشد مأمورين گفتند ما (به شما جسارت نكرديم) چوب ها را به طرف او فرود آورديم فرماندار چند مأمور ديگر انتخاب كرد و به آنها دستور داد متهم را بزنند اين بار نيز خود فرماندار را زدند باز دادش بلند شد چرا مرا مي زنيد؟ گفتند نه به خدا ما اين مرد را مي زنيم فرماندار گفت اگر مرا نمي زنيد پس اين جراحت ها و شكستگي هاي سر و صورت من از كجاست؟ گفتند دست هاي ما شل باد اگر چوب را به سوي شما بلند كرده باشيم.
آن مرد متهم بعد از اين ماجراها رو كرد به فرماندار و گفت: اي بنده خدا با اين همه لطفي كه خدا نسبت به من روا داشت به طوري كه ديدي تمام اين ضربه ها خطا كرد و به من اصابت نكرد آيا پند و عبرت نگرفتي، واي بر تو، مرا به سوي امام عسگري (ع) بازگردان و هر چه آن حضرت دستور فرمود در مورد من انجام ده.
فرماندار او را نزد امام (ع) آورده عرض كرد اي پسر پيامبر، جاي بسي شگفتي است شما تشيع اين مرد را انكار فرموديد و معلوم است كه هر كس پيرو شما نباشد پيرو شيطان است و دوزخي خواهد بود ولي با اين وصف ما از اين مرد معجزاتي ديديم كه جز پيامبران كسي ياراي آن را ندارد حضرت فرمودند بر سخن خود اضافه كن و بگو يا جانشينان و اوصياء پيامبران؟ عرض كرد يا اوصياء حضرت به فرماندار فرمودند اي بنده خدا اين مرد در ادعاي خويش كه گفته بود از شيعيان ماست دروغ گفت دروغي كه اگر توجه مي داشت و از روي عمد گفته بود تمام اين آزارها و كيفر سخت ترا مي ديد و سي سال هم در زندان مي ماند ولي چون عمدا دروغ نگفته مقصود ديگري داشته و بي توجه اين كلمه را بر مقصود خود اطلاق نموده خداوند بر او رحم فرمود ولي تو اي بنده خدا بدان، خدا او را از تازيانه هاي تو نجات بخشيد زيرا او از وابستگان و دوستان ماست، امّا از شيعيان ما نيست، فرماندار عرض كرد تمام اينها (وابسته، دوست، شيعه) در نظر ما برابر است و از نظر ما فرقي ندارد حالا بفرمائيد بين اينها چه فرقست.
امام (ع) فرمود فرقش اين است كه، شيعيان ما آنهايند كه از آثار ما پيروي مي كنند و در تمام اوامر و نواهي از ما اطاعت مي كنند، اينها شيعيان ما هستند ولي كساني كه در بيشتر واجبات خدائي با ما مخالفت مي كنند از شيعيان ما نيستند[1]

***

[1]. قطب راوندي، الخرائج و الجرائح ، ج 2، ص 684، ناشر، مدرسه امام مهدي، قم ، چاپ اول، 1409 ق؛ علامه مجلسي ، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج 65، ص 162، ناشر، اسلاميه، تهران .