شيعه چگونه مي تواند ثابت كند كه فرزند امام حسن عسكري (ع) متولد شده است؟


عقيده به مهدويت، از امور مسلّم و قطعي تاريخ و كلام اسلامي است. مسلمانان اعم از شيعه و سني به «مهدي موعود» باور دارند. نقطة اصطكاك عقيدتي شيعه و سني در «مهدويت» تولد حضرت است.
اكثر عالِمان اهل سنت بر اين باورند كه «مهدي موعود» هنوز متولد نشده است، ليكن همة شيعيان اماميه مي گويند: مهدي موعود فرزند امام حسن عسكري(ع) است و در سامراء در سال 255 هجري متولد شده است و در پس پردة غيبت زندگي مي كند و روزي به امر خداوند ظهور خواهد كرد. اين سخن را افزون بر شيعيان، بسياري از دانشمندان نامدار اهل سنت پذيرفته اند و در كتاب هايشان متذكر شده اند، مانند محمد بن طلحة شافعي در مطالب السؤل؛ ابن صباغ مالكي در الفصول المهمه؛ ابن حجر شافعي در الصواعق المحرقه؛ و ابن خلكان در وفيات الاعيان.
برخي از پژوهشگران بيش از صد نفر از دانشمندان اهل سنت را نام برده اند كه در تأليفاتشان ولادت امام مهدي(عج) را متذكر شده اند.(1)
به طور كلي همه قبول دارند كه مهدي موعودي خواهد آمد و جهان را از عدل پر مي كند. محل بحث در مهدويت خاصه است؛ يعني آن مهدي موعود، فرزند امام حسن عسكري(ع) كه متولد شده است.
سخني در اين زمينه:
ـ دلايل ولادت و امامت امام مهدي(عج):
مسلمانان جملگي مهدويت عامه را پذيرفته اند.
تنها سخن در مهدويت خاصه است. مهدويت خاصه از جملة باورهاي شيعة اماميه است و گروهي از عالمان اهل سنت همانند حافظ سليمان بن ابراهيم قندوزي حنفي نيز آن را پذيرفته اند.(2)
مهدويت خاصه يك مشكل دارد و آن اين است كه به جهت رعايت تقيه، تولد حضرت مهدي(عج) آشكار نشد و حضرت از ولادت مانند موسي بن عمران در خفا و دور از ديدگان عموم زندگي كرد. اين امر موجب شد كه بعد از شهادت امام حسن عسكري(ع) شك و حيرت بي سابقه اي بين شيعيان به وجود آيد؛ اين وضع به قدري خطرناك بود كه حتي برخي از پيروان امام حسن عسكري(ع) در امامت آن حضرت شك و ترديد روا داشتند، چرا كه طبق پيش گويي هاي امامان(ع) مي بايست امام حسن عسكري(ع) پسري مي داشت تا او وارث امامت و هادي امت و مهدي موعود و منتظر گردد.
اختفاي ولادت امام مهدي(عج) سبب شد كه به نوشتة مسعودي، پيروان امام حسن عسكري(ع) بعد از شهادت حضرت، به بيست فرقه منشعب شدند.(3)
براي اولين بار شيعيان با چنين بحراني رو به رو شدند ستم حاكمان اجازه نمي داد ولادت امام دوازدهم براي همگان آشكار شود، بلكه به ناچار بايد در خفا بماند، چون خوف از كشته شدن حضرت وجود داشت. از سوي ديگر شناخته نشدن امام دوازدهم، به تزلزل اعتقادي شيعيان منجر مي شد.
اين مشكل با اقدامات، معجزات، كرامت ها و شواهد، دركم ترين زمان زدوده شد و تمامي پيروان امام حسن عسكري(ع) ولادت امام مهدي(عج) را پذيرفتند.
چگونه اين امر محقق شد؟
براي تحقق اين امر، پيامبر(ص) و امامان(ع) از پيش برنامه ريزي كردند و با راهكارهاي مناسب ارائه شده، تمامي شيعيان به ولادت و امامت امام غايب معتقد شدند. راهكارها بدين شرح است:
1ـ پيش گويي امامان پيشين:
پيامبر اسلام(ص) و هر يك از امامان پيشين دربارة امام مهدي(عج) و ويژگي هاي حضرت، رهنمودهايي به شيعيان داده و از پيش زمينه سازي كرده بودند كه شيعيان بدانند از امام حسن عسكري(ع) پسري متولد خواهد شد اما ولادتش به جهت وضع دشوار سياسي، در خفا صورت مي گيرد.
- امام سجاد (ع) فرمود:مي شود «القائم منايخفي علي النّاس ولادته حتي يقولوا لم يولد بعد؛(4) قائم ما [مهدي موعود] ولادتش بر مردم مخفي است؛ اين موجب مي شود كه [برخي] بگويند: او هنوز متولد نشده است.
- عبدالله بن عطا گويد: به امام باقر(ع) عرض كردم: شيعيان شما در عراق بسيارند، تا كنون سابقه نداشته كه فردي از شما اهل اللبيت اين اندازه پيرو داشته باشد [،خوب است كه شما دست به شمشير ببري و قيام كني]. حضرت فرمود: «انظروا من تخفي علي النّاس ولادته فهو صاحبكم؛(5) آن مهدي موعود و قائم منتظر من نيستم. بنگريد آن كسي كه ولادتش بر مردم مخفي است. او صاحب الأمر و مهدي موعود است».
- امام صادق(ع) فرمود: «صاحب هذاالامر تخفي ولادته عن هذاالخلق؛(6) ولادت مهدي بر مردم پوشيده است».
- ايوب بن نوح به امام هشتم(ع) عرضه مي دارد: اميدوارم كه صاحب الامر و مهدي موعود شما باشيد. حضرت در پاسخ مي فرمايد: «نه آن مهدي موعود من نيستم؛ او يكي از فرزندان من است كه ولادتش مخفي است».(7)
- عبدالعظيم حسني گويد: به امام جواد(ع) عرض كردم: اميدوارم كه آن مهدي موعودي كه جهان را پر از عدل و داد مي كند، شما باشيد. حضرت فرمود: «همة ما قائم به امر خدا هستيم و همة ما هادي و راهنماي دين خدا هستيم، ليكن آن قائم و مهدي موعودي كه جهان را پر از عدل خواهد كرد، ولادتش مخفي است. وجودش از مردم غايب است. او همنام و هم كنية رسول خدا است».(8)
2ـ بشارت امام حسن عسكري(ع):
امام عسكري(ع) قبل از ولادت فرزندش امام مهدي(عج) از ولادت حضرت خبر داده بود، از جمله به عمه اش «حكيمه خاتون» فرمود: «در شب پانزدهم شعبان فرزندم مهدي از نرگس خاتون متولد مي شود».(9)
ـ احمد بن اسحاق مي گويد: از امام ابو محمد حسن عسكري(ع) شنيدم كه فرمود: «حمد و سپاس خداي را كه مرا از دنيا نبرد تا اين كه جانشين من و مهدي موعود را به من نشان داد. او از حيث ويژگي هاي جسماني و اخلاقي و رفتاري شبيه ترين انسان ها به پيامبر خدا(ص) است. خدا مدتي وي را در حالت غيبت نگهداري مي كند و سپس ظاهر مي شود و جهان را از عدل و داد پر مي كند».(10)
نيز حضرت عسكري(ع) بعد از ولادت فرزندش، خواص و نزديكان را از تولد امام مهدي(عج) آگاه نمود.
محمد بن علي بن حمزه گويد: از امام عسكري(ع) شنيدم :«حجت خدا بر بندگان و امام و جانشين من در پانزدهم شعبان سال 255 در هنگامة طلوع فجر متولد شد».(11)
احمد بن حسن بن اسحاق قمي مي گويد: وقتي كه امام مهدي(عج) متولد شد، نامه اي از امام عسكري(ع) به من رسيد كه حضرت مرقوم فرموده بود: فرزندي برايم متولد شده است. اين موضوع را مخفي بدار، زيرا جز براي دوستان و نزديكان ما آن را اظهار نخواهم كرد».(12)
ـ ابراهيم بن ادريس مي گويد: امام ابو محمد عسكري(ع) گوسفندي را براي من فرستاد و فرمود: «اين را به جهت ولادت فرزندم «مهدي» عقيقه كن و به خود و خانواده ات بخوران».(13)
3ـ نشان دادن فرزند به خواص:
امام عسكري(ع) افزون بر اين كه قبل از ولادت امام مهدي بشارت داد و بعد از تولد به خواص خبر داد كه مهدي موعود ولادت يافته است، گام ديگري برداشت، و آن اين بود كه براي افزايش ايمان و اطمينان شيعيان، فرزندش امام مهدي را به تعدادي نشان داد.
احمد بن اسحاق مي گويد: امام عسكري(ع) كودك سه ساله اي را به من نشان داد و فرمود: اي احمد، اگر تو نزد خدا و امامان گرامي نبودي، فرزندم را به تو نشان نمي دادم. بدان كه اين كودك همنام و هم كنية رسول خدا است و همان كسي است كه زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد.(14)
ـ معاويه بن حكيم، محمد بن ايوب و محمد بن عثمان بن سعيد عمري مي گويند: ما يك گروه چهل نفره در خانة امام حسن عسكري(ع) جمع شده بوديم، حضرت فرزندش امام مهدي را به ما نشان داد و فرمود: «اين امام شما و جانشين من است».(15)
ـ علي بن بلال، احمد بن هلال، محمد بن معاويه بن حكيم و حسن بن ايوب مي گويند: ما تعدادي از شيعيان در خانة امام حسن عسكري(ع) تجمع نموديم. و از حضرت دربارة جانشين وي پرسش نموديم، پس از ساعتي حضرت كودكي را به ما نشان داد و گفت: «بعد از من اين امام شما است».(16)
ـ عمر اهوازي مي گويد: امام حسن عسكري(ع) فرزندش را به من نشان داد و فرمود: «بعد از من اين فرزندم امام شما است».(17)
ـ ابراهيم بن محمد گويد: در خانة عسكري كودك زيبايي راديدم، از حضرت پرسيدم: يا ابن رسول الله، اين كودك كيست؟ حضرت فرمود: «اين كودك من است. اين جانشين من است».(18)
ـ يعقوب بن منفوس مي گويد: خدمت امام عسكري(ع) رسيدم و از حضرت دربارة امام بعدي و صاحب الامر جويا شدم. حضرت فرمود: پرده را كنار بزن؛ كنار زدم، در اين هنگام كودك پنج ساله اي را ديدم كه به سوي ما مي آيد. آمد و روي زانوي حضرت عسكري(ع) نشست. حضرت فرمود: «اين امام شما است».(19)
4ـ تبيين خواص:
بعد از زمينه سازي ها و بشارت هاي امام عسكري(ع)، نيز نشان دادن فرزندش، مهدي، اينك نوبت خواص است كه اقدام نمايند و وجود امام مهدي را به اطلاع ديگر شيعيان برسانند تا آنان را از شك و حيرت نجات دهند.
افرادي همانند حكيمه خاتون، دختر محمد بن علي بن موسي الرضا(ع)، عثمان بن سعيد عمري، حسن بن حسين علوي، عبدالله بن عباس علوي، حسن بن منذر، حمزه بن ابي الفتح، محمد بن عثمان بن سعيد عمري، معاويه بن حكيم، محمد بن معاويه بن حكيم، محمد بن ايوب بن نوح، حسن بن ايوب بن نوح، علي بن بلال، احمد بن هلال، محمد بن اسماعيل بن موسي بن جعفر، يعقوب بن منفوس، عمر اهوازي، خادم فارسي، ابوعلي بن مطهر، ابي نصر طريف خادم، كامل بن ابراهيم، احمد بن اسحاق، عبدالله مستوري، عبدالله جعفر حميري، علي بن ابراهيم مهزيار، ابوغانم خادم، كوشيدند و ولادت امام مهدي(عج) را به اطلاع شيعيان رساندند.
حكيمه خاتون مي گويد: امام حسن عسكري(ع) كسي را دنبال من فرستاد كه امشب (شب نيمة شعبان) براي افطار نزد من بيا، چون خداوند امشب حجت خود را آشكار مي كند. پرسيدم: اين مولود از چه كسي است؟ فرمود: از نرجس. گفتم: در نرجس اثر حمل مشاهده نمي شود. فرمود: موضوع همين است كه گفتم. من در حالي كه نشسته بودم، نرجس آمد و كفش مرا از پايم در آورد و فرمود: بانوي من، حالت چطور است؟ گفتم: تو بانوي من و خانواده ام هستي. او از سخن من تعجب كرد و ناراحت شد و فرمود: اين چه سخني است؟ گفتم: خداوند در اين شب به تو فرزندي عنايت مي كند كه سرور دنيا و آخرت است. نرجس از سخن من خجالت كشيد. سپس بعد از افطار ، نماز عشا را به جا آوردم و به بستر رفتم. بعد از نيمة شب برخاستم و نماز شب خواندم. بعد از تعقيب نماز به خواب رفتم و دوباره بيدار شدم، ديدم نرجس نيز بيدار شد و نماز شب به جا آورد. از اتاق بيرون رفتم تا از طلوع فجر با خبر شوم. ديدم فجر اوّل طلوع كرده و نرجس در خواب است. در اين هنگام اين سؤال به ذهنم خطور كرد كه چرا حجت خدا متولد نشد. ناگهان امام عسكري(ع) از اطاق مجاور صدا زد: عمّه جان، شتاب مكن كه موعد نزديك است. من نشستم و قرآن خواندم. در هنگامي كه مشغول خواندن قرآن بودم، ناگهان نرجس خاتون با ناراحتي از خواب بيدار شد. من با شتاب خودم را به او رساندم و پرسيدم: چيزي احساس مي كني؟ گفت: آري. گفتم: نام خدا را بر زبان جاري كن، اين همان است كه در آغاز شب به تو خبر دادم، مضطرب نباش، دلت را آرام كن. در اين هنگام پردة نوري ميان من و او حائل شد، ناگهان متوجه شدم كه كودك ولادت يافته است. چون جامه را از روي نرجس برداشتم، ديدم كه آن مولود سر به سجده گذاشته و به ذكر خدا مشغول است.
در اين هنگام امام حسن عسكري(ع) صدا زد: عمه! فرزندم را نزد من بياور.
نوزاد را خدمت حضرت بردم، حضرت او را در آغوش گرفت و بر دست و چشم و مفاصل كودك دست كشيد و در گوش راست اذان و در گوش چپ اقامه گفت: و فرمود: فرزندم، سخن بگو. نوزاد لب به سخن گشود و شهادتين بر زبان جاري كرد و سپس به امام علي(ع) و ديگر امامان(ع) به ترتيب درود فرستاد تا رسيد به نام پدرش و بر او هم درود فرستاد. سپس امام عسكري(ع) به من فرمود: عمه، فرزند را نزد مادر ببر تا به او سلام كند و بعد نزد من بياورد. نوزاد را نزد مادر بردم و به مادر سلام گفت، و سپس نزد حضرت برگرداندم. حضرت فرمود: روز هفتم نزد ما بيا، روز هفتم آمدم. حضرت فرمود: عمه جان، فرزندم را بياور، آوردم. همانند روز اوّل شهادتين و سلام بر امامان را بر زبان جاري كرد. سپس اين آيه را تلاوت نمود: «و نريد أن نمنّ علي الّذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين».
حكيمه خاتون مي گويد: بعد از اين روزي خدمت رسيدم. پرده را كنار زدم و امام مهدي را نديدم، گفتم: فدايت شوم، امام مهدي چه شد؟ فرمود: عمه جان، او همانند حضرت موسي(ع) در خفا نگهداري مي شود. (20)
5ـ كرامت ها و شواهد زنده:
بعد از شهادت امام عسكري(ع)، امام مهدي (عج) از طريق نشان دادن كرامت ها و شواهد صدق معجزه يا شبه معجزه) وجود و امامت خويش را براي شيعيان امام عسكري(ع) نماياند و حجت را بر آنان تمام كرد.
در آغاز غيبت صغري، سازمان مخفي وكالت كه از زمان امام صادق(ع) براي چنين دوره اي پايه ريزي شده بود، از مهم ترين وظايفش اين بود كه شك و حيرت شيعيان را بزدايد و آنان را به امام غايب و نيابت نواب اربعه مطمئن نمايد. نائبان و وكيلان حضرت با ارائة شواهد صدق، كرامت ها و علوم برتر اعطايي از ناحية مقدسه به اين امر اقدام نمودند.
كرامت ها و شواهد صدق در برخي موارد مستقيماً توسط امام مهدي(عج) و در برخي موارد با واسطة سفيران به شيعيان عرضه مي شد. تا شيعيان افزون بر اين كه به وجود امام مهدي(ع) ايمان داشته باشند، به نيابت نواب اربعه نيز مطمئن شوند. نشان دادن كرامت ها و شواهد صدق عمدتاً در زمان سفارت اولين سفير ناحية مقدسه، عثمان بن سعيد عمري صورت گرفت، چون كه در اين دوره هنوز شيعيان در حيرت بودند و به وجود امام مهدي (عج) پي نبرده بودند.
سيد بن طاووس مي نويسد: «امام زمان(ع) را بسياري از اصحاب پسرش امام حسن عسكري(ع) ديده و از وي اخبار واحكام شرعي روايت كرده اند. از اين گذشته حضرت وكيل هايي داشت كه اسم، نسب و وطن آنان معلوم بود و آنان معجزات، كرامات، جواب مسائل مشكل و بسياري از اخبار غيبي را كه حضرت از جدش پيامبر(ص) روايت كرده بود، نقل كرده اند.(21)
نمونه ها:
در اين جا به ذكر چند نمونه اكتفا مي كنيم:
1ـ روايت سعد بن عبدالله اشعري قمي: وي مي گويد: «حسن بن نضر» كه در ميان شيعيان قم جايگاه ويژه اي داشت، بعد از رحلت امام عسكري(ع) در حيرت بود. او و «ابوصدام» و عده اي ديگر تصميم گرفتند كه از امام بعدي جويا شوند. حسن بن نضر نزد ابو صدام رفت و گفت: امسال مي خواهم به حج بروم. ابو صدام از او خواست كه اين سفر را به تعويق اندازد، ولي حسن بن نضر گفت: نه، من خوابي ديده ام و بيمناكم.
بنابراين بايد بروم. قبل از حركت به احمد بن يعلي بن حماد دربارة اموال متعلق به (امام) وصيت كرد كه اين اموال را نگه دارد تا اين كه جانشين امام عسكري(ع) مشخص شود. به بغداد رفت و در آن جا از سوي ناحية مقدسه توقيعي به دستش رسيد و به امامت امام مهدي(عج) نيز به وكالت خاصة عثمان بن سعيد عمري مطمئن شد.(22)
2ـ روايت محمد بن ابراهيم بن مهزيار: مي گويد پس از وفات امام حسن عسكري(ع) در مورد جانشين آن حضرت به شك افتادم. پدرم وكيل حضرت بود و اموال زيادي نزدش بود. پدرم اموال را برداشت و من را به همراهي طلبيد و به راه افتاديم، پدرم بين راه مريض شد و به من در مورد اموال وصيت نمود و گفت: از خدا بترس و اين اموال را به صاحبش برگردان هر كه اين نشانه را گفت، اموال را به او بسپار. سپس وفات كرد.
چند روزي در عراق ماندم، سپس نامه اي از سوي عثمان بن سعيد به من رسيد كه در آن نامه همة علائم و نشانه هاي اموال بيان شده بود، نشانه هايي كه جز من و پدرم كسي آن را نمي دانست.(23)
محمد بن ابراهيم بن مهزيار با اين كرامت و شاهد صدق هم به امامت امام مهدي وهم به نيابت عثمان بن سعيد مطمئن شد.
3ـ روايت احمد دينوري سراج: مي گويد: يكي دو سال بعد از درگذشت امام حسن عسكري(ع) به قصد حج از اردبيل حركت كردم و به دينور رسيدم، مردم در خصوص جانشين امام عسكري(ع) متحير بودند، اهل دينور از آمدن من خشنود شدند. شيعيان آن جا سيزده هزار دينار سهم امام، به من دادند كه به سامرا ببرم و به جانشين حضرت بسپارم. گفتم: هنوز جانشين حضرت حتي براي خودم روشن نيست. گفتند: تو مورد اعتماد ما هستي. هر وقت جانشين حضرت را پيدا كردي، به او بده. سيزده هزار دينار را گرفتم و با خود بردم. در كرمانشاه با احمد بن حسن بن حسن ملاقات كردم، او هم هزار دينار و چند بقچه پارچه به من داد تا به «ناحية مقدسه» برسانم. در بغداد در پي نايب حضرت مي گشتم. به من گفتند كه سه نفر مدعي نيابت هستند. يكي باقطاني است. رفتم نزدش و امتحانش كردم و از او شاهد صدق خواستم، چيزي نداشت كه مرا قانع كند. سپس رفتم نزد دومي به نام اسحاق احمر، او را هم به حق نيافتم. رفتم نزد سومي، ابوجعفر عثمان بن سعيد عمري، بعد از احوال پرسي به او گفتم: اموالي از مردم نزد من است و بايد به جانشين امام عسكري(ع) تحويل دهم. در حيرتم و نمي دانم چه كنم. او گفت: برو در سامرا به خانة ابن الرضا (امام حسن عسكري(ع)) در آن جا وكيل امام را خواهي يافت. به سامرا رفتم و در خانة حضرت سراغ وكيل امام را گرفتم. دربان گفت: منتظر باش، الآن بيرون مي آيد. لحظه اي بعد فردي آمد و دست مرا گرفت و درون خانه برد. بعد از احوال پرسي به او گفتم: مقداري اموال از ناحية جبل آوردم و به دنبال دليل هستم. ناچارم از هر كس دليلي براي اثبات نيابت وي يافتم، اموال را به او تسليم كنم. در اين وقت براي من غذا آوردند، گفت غذايت را بخور و كمي استراحت كن، سپس به كار تو رسيدگي مي شود. بعد از گذشت پاسي از شب آن مرد نامه اي به من داد كه در آن آمده بود: احمد بن محمد دينوري آمده و اين مقدار پول و كيسه و بقچه آورده و درون آن كيسه اين مقدار پول است، و تمامي جزئيات را بيان داشت. از جمله نوشته بود: در كيسة پسر فلان شخص زره ساز شانزده دينار است. از كرمانشاه نيز يك كيسه از فلان شخص است، و فلان بقچه از احمد بن حسن مادراني است كه برادرش پشم فروش است و ... با اين نامه شك و ترديدم بر طرف شد و مشخص شد كه عثمان بن سعيد عمري نايب حضرت است. حضرت در اين نامه به من دستور داد كه اموال را به بغداد ببرم و نزد همان فردي كه با او ملاقات داشتم، تحويل دهم.(24)
4ـ روايت محمد بن علي اسود: وي مي گويد: در آغاز غيبت صغري پيرزني پارچه اي به من داد و گفت آن را به ناحية مقدسه برسان. من آن را با پارچه هاي بسياري ديگر همراه خود آوردم. چون به بغداد رسيدم و نزد عثمان بن سعيد رفتم، وي گفت: همة اموال را به محمد بن عباس قمي بده. من همه را به او سپردم، جز پارچة پير زن را. پس از آن عثمان بن سعيد از ناحية مقدسه اين پيغام را فرستاد كه پارچة پيرزن را نيز به وي تسليم كن... .(25)
5ـ روايت اسحاق بن يعقوب: مي گويد: از عثمان بن سعيد شنيدم كه مي گفت: مردي از اهل عراق نزد من آمد و مالي را براي امام(ع) آورد، حضرت آن را پس داد و فرمود: حق پسر عمويت را كه چهارصد درهم است، از آن بپرداز! آن مرد مبهوت و متعجّب شد و حساب اموال خود را بررسي كرد و معلوم شد كه پسر عمويش چهارصد درهم از او طلب دارد.
آن را برگرداند، سپس مبلغ باقي مانده را تسليم حضرت نمود و حضرت پذيرفت.(26)
6ـ روايت محمد بن علي بن شازان: مي گويد: اموالي از مردم نزد من جمع شده بود، براي اين كه به ناحية مقدسه برسانم، ديدم بيست درهم كمتر از پانصد درهم است. اين مقدار را افزودم و با نامه براي عثمان بن سعيد نائب امام مهدي(ع) فرستادم. چيزي هم در اين نامه قيد نكرده بودم، وي در پاسخ نوشت: پانصد درهم رسيد. بيست درهم از آن مال تو بود.(27)
با اين خبرهاي برتر، كرامت ها و شواهد صدقي كه در آغاز غيبت صغري ارائه شد، شيعيان امام حسن عسكري(ع) تماماً به امامت امام مهدي(ع) و نيابت عثمان بن سعيد پي بردند.
شك و حيرت شيعيان در امر امامت كه ناشي از خفاي ولادت و غيبت امام مهدي (عج) بود، با تلاش هاي خالصانة كارگزاران حضرت در سازمان مخفي وكالت، در چند سالة آغازين دورة غيبت صغري كاملاً برطرف شد.
شيعيان با بهره مندي از كرامت ها و علوم غيبية حضرت مهدي(عج) به دو نكته پي بردند: يكي اين كه دانستند مسير اصلي امامت ترسيم شده از زمان پيامبر(ص) و علي(ع) به درستي طي شده و امامت از امام حسن عسكري(ع) به فرزندش امام مهدي(عج) منتقل شده است و در اين دورة غيبت صغري، حضرت مهدي(عج) از پشت پرده شيعيان را رهبري مي كند.
دوم اين كه سازمان مخفي وكالت كه از قبل با رهبري امامان(ع) فعاليت مي كرد، اينك در دورة غيبت صغري نيز فعال است و «عثمان بن سعيد عمري» از ناحية مقدسه، مسئوليت و توليت اين سازمان را عهده دار است. بنابراين شيعيان هم به امامت امام مهدي پي بردند و هم به نيابت خاصه مطمئن شدند.
بعد از درگذشت عثمان بن سعيد عمري، به دستور حضرت مهدي(ع)، پسرش محمد بن عثمان مسئوليت و توليت آن را بر عهده گرفت، در اين هنگام برخي از شيعيان، نه در وجود امام زمان(عج) بلكه در نيابت محمد بن عثمان شك كردند، كه امام مهدي(عج) با در اختيار قرار دادن برخي از كرامت ها و شواهد صدق، موجب شد شيعيان به نيابت محمد بن عثمان بن سعيد عمري مطمئن شدند و تنها چند نفر به جهت رياست طلبي و هواپرستي با محمد به مخالفت برخاستند. اين ها به دروغ ادعاي نيابت كردند، و محمد بن عثمان با بهره گيري از كرامت ها و شواهد صدق، ادعاي آنان را باطل كرد و شيعيان بيشتر به حقانيت محمد بن عثمان پي بردند.(28)
سپس در دورة نيابت حسين بن روح هم برخي از خواص با وي به مخالفت برخاستند، ولي با مشاهدة كرامت، از مخالفت دست برداشتند و عذر خواهي نمودند(29)
بعد از حسين بن روح نيابت به ابوالحسن علي بن محمد سمري رسيد و آخرين توقيع كه در دورة غيبت صغري صادر شد، نيز كرامتي ديگر محسوب مي شود. امام مهدي(عج) در نهم شعبان سال 329 هجري توقيعي صادر مي كند و به ابوالحسن علي بن محمد سمري متذكر مي شود كه: «تو شش روز بعد مي ميري. امور سازمان وكالت را سر و سامان بده و اموال مردم را برگردان بعد از اين ديگر نيابت خاصه منتفي است». راوي مي گويد: رفتم نزد ابوالحسن علي بن محمد سمري. او اين توقيع را به من نشان داد و در روز موعود رفتم و ديدم ابوالحسن علي بن محمد سمري در حال جان دادن است.(30)
اين نامه دليل ديگري است براي حقانيت شيعه و وجود امام زمان(ع).

***

1 . رك: الزام الناصب، علي يزدي حائري، ج 1، ص 321 تا 340؛ دادگستر جهان،ابراهيمي اميني، ص 118 تا 120؛ سيرة پيشوايان، مهدي پيشوايي، ص 667.
2 . رك: ينابيع الموده، ص 440 به بعد.
3 . مروج الذهب، مسعودي، ج 2، ص 572.
4 . منتخب الاثر، ص 355.
5 . همان.
6 . همان.
7 . همان.
8 . همان، ص 353 – 354.
9 . منتخب الاثر، ص 398 و 399.
10 . بحارالانوار، ج 51، ص 161.
11 . همان، ص 397.
12 . اثبات الهداه، ج 6، ص 436؛ دادگستر جهان، ص 103.
13 . بحارالانوار، ج 52، ص 22.
14 . بحارالانوار، ج 52، ص 23 و 24.
15 . ينابيع الموده، ص 460؛ بحارالانوار، ج 52، ص 26.
16 . اثبات الهداه، ج 6، ص 311؛ دادگستر جهان، ص 107.
17 . ينابيع الموده، ص 461.
18 . دادگستر جهان، ص 107.
19 . بحارالانوار، ج 52، ص 25.
20 . ينابيع الموده، ص 449 و 450.
21 . الطرائف في معرفه مذهب الطوائف، ج 1، ص 183 ـ 184؛ زندگاني نواب خاصامام زمان(عج)، ص 93 و 94.
22 . كليني، كافي، ج 1، ص 517 – 518، ح 4.
23 . همان، ص 518، ح 5؛ رجال كشي، ج 2، ص 813.
24 . بحارالانوار، ج 51، ص 300 – 302.
25 . همان، ص 335.
26 . همان، ص 326.
27 . كليني، كافي، ج 1، ص 523 و 524.
28 . ر.ك: بحارالانوار، ج 51، ص 316 و 336؛كمال الدين ، ص 398.
29 . ر.ك: تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم (عج)، جاسم حسيني، ص 197.
30 . كمال الدين، ص 516، بحارالانوار، ج 51، ص 361.