بازگشت

تبليغ حتي در زندان (هدايت دو زندان بان)


روايت كرده اند كه؛ بني عباس داخل شدند بر صالح بن وصيف، زماني كه صالح امام حسن عسكري عليه السلام را در زندان حبس كرده بود و به او گفتند: تنگ بگير (سخت گيري كن) بر امام عليه السلام و وُسعت مده بر او (او را راحت نگذار).
صالح گفت: من چه كار كنم با او؛ چرا كه من ايشان را به دست دو نفري كه از بدترين اشخاص مي باشند، سپردم؛ امّا هر دو نفر اهل نماز و روزه شده اند و در عبادت به مقامي عظيم رسيده اند، پس امر كرد آن دو نفر را آوردند، آن دو نفر را عِتاب (برخورد بدي) كرد و گفت: واي بر شما! شأن شما با اين شخص چيست؟ آن ها گفتند: چه بگوييم در حق مردي كه روزها را روزه مي گيرد و شب ها را تا به صبح به عبادت مشغول است و تكلّم نمي كند با كسي و به غير از عبادت به چيز ديگري مشغول نمي شود، و هر وقت او بر ما نگاه مي كند، بدن ما مي لرزد و چنان مي شويم كه گويا مالك نفس خود نيستيم و نمي توانيم خودمان را نگه داريم. آل عباس چون اين حرف ها را شنيدند، از نزد صالح بن وصيف در كمال ذلّت به بدترين حالي برگشتند.(1)

***

1) شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، ج 2، ص 703.