بازگشت

مردم به چند دسته تقسيم مي شوند


هروي گفته است: يكي از پسران اسباط به من گفت كه به امام حسن عسكري عليه السلام نامه اي نوشتم و (به ايشان) از اختلافي كه بين دوستان ايشان بود، خبر دادم و از ايشان خواستم براي رفع اختلاف، دليلي (معجزه اي) آشكار فرمايند، ايشان در پاسخ نوشتند: به راستي خداي عزيز و جليل، با عاقل گفتگو مي كند، هيچكس نمي تواند، بيش از آنچه كه آخرين پيامبران و سرور مرسلان، پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله ارائه فرموده، نشانه و دليل بياورد، (امّا) در عين حال، قومش به ايشان گفتند (كه) ساحر و كذّاب است، كساني را كه هدايت پذير بودند، هدايت نمود، جز آنكه معجزات مايه سكون و آرامش بسياري از مردم است، و اين به آن جهت است كه خداي عزيز و جليل به ما اذن مي دهد، و ما سخن مي گوييم و ما را از سخن (گفتن) منع مي فرمايد، (و ما) ساكت مي شويم.
اگر خداوند (متعال) دوست داشت كه حق آشكار نشود، (هرگز) پيامبران عليهما السلام را به بشارت دادن و بيم دادن بر نمي انگيخت، پيامبرانِ خداوند (متعال) در حال ضعف و نيرومندي حق را آشكار ساختند و گاهي سخن گفتند، تا خداوند (متعال) امرش را تمام گرداند و حكمش را تنفيذ نمايد.
مردم چند دسته و طبقه اند، گروهي آگاه و بر صراط (و راه) نجاتند، و به حق دست يازيده (و به ريسمان الهي، چنگ مي زنند) و به فروع و اصولِ اسلامي پاي بندند (و به آنها عمل مي كنند)، شك و دودلي ندارند و پناهگاه ديگري را نمي جويند.
دسته اي ديگر، حق را از اهل آن نمي گيرند، اين دسته مانند كساني هستند كه در دريا حركت مي كنند كه به هنگام ناآرامي دريا، (آنها) ناآرام و مضطرب (هستند) و به هنگام آرامش آن، در آرامش هستند.
دسته سومي هستند كه شيطان بر آنان مسلّط شده و از روي حسد به مخالفت با اهل حق، و دفع حق بوسيله باطل پرداخته اند آن كساني را كه (از راه راست و صراط مستقيم دست برداشته و) به چپ و راست مي روند، واگذار (و رها كن.) چوپان هر وقت كه بخواهد، گلّه را با كمترين كوششي جمع خواهد كرد.
از اختلاف موالي و دوستان ما ذكر كرده اي، اگر جلالت و بزرگي، دليل است، پس ترديدي نيست، آن كسي كه در منصب حكم و خلافت قرار گرفته است (يعني امام معصوم) به تصميم گرفتن و فرمان دادن، سزاوارتر است، تو در مورد آنانكه در قلمرو مراعات تو قرار دارند، نيك رعايت كن و از فاش كردن اسرار ما و رياست طلبي بپرهيز كه اين دو انسان را به هلاكت مي كشانند.
از قصد سفر به فارس (سؤال) و ذكر كردي، (تو) به فارس برو، خداوند (متعال) برايت خير و خوبي بخواهد، ان شاء الله، به سلامتي و ايمني به مصر وارد مي شوي، سلام مرا به موثّقين از دوستانم برسان و آنان را به تقواي و پرهيزكاري در پيشگاه خداوند متعال و اداي امانت فرمان بده، و به آنان اعلام كن كه فاش كننده اسرار ما با ما در جنگ است.»
(آن پسر اسباط ادامه داده و) گفته است: من وقتي كه جمله با سلامتي و ايمني به مصر وارد مي شوي را (در نامه) خواندم (تعجب كردم و) معناي آن را نفهميدم (چون من قصد سفر به مصر را نداشتم) امّا وقتي كه به بغداد رسيدم و مي خواستم به فارس بروم، سفر به فارس، ميسر نشد و من به مصر رفتم. (آنگاه منظور امام حسن عسكري را فهميدم)(1)

***

1) نويسنده از شوراي نويسندگان مؤسسه در راه حق قم، پيشواي يازدهم، امام حسن عسكري عليه السلام ص 25.