بازگشت

نواده حَبابه والبيه و مُهر كردن سنگ توسط امام حسن عسكري عليه السلام


حَبابه والبيه زني بود كه در كوفه به خدمت اميرالمؤمنين علي عليه السلام رسيد و گفت: يا اميرالمؤمنين! خداوند (متعال) تو را رحمت كند، دليل امامت شما چيست؟ امام عليه السلام سنگي را به او نشان دادند و فرمودند: آن سنگ را پيش من بياور.
آن زن رفت و سنگ را پيش امام عليه السلام آورد، امام عليه السلام مُهر خودشان را به آن سنگ زدند (و اثر مُهر و جاي آن بر روي سنگ آشكار شد). امام عليه السلام فرمودند: يا حبابه! وقتي يك نفر ادّعاي امامت كرد و توانست مانند من اين سنگ را مُهر كند، بدان كه او امام مفترض الطاعه است.
اين زن (يعني حبابه) تا زمان امام رضاعليه السلام زنده ماند؛ (چون) با معجزه امام سجادعليه السلام دوباره جوان شده بود و سنگ را تا مُهر امام رضاعليه السلام رسانيد، آن گاه فرزندان وي در زمان امامان ديگر، اين كار (مُهر كردن سنگ) را ادامه دادند.
ثقه جليل القدر داود بن قاسم جعفري مي گويد: من نزد امام حسن عسكري عليه السلام بودم كه به امام عليه السلام خبر دادند كه مردي از اهل يمن، اجازه ورود به محضر ايشان را دارد. امام عليه السلام اجازه فرمودند. ديدم مردي بلندقامت و قوي بازو داخل خانه آمد، به امام عليه السلام سلام ولايت داد، امام عليه السلام جواب سلامِ او را فرمودند و اجازه نشستن به او دادند. آن مرد در كنارم نشست.
با خودم گفتم: اي كاش مي دانستم اين شخص كيست؟ امام عليه السلام فرمودند: اين از فرزندان آن زني است كه پدران من، سنگي كه او در نزد خود داشت، را براي او مُهر كرده اند و اثر و جاي مُهرشان در آن سنگ نقش بسته است، حالا اين مرد، آن سنگ را آورده است تا من نيز آن سنگ را مُهر كنم؛ بعد به ان مرد فرمودند: آن سنگ را بياور.
او سنگ را بيرون آورد، ديدم جايي از آن سنگ هنوز صاف است و مهر نخورده است، امام عليه السلام آن سنگ را گرفتند و مُهر خودشان را بيرون آورده و آن سنگ را مُهر كردند، نقش مُهر ايشان كه بر روي سنگ نقش بست «الحسن بن علي عليه السلام» بود. من به آن مرد يمني گفتم: آيا تا به حال امام حسن عسكري عليه السلام را ديده بودي؟ او گفت: نه وَاللَّه! ولي مدتي بود كه شوق و آرزوي ديدار ايشان را داشتم، جواني را كه تا حالا نديده بودم ديدم كه نزد من آمد و گفت: برخيز و به محضر امام عليه السلام برو. و بعد من به محضر ايشان آمدم.
سپس آن مرد يمني برخاست در حالي كه مي گفت: «رَحْمَهُ اللَّهِ وَبَرَكاتُه عَلَيكُم أَهْلَ الْبَيْت ذُرِّيَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنَّ حَقَّكَ الواجِبِ كَوُجوُبِ حَقِّ أَمِيرِالمُؤْمِنِينَ وَالأَئِمَّهِ مِنْ بَعْدِهِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ» سپس رفت و ديگر من او را نديدم.
ابوهاشم مي گويد: از او پرسيده بودم كه (اي مرد يمني) اسمت چيست؟ او در جواب من گفته بود: نام من مهجع پسر صلت، پسر عقبه، پسر سمعان، پسر غانم، پسر امّ غانم؛ آن زن اعرابيه يمني، صاحب سنگي است كه اميرالمؤمنين علي عليه السلام بر آن مُهر زد(1) (و تا به حال ما آن سنگ را نگه داشته ايم و خدمت امام معصوم عليه السلام مي آوريم تا ايشان مُهر كند، تا براي ما ثابت شود كه ايشان امام مفترض الطاعه هستند).

***

1) علي اكبر، قرشي بنايي، خاندان وحي سرگذشت چهارده معصوم عليهم السلام، ص 719.