بازگشت

گداي اهل بيت


ما گدايانيم در عالم گداي اهل بيت

ريزه خوارانيم بر خوان عطاي اهل بيت

همّت هرکس به قدر سعي و کوششهاي اوست

عمرِ ما الحمد شد صرف لقاي اهل بيت

هيچکس را با حقارت کس نبايد بنگرد

کس نداند کيست جزو اولياي اهل بيت

هرکه اشک روضه دارد احترامش واجب است

چه رسد بر کشت درد و بلاي اهل بيت

کينه ها در سينه ها تنها ز بغض دشمنان

دوستي با دوستان تنها براي اهل بيت

عاشقانه مي توان مثل شهيدان نذر کرد

تا شود اين جان ناقابل فداي اهل بيت

مي توان با زندگي همراه شد امّا به شرط

شرط همراهي فقط با کربلاي اهل بيت

بايد از اطراف خود شِکلي بنا کرد از حرم

تا هميشه ديده بيند ماجراي اهل بيت

چيست نعمتهاي دنيا از بزرگ و کوچکش

نيست جز در راستاي اعتلاي اهل بيت

روز و شب بايد مهياي سفر بود اي دريغ

از جدايي هاي دلها از خداي اهل بيت

يوسف زهرا دمادم انتظار ما کشد

ما کجا و انتظار با صفاي اهل بيت

کربلا در خون خود غلتيد با خون خدا

تا دل ما جاودان ماند بپاي اهل بيت

دست و پا مي زد حسين فاطمه در خاک و خون

مي رسيد از خيمه گاه اما صداي اهل بيت

دور از چشم علمدار حرم حرمت شکست

پاي دشمن باز شد بر خيمه هاي اهل بيت

رأسها بر نيزه ، پيکرها به خاک قتلگاه

مي رسد آخر طبيب دل دواي اهل بيت

***