بازگشت

مسموم شد مولا


ماه صفر رفت و دوباره محشري شد

هنگامه شور و عزاي ديگري شد

اسلام، گريان امام عسكري شد

در خانه، مظلوم دو عالم بستري شد

مسموم شد مولا خبر در شهر پيچيد

آقا به خود از شدت اين زهر پيچيد

آقا عزادارت زمين و آسمانند

با ما تمام قدسيان هم نوحه خوانند

بر چشمهامان اشكهاي ما روانند

در زير بار ماتمت قدها كمانند

امشب دل زهرا و حيدر غم گرفته

مهدي كنار بسترت ماتم گرفته

تو خود غريبي سامرايت هم غريب است

اين روزها حال و هوايت هم غريب است

فرزندِ دور از ديده هايت هم غريب است

حس مي كنم حتي عزايت هم غريب است

صاحب زمان بر پاي تو صورت نهاده است

غربت هميشه عضوي از اين خانواده است

هر بار ياد كوچه افتادي فِسُردي

با ياد زهرا مادرت صد بار مردي

راحت شدي ديگر تو با زهري كه خوردي

كمتر كسي برده چنان رنجي كه بردي

پيداست مولا از غروب ديدگانت

كار خودش را كرده زهر دشمنانت

سخت است فرزندت بگيرد دامنت را

بعدش ببيند لحظه جان دادنت را

خاموش بيند چشمهاي روشنت را

پيشت بماند تا ببيند رفتنت را

ما هم به همراه ائمه روضه خوانيم

گريان آلامِ دل صاحب زمانيم

ابر غم تو كرده سايه ، سامرا را

در غم فرو برده تمام سينه ها را

ويرانه كرده كوچه هاي قلب ما را

كرده تداعي روضه هاي كربلا را

غمهاي ديگر را غم تو برده از ياد

آقا بميرم ظرف آب از دستت افتاد

تا ظرف آب از دستهايت بر زمين خورد

ياد آمدت ساقي عمود آهنين خورد

تا تير بر مشك يل ام البنين خورد

افتاد مشك و ضربه ها از آن و اين خورد

بر ساقي و بر اشكهايش گريه كرديد

با حضرت مهدي برايش گريه كرديد

اصلا همه بر دستهايش گريه كردند

بر دستِ از پيكر جدايش گريه كردند

پيغمبر و زهرا برايش گريه كردند

بر ماجراي كربلايش گريه كردند

اين روضه هم مثل تمام روضه ها شد

از هر جهت رفتيم آخر كربلا شد

***