بازگشت

حُسن مشتري


اي گرد كاروان تو را حُسن مشتري

بر خسروان گداي تو را نيز برتري

كنيه: «ابامحمّد» نام خوشت: «حسن»

«ابن الرضا»، وليِّ خدا، شهره: «عسكري»

خاك حريم قدس تو را فيض عيسوي

عبد در تو را روشِ بنده پروري

يك آسمان ستاره زمين بوس آستان

صدها هزار مشتري ات گشته مشتري

پايت در آسمان، حرمت «سرّ من را»

از «سرّ من رآ»ت بر افلاك رهبري

با اقتدار و قدر و جلال الهي ات

خلق خوش محمّد و بازوي حيدري

نام آوران برند به تجليل از تو نام

پيغمبران كنند به مهرت پيمبري

از بام چرخ نقش زمين گردد آفتاب

خواهد اگر زند به تو لاف برابري

گر با تو دشمنم كند اعلان دوستي

من مي كنم بر او ز دل و جان برادري

بالله قسم به چون تو پدر فخر مي كند

بر خاك نرجس ار نبرد سجده مادري

با يك نسيم سامره ات مي توان گرفت

فيض مسيح از دم بيمار بستري

بي مهر تو اگر پدر و مادرم برند

سوگند مي خورم كه من از هر دو اَم بري

حاشا كه هر حسن «حسن عسكري» شود

تو ديگر استي و دگرانند ديگري

بايد پدر تو باشي و مهدي بوَد پسر

بر اين گهر به جز تو كسي نيست گوهري

دردا كه كشت معتمدِ سنگدل تو را

در هشتم ربيع نخست از ستمگري

آزر گرفت تا جگرت از شرار زهر

باريد اشك شيعه چنان ابر آذري

جا دارد ار براي تو گريند روز و شب

جنّ و ملك زمين و زمان حوري و پري

مهدي غريب و نرجس مظلومه شد غريب

آن بانويي كه داشت به تو فخر همسري

دردا كه در بهار جواني خزان شدي

از بس كه كرد ساقي غم بر تو ساغري

پيوسته باد گريه «ميثم» نثار تو

كاو را بوَد به خاك شما خط نوكري

***