بازگشت

آرزوي سامره


اي خوش آن بنده كه در آخرت و دنيايش

نيست غير از تو و اجداد تو كس مولايش

تو همان آيت حسني كه ز رخساره ي تو

ياد آرم ز رسول و ز رخ زيبايش

در دلم آرزوي سامره باشد شب و روز

تا مگر درك كنم آن شب روح افزايش

هر كه امروز به دل بذر ولاي تو نكِشت

غم بي حاصلي خويش كُشد فردايش

هر كه پابند تو شد از سر و سامان بگذشت

هر كه در عشق تو گم گشت نشد پيدايش

ما بر آنيم كه جز راه تو راهي نرويم

بنده بايد كه كند پيروي از مولايش

نيست غير از علي و آل علي رهبر ما

راه اين است خوشا رهبر و ره پيماش

حجت يازدهم، سبط نبي، پور علي

آن كه تابنده بود نور حق از سيمايش

هر كه از دامن او دست كِشد در دنيا

در صف حشر هر آئينه بلغزد پايش

اصل در اصل بود طيب و طاهر از مام

نسل در نسل بود پاك همه آبايش

عسكرش فوج ملك باشد و باشند مدام

شرق تا غرب جهان منتظر ايمايش

كمتر از ناقه ي صالح نبود ناخن او

خصم را گو كه نكوشد ز پي ايذايش

شير، آهوي حرم، در بر او گشت، چو داد

خصم در بركه ي شيران درنده، جايش

تا به كي در دل «خسرو» بود اين عقده؟ كه هست

نوكر و دور بود از حرم آقايش

***