بازگشت

پدري در دم مرگ


پدري در دم مرگ است و به بالين پسرش

پسري اشك فشان است به حال پدرش

پدري جام شهادت به لبش بوسه زده

پسري سوخته از داغ مصيبت جگرش

پسري را كه بود نبض دو عالم در دست

شاهد داغ پدر آه و دل و چشم ترش

حسن العسكري از زهر جفا مي سوزد

حجةابن الحسن از غم شده گريان به برش

چار ساله پسري مانده و صد ها دشمن

كه خداوند نگه دارد و از هر خطرش

دشمن افكنده زپا نخل امامت را باز

كند انديشه به نابودي يكتا ثمرش

خانه را كه عدو دست به غارت زده است

اتش ظلم بر افروخته از بام و درش

آه از آن روز كه شد غيبت مهدي آغاز

غيبتي را كه بود خون شهيدان اثرش

آنكه امروز جهان زنده و قائم از اوست

بار الها كه مؤيد نفتد از نظرش

***