بازگشت

راهِ چاره نيست


مهدي بيا كه رفتنيَم، راهِ چاره نيست

جُز تو، به آسمان ولايت ستاره نيست

آبي به كامِ خُشكِ منِ تشنه لب رسان

در كارِ خِير، حاجتِ هيچ اِستخاره نيست

بِنشين كنارِ بسترم اي ميوه ي دِلَم

فُرصت به قَدرِ ديدنِ رويت دوباره نيست

آه از دَمي كه حضرتِ حيدر به خانه ديد

در گوشِ مادرم اثر از گوشواره نيست

مهدي بِدان كه بِينِ مُصيباتِ كربلا

جانسوزتر زِ حَلقِ پاره ي آن شيرخواره نيست

جَدّ غَريبِ من، بَدَنَش پاره پاره شُد

امّا بِه گِردِ من خَبَري از سَواره نيست

***