بازگشت

زهر دادند دوباره


زهر دادند دوباره حسني ديگر را

به روي خاک کشيدند گلي پرپر را



لحظه آخر عمرش چه قَدَر درد کشيد

به لب آورد، مصيبات غم مادر را



سرخ شد صورتش از زهر جفا واويلا

تازه آورد به يادش گل نيلوفر را



آن گلي که به خرابه نفسش بند امد

تا به زانوش نهادند همان بي سر را



لحظه آخر عمرش پسرش آمده است

تا به زانوش بگيرد پدر اطهر را



پسرش جرعه آبي به لبانش داد و

روضه کرببلا خواند، شب آخر را



روضه ميخواند از آن شاه که افتاد به خاک

ياد آورد همان خنجر و آن حنجر را

***