بازگشت

سلطان سامرا


شد فصل دستبوسي سلطان سامرا
بر تخت دل سوار شده روح کبريا

تاثير کرد سوز دعاهاي پشت در
تا شد نواي فاطمه”اي منتقم بيا”

درهم شکست رسم قديمي کاخ ها
رونق گرفت رابطه شاه با گدا

اوج خزان جوانه زده شاخه اميد
حق هديه کرده بر همه دنيا بهار را

صد شکر که شده ولي امر ما ولي
صد حيف که نهان شود از چشم ماسوا

در سن پنج سالگي اش مثل حيدر است
زنده شده غدير دوباره به يادها

لاسيف،چون کمان دو ابروش،جايز است
با اينکه کودک است بگوييم لافتي…

افتاده لرزه بر تن ابليس،مشکل است
سجده نکردنِ رخ زيباي يار ما

تا روشني صبح زماني نمانده است
يلدا شکست ميخورد و ميرسد ندا

اي اهل عالم آمده منجي و منتقم
با ذکر “ياحسين” شود محشري به پا

اين بار کار دوزخيان ميشود تمام
باشد قرار و وعده ما محضر امام

***