بازگشت

شب فراق


يابن الحسن فداي تو و ديده ترت

خون جاي اشك مي چكد از چشم اطهرت

داغي نشسته بر جگر داغدار تو

در خون نشسته است دل درد پرورت

قربان آن امام، كه در آخرين نفس

سيراب گشته است به دست مطهرت

اي سرو سرفراز جهان، سرو سربلند

از ماتم پدر چه رسيده ست بر سرت

بهر تسلي دل درد آشناي تو

صف بسته اند خيل ملائك برابرت

ما را شريك درد و غم خود حساب كن

ما دل شكسته ايم ز احوال مضطرت

دلتنگ سامراي تو هستيم و چون نسيم

ما را ببر به ديدن گلزار پرپرت

رفتي به پشت پرده غيبت ولي شده است

صدها هزار عاشق و عارف كبوترت

چشم انتظار مانده زمين تا كدام روز

روشن شود جهان ز حضور منورت

با كثرت گناه «وفايي» شب فراق

دارد سلام و عرض ارادت به محضرت

***