بازگشت

ظهر عطش


مادرت نيست وليکن پسرت هست هنوز

جاي شکر است که مهدي به سرت هست هنوز



نفست تنگ شده کنج قفس افتادي

باز خوب است که اين بال و پرت هست هنوز



با حضور پسر مثل گلت آقا جان

مرهمي بر جگر پر شررت هست هنوز



گرچه جان دادنتان سخت شده امّا باز

خوب شد کاسه ي آبي به برت هست هنوز



زود باشد پسرت داغ يتيمي بيند

وقت تا وقت عروج و سفرت هست هنوز



لب تو خشک و دو چشمان تو تر آقا جان

گوييا ظهر عطش در نظرت هست هنوز



اي کريمي که فقيران همه مهمان تو اند

دست خالي گدايان به درت هست هنوز

***