بازگشت

عجِّل فرج


سيرتش نه درحقيقت صورت دنيايي اش
ماه را شرمنده ي خود مي كند زيبايي اش

مي چكد نهج البلاغه ازلب پاييني اش
مي چكد آيات قرآن از لب بالايي اش

لحظه لحظه خير او حتما به مردم مي رسد
آن كسي كه «جامعه»بوده دم لالايي اش

«جامعه»«عجِّل فرج» به به چه تلفيقي شده ست
نسبت فرزندي اش با نسبت بابايي اش

سيزده ديگر براي هيچ كاري نحس نيست
يازده در ذكر بالا مي رود كارايي اش

نوكر اربابم و يك بخش از آقايي ام
ريشه دارد بي برو برگرد در آقايي اش

طعم توحيد و امامت را به هم آميخته
نيمه ي مكّي او با نيم سامرّايي اش

هرقَدَر كه خسته باشي بعد از آن ديوارها
رو براهت مي كند يك استكان از چايي اش

از حرم برگشته مي داند كه وقت بازگشت
چايي دوم دو چندان مي شود گيرايي اش

چونكه تنها مي روي هرگز به سامرّا نرو
چون خجالت مي كشد تنهايي از تنهايي اش

***