بازگشت

غريب آشنايي


غريب آشنايي ، شهيد سامرايي

آقام آقام غريب امام عسكري يا مولا



شراره هاي آهت ، مي باره از نگاهت



شده نصيب لحظه هات چشاي غم گرفته
مثل دل آسمونا دل تو هم گرفته

نداري آشنايي و فقط شده غصـه و غم انيست

گواه قلب خون و آشفتة تو ميشه چشاي خيست



با حال و روز خسته ، با قامتي شكسته
مي خوني مثل مادر ، نمازتو نشسته

------------------------------



يه عمره بيقراري ، غريب اين دياري



دلت آتيش مي گيره از شرار زهر غربت
سه ساله بودي كه آوردنت به شهر غربت

هر وقت تو كوچه هاي شهر بي كسي ابري شد آسمونت

آروم آروم اشك چشاتو پاك مي كرد بابـاي مهـربونت



من بميرم براي اون ، آينه كه ترك خورد
سر باباش رو ني بود ، از كوفيا كتك خورد

***