بازگشت

اشاره اي در باب روايات امام هادي عليه السلام


1) شيخ طوسي به سند خود از علي بن عمر نوفلي روايت كرده است كه: «گفت: در خانه ي امام هادي عليه السلام خدمت حضرت بودم كه ابوجعفر (فرزند ديگر امام) بر ما گذشت. به امام هادي عرض كردم: ايشان پيشواي ما هستند؟ فرمود: خير، پيشواي شما حسن عليه السلام است» [1] .

2) نيز شيخ طوسي از احمد بن عيسي علوي از فرزندان علي بن جعفر روايت كرده كه گفت: «در «صريا» خدمت امام هادي عليه السلام شرفياب شديم و بر او سلام كرديم. ناگاه ابوجعفر و ابومحمد وارد شدند. به پا خاسته و به سوي ابوجعفر رفتيم تا بر او سلام كنيم، امام هادي عليه السلام فرمود: وي پيشواي شما نيست. امام و پيشواي خود را دريابيد و به ابومحمد [امام عسكري] اشاره نمود» [2] .

3) كليني از ابومحمد أسبارقيني، از علي بن عمرو عطار روايت كرده كه: «گفت: حضور امام هادي عليه السلام رسيدم و پسرش ابوجعفر هنوز در قيد حيات بود، من تصور كردم او همان امام و پيشواي ما است. به امام هادي عرض كردم: فدايت شوم، كدام يك از فرزندانت را امام بدانم؟ امام: هيچ كس را امام ندانيد تا فرمان من به شما برسد. علي بن عمرو عطار مي گويد: بعدها طي نامه اي از آن حضرت پرسيدم، امامت و پيشوايي از آن كيست؟ حضرت در پاسخ نوشتند: از آن فرزند بزرگم. عطار مي گويد: ابومحمد [امام عسكري] بزرگ تر از ابوجعفر بود» [3] .

4) نيز كليني از علي بن مهزيار روايت كرده است كه گفت: «به امام هادي عليه السلام عرض كردم: اگر خداي ناكرده شما از دنيا برويد به چه كسي مراجعه كنيم؟ فرمود: امامت و پيشوايي من به فرزند بزرگم مي رسد. يعني حسن عليه السلام» [4] .

5) نيز از عيون المعجزات نقل كرده است: «علي بن مهزيار روايت كرده به امام هادي عليه السلام عرض كردم: من از پدرتان درباره ي پيشواي پس از او پرسيدم، وي به نام شما تصريح كرد. [شما بفرماييد] پس از شما پيشوايي و امامت از آن چه كسي خواهد بود؟ حضرت فرمود: از آن فرزند بزرگم. و به نام ابومحمد عليه السلام تصريح كرد و فرمود: پس از حسن و حسين، هيچ گاه دو برادر به امامت نرسيده اند» [5] .

6) كليني به سند خود از ابوبكر فهفكي روايت كرده است كه گفت: «امام هادي عليه السلام برايم مرقوم فرمود: پسرم ابومحمد، خوش قريحه ترين و با منطق ترين فرد خاندان محمد صلي الله عليه و آله و از همه ي فرزندانم بزرگ تر و جانشين من است و مقام امامت و احكام آن به وي مي رسد. بنابراين هر چه را مي خواهي از من بپرسي، از او بپرس؛ زيرا آنچه را مردم بدان نياز دارند نزد او است» [6] .

7) همو به سند خود از داوود بن قاسم روايت كرده كه گفت: «از امام هادي عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: جانشين پس از من حسن است. شما با جانشين بعد از اين جانشين چگونه خواهيد بود؟ عرض كردم: فدايت شوم، چه پرسشي است؟ حضرت فرمود: زيرا او را نمي بينيد و روا نيست نامش را بر زبان آوريد. عرض كردم: پس چگونه از او ياد كنيم؟ فرمود: بگوييد: حجت آل محمد عليهم السلام» [7] .

8) نيز او از بشار بن احمد از عبدالله بن محمد اصفهاني روايت كرده كه: «گفت: امام هادي عليه السلام فرمود: پيشواي پس از من كسي است كه بر جنازه ام نماز مي گزارد. وي گفت: ما ابومحمد [امام عسكري عليه السلام] را تا آن زمان نمي شناختيم و سپس مي گويد: ابومحمد وارد شد و بر پيكر او نماز گزارد» [8] .


9) همچنين كليني به سند خود از يحيي بن يسار قنبري روايت كرده است كه: «گفت: امام هادي عليه السلام چهار ماه پيش از رحلت خويش [در مورد امامت] پسرش حسن عليه السلام وصيت كرد و من و گروهي از دوستدارانش را بر اين امر گواه گرفت» [9] .

10) نيز به سند خود از يحيي بن درياب روايت كرده كه: «گفت: پس از وفات ابوجعفر، خدمت امام هادي عليه السلام رسيدم و به او تسليت گفتم. ابومحمد (عسكري) كه نشسته بود گريست. امام هادي عليه السلام به سمت او آمد و فرمود: خداوند - تبارك و تعالي - به جاي او امر جانشيني را در تو قرار داده است، بنابراين خدا را سپاس گو» [10] .

11) نيز او از موسي بن جعفر بن وهب از علي بن جعفر روايت كرده است: «زماني كه محمد فرزند امام هادي از دنيا رفت، من نزد آن حضرت بودم. ايشان به حسن عليه السلام فرمود: پسر جان، شكر خداي را به جاي آر، كه امر پيشوايي و امامت را به تو سپرد» [11] .

12) همو به سند خود از احمد بن محمد بن مروان انباري روايت مي كند: «هنگام از دنيا رفتن ابوجعفر محمد بن علي عليهماالسلام حضور داشتم. امام هادي عليه السلام وارد شد، براي وي صندلي گذاشته شد و حضرت بر آن نشست و خانواده اش پيرامون او قرار داشتند و ابومحمد [امام عسكري عليه السلام] كناري ايستاده بود. وقتي حضرت هادي از كار ابوجعفر فراغت يافت، رو به ابومحمد عليه السلام كرد و فرمود: پسر جان، خداي را سپاس گوي كه منصب امامت را به تو سپرد» [12] .

13) كليني به سند از جمعي از بني هاشم كه حسن بن حسن افطس از آن جمله است روايت كرده كه: «گفت روزي كه محمد بن علي بن محمد از دنيا رفت در منزل امام هادي عليه السلام حضور يافتند تا او را تعزيت گويند. آن حضرت روي فرشي كه در حياط خانه اش گسترده شده بود نشسته و مردم پيرامون وي نشسته بودند. آنان گفتند: ما تخمين زديم كه غير از غلامان او و ساير مردم 150 مرد از آل ابوطالب و بني هاشم و قريش پيرامون حضرت حضور داشتند. در آن هنگام وي به حسن بن علي عليه السلام نگريست كه با گريبان چاك زده وارد شد و سمت راست حضرت قرار گرفت و ايستاد، ما او را نمي شناختيم. امام هادي عليه السلام به او نگاهي كرد و پس از لحظاتي فرمود: پسر جان، خداي را سپاس گو كه امر امامت و پيشوايي را به تو سپرد. آن جوان گريست و خدا را سپاس گفت و آيه ي استرجاع را خواند و گفت: الحمد لله رب العالمين و أنا أسأل الله تمام نعمه لنا فيك و إنا لله و إنا اليه راجعون. درباره ي او پرسيديم، گفتند: اين، حسن پسر امام هادي است كه در آن زمان سن او را اندكي بيش از بيست سال تخمين زديم و تنها آن روز او را شناختيم و دانستيم كه امام هادي عليه السلام منصب امامت را به وي سپرده و او را جانشين خود قرار داده است» [13] .

14) همچنين كليني به سند خود از ابوهاشم جعفري روايت كرده است كه گفت: «پس از درگذشت ابوجعفر، پسر امام هادي عليه السلام نزد آن حضرت بودم و با خود مي انديشيدم: گويي اين دو، يعني ابوجعفر و ابومحمد، در اين زمان مانند ابوالحسن موسي بن جعفر و اسماعيل پسران جعفر بن محمد عليه السلام اند و سرگذشتشان نيز مانند آنها است؛ زيرا انتظار مي رود ابومحمد پس از ابوجعفر به امامت برسد، اما قبل از اين كه سخن بگويم، امام هادي عليه السلام به سمت من آمد و فرمود: آري اي ابوهاشم، اراده ي الهي تعلق گرفته كه ابومحمد بعد از مرگ ابوجعفر به امامت برسد، چرا كه امامت ابومحمد، ميان مردم معروف نبود هم چنان كه اراده اش تعلق گرفت پس از درگذشت اسماعيل، امامت موسي [بن جعفر] عليه السلام براي همگان آشكار گردد. و اين قضيه آن گونه است كه تو با خود انديشيدي، هر چند باطل گرايان و ياوه گويان، از اين امر ناخرسند باشند. و [بدان كه] فرزندم ابومحمد جانشين پس از من است. او آنچه را مردم بدان نياز دارند، مي داند و لوازم امامت در اختيار او است» [14] .

15) همو به سند خود از شاهويه بن عبدالله جلاب روايت كرده كه: «گفت: امام هادي عليه السلام در نامه اي خطاب به من نوشت: خواسته بودي، درباره ي جانشين پس از ابوجعفر بپرسي و در اين خصوص نگران بودي. اندوهگين مباش كه خداي عز و جل (ما كان الله ليضل قوماً بعد اذ هداهم حتي يبين لهم ما يتقون) [15] ؛ هيچ گروهي را پس از هدايتشان. گمراه نمي كند تا اين كه آنچه را بايد از آن بر حذر باشند و بپرهيزند برايشان روشن نمايد. پيشواي تو پس از من پسرم ابومحمد است و خواسته هاي شما نزد او است، و هر گونه خدا خواهد آنها را تأخير و تقديم مي دارد: (ما ننسخ من آيه أو ننسها نأت بخير منها أو مثلها) [16] ؛ هر حكمي را نسخ كنيم، يا آن را به فراموشي بسپاريم، بهتر از آن، يا مانندش را مي آوريم. مطالبي كه نگاشتم براي هوشمندان اهل خرد، روشنگر و قانع كننده است» [17] .

***

[1] الغيبه، ص 120؛ اثبات الهداه، ج 2، ص 394، ح 19، به نقل الغيبه؛ بحار، ج 50، ص 242، ح 8؛ كليني كافي، ج 1، ص 325؛ اردبيلي، كشف الغمه، ج 3، ص 194.

[2] الغيبه، ص 120؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 394، ح 21، به نقل از الغيبه؛ ج، 50، ص 242، ح 10.

[3] كافي، ج 1، ص 326، ح 7؛ اثباه الهداه، ج 3، ص 392، ح 6، به نقل از كافي؛ بحار، ج 50، ص 244، به نقل از اعلام الوري، ص 350 و ابن شهر آشوب، مناقب؛ ارشاد، ص 336.

[4] همان.

[5] عيون المعجزات، ص 134؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 396، ص 27.

[6] كافي، ج 1، ص 327، ح 11؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 392، ح 9؛ بحار، ج 50، ص 245، ح 19، به نقل از اعلام الوري، ص 351 و ارشاد، ص 337.

[7] كافي، ج 1، ص 328، ح 13.

[8] كافي، ج 1، ص 326، ح 3؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 391، ح 3.

[9] كافي، ج 1، ص 325، ح 1؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 391، ح 1.

[10] كافي، ج 1، ص 327، ح 9؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 392، ح 7.

[11] كافي، ج 1، ص 326، ح 4؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 391، ح 4، به نقل از كافي.

[12] كافي، ج 1، ص 326، ح 4؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 392، ح 13؛ الغيبه، ص 122(از محمد بن ابي صهبان)؛ بحار، ج 50، ص 243، ح 12، به نقل از الغيبه.

[13] كافي، ج 1، ص 326، ح 8؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 393، ح 13، به نقل از كافي؛ اعلام الوري، ص 351؛ بحار، ج 50، ص 245، ح 18، به نقل از ارشاد، ص 336.

[14] كافي، ج 1، ص 327، ح 10؛ اثبات الوصيه، ص 236؛ بحار، ج 50، ص 241، ح 7، به نقل از الغيبه، ص 120؛ ارشاد، ص 337.

[15] توبه (9) آيه 115.

[16] بقره (2) آيه ي 106.

[17] كافي، ج 1، ص 328، ح 12؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 392، ح 10، به نقل از كافي.