بازگشت

مستعصم بالله


ابواحمد عبدالله بن مستنصر بالله، سي و هفتمين و آخرين خليفه ي عباسي است كه در سال ششصد و چهل پس از مرگ پدرش مستنصر عهده دار خلافت شد. چون وي عهده دار خلافت گرديد. تدبير مملكت را به وزير خويش ابن علقمي قمي و ديگر امرا و فرماندهان سپرد و خود مشغول كبوتر بازي و لهو و لعب و خوش گذراني شد. در همان ايام پسرش ابوبكر بر محله ي كرخ بغداد - كه مسكن شيعيان بود - حمله برد و جماعت بسياري از سادات را به اسارت گرفت و به قولي هزار دختر از علويان را به غارت برد. ابن علقمي كه شيعي مذهب بود در صدد زوال دولت بني عباس برآمد و خواست تا مگر يكي از اولاد علي عليه السلام را به زعامت مسلمين برگزيند. از اين رو مخفيانه با تتار مكاتبه و مراسله كرد و ايشان را در تصرف بغداد و كشتن مستعصم تطميع نمود و به گونه يي در لشكر مستعصم پراكندگي ايجاد كرد و آنها را از اطرافش دور ساخت. در سال ششصد و پنجاه و شش كه هولاكوخان مغول سردار تتاري در رأس دويست هزار سرباز به بغداد رسيد. لشكر خليفه به جنگ آنها رفت؛ ولي شكست خورد و سرانجام هلاكوخان مغول به دستور علامه ي علي الاطلاق، خواجه محمد نصيرالدين طوسي، مستعصم را كشت و بدين ترتيب، لشكر تتار با شمشيرهاي كشيده به شهر بغداد درآمدند و تا چهل روز خون مردم را ريختند. مي گويند، بيش از يك ميليون زن و مرد و خرد و كلان به قتل رسيدند. در آخر مستعصم را با فرزندش ابوبكر در ميان جوال نهادند و آنقدر ايشان را لگدكوب كردند تا جان دادند و اين حادثه در محرم سال ششصد و پنجاه و شش هجري اتفاق افتاد. بدين ترتيب به حكومت جابرانه ي پانصد و بيست و چهار ساله ي بني عباس و خلافت مفتضح و نامشروع مردمي فرومايه و فاسق و لجام گسيخته پايان داده شد. هلاكوخان مغول بقيه ي فرزندان مستعصم را كشت و دختران وي را اسير كرد. مدت سه سال و نيم در دنيا از بني عباس خليفه يي وجود نداشت و پس از آن در مصر جماعتي از بني عباس مجددا اين منصب را به دست آوردند [1] .

***

[1] تاريخ الخلفا و تتمه المنتهي، به نقل از معارف و معاريف واژه ي مستعصم و معصوم سيزدهم، جواد فاضل.