بازگشت

استفاده گسترده از آگاهي غيبي


ميدانيم كه امامان، در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهي غيبي برخوردار بودند و در مواردي كه اساس
حقانيت اسلام يا مصالح عالي امت اسلامي )همچون مشروعيت امامت آنان) در معرض خطر قرار ميگرفت، از
اين آگاهي به صورت «ابزار» هدايت استفاده ميكردند. پيشگويي ها و گزارشهاي غيبي امامان، بخش مهمي از
زندگينامه آنان را تشكيل ميدهد، اما با يك مطالعه در زندگي امام عسكري چنين به نظر ميرسد كه: آن حضرت
بيش از امامان ديگر آگاهي غيبي خود را آشكار ميساخته است .
بر اساس تحقيق يكي از دانشمندان معاصر، از كرامات و گزارشهاي غيبي و اقدامات خارق العاده امام عسكري -
عليه السلام -، «قطب راوندي» در كتاب »خرائج» جمعاً چهل مورد، «سيد بحراني» در «مدينة المعاجز» صد و
سي و چهار مورد، «شيخ حر عاملي» در «اثبات الهداة» صد و سي و شش مورد، و «علامه مجلسي» در «بحار
الأنوار» هشتاد و يك مورد را ثبت كردهاند (1) و اين، بخوبي روشنگر فزوني بروز كرامات و گزارشهاي غيبي
از ناحيه آن حضرت ميباشد .
به نظر ميرسد علت اين امر شرائط نامساعد و جوّ پر اختناقي بود كه امام يازدهم و پدرش امام هادي در آن
زندگي ميكردند؛ زيرا از وقتي كه امام هادي از سر اجبار به سامّرأ منتقل گرديد - به شرحي كه در سيره آن
حضرت گفتيم - بشدّت تحت مراقبت و كنترل بود، ازينرو امكان معرفي فرزندش «حسن» به عموم شيعيان به
عنوان امام بعدي وجود نداشت و اصولاً اين كار، حيات او را از ناحيه حكومت وقت در معرض خطر جدي قرار
ميداد. به همين جهت كار معرفي امام عسكري - عليه السلام - به شيعيان و گواه گرفتن آنان در اين باب، در
ماههاي پاياني عمر امام هادي - عليه السلام - صورت گرفت، (2) به طوري كه هنگام رحلت آن حضرت هنوز
بسياري از شيعيان ازامامت حضرت «حسن عسكري» آگاهي نداشتند (3)
گويا عامل ديگري نيز در اين زمينه بي تأثير نبوده و آن اعتقاد گروهي از شيعيان به امامت «محمد بن علي»،
برادر حضرت عسكري، در زمان حيات امام هادي بوده است. اين گروه بر اساس همين پندار او را در محضر
امام هادي احترام ميكردند، ولي حضرت با اين پندار مبارزه ميكرد و آنان را به امامت فرزندش حسن راهنمايي
مينمود .
پس از شهادت حضرت هادي گروهي از خيانتكاران و نادانان، همچون «ابن ماهويه»، اين پندار را دستاويز قرار
داده و به اغواي مردم و منحرف ساختن افكار از امامت حضرت عسكري پرداختند .اين عوامل دست به دست هم داده و موجب شك و ترديد گروهي از شيعيان در امامت آن حضرت در آغاز كار
گرديده بود، چنانكه برخي از آنان در صدد آزمايش امام بر ميآمدند (4) و برخي ديگر در اين زمينه با امام
مكاتبه ميكردند (5)اين تزلزلها و ترديدها به حدّي بود كه امام در پاسخ گروهي از شيعيان در اين زمينه با
آزردگي و رنجش فراواني نوشت :
»هيچ يك از پدرانم، مانند من، گرفتار شك و تزلزل شيعيان در امر امامت نشدهاند...»(6)
امام عسكري براي زدودن زنگار اين شكها و ترديدها، و نيز گاه براي حفظ ياران خود از خطر، و يا دلگرمي
آنان، و يا هدايت گمراهان، ناگزير ميشد پردههاي حجاب را كنار زده، از آن سوي جهان ظاهر، خبر دهد، و اين،
از مؤثرترين شيوههاي جلب مخالفان و تقويت ايمان شيعيان بود .
»ابوهاشم جعفري» كه قبلاً گفتيم يكي از نزديكترين ياران امام بود، ميگويد: هر وقت به حضور امام عسكري -
عليه السلام - ميرسيدم، برهان و نشانه تازهاي بر امامت او مشاهده ميكردم (7)
اينك كه انگيزههاي امام در اين زمينه روشن گرديد، چند نمونه از پيشگوييهاي غيبي امام عسكري - عليه السلام -
را از نظر خوانندگان گرامي ميگذرانيم :
1- محمد بن علي سمري» كه يكي از نزديكترين و صميميترين ياران امام بود، ميگويد: حضرت عسكري -
عليه السلام - طي نامهاي به من نوشت: «فتنهاي براي شما پيش خواهد آمد، آماده باشيد .«
بعد از سه روز در ميان افراد بني هاشم اختلافي روي داد. به امام نوشتم :آيا اين همان فتنه است؟ حضرت پاسخ
داد: «اين، آن نيست! مواظب باشيد!». چند روز بعد «معتز» كشته شد!(8)
2- امام حدود بيست روز پيش از قتل «معتزّ » به «اسحاق بن جعفر زبيري «نوشت: در خانه خود بمان، حادثه
مهمي اتفاق خواهد افتاد! وي ميگويد: پس از آنكه «بريحه» كشته شد، به محضر امام نوشتم: حادثهاي كه گفته
بوديد، رخ داد، اينك چه كار كنم؟ امام پاسخ داد: حادثهاي كه گفتم، حادثه ديگري است !طولي نكشيد «معتز» كشته
شد! (9)
3- محمد بن حمزه سروي» ميگويد: توسط «ابو هاشم جعفري» كه از نزديكترين ياران حضرت عسكري - عليه
السلام - بود، نامهاي به آن حضرت نوشتم و در خواست كردم دعائي در حق من بكند تا توانگر شوم. امام به خط
خود جواب داد :مژده باد بر تو! خداوند به اين زودي تو را بي نياز گردانيد. پسر عموي تو »يحيي بن حمزه»
درگذشت و وارثي ندارد، دارايي او كه صد هزار درهم است بزودي به دست تو خواهد رسيد. (10)
4- ابو هاشم جعفري» ميگويد: زنداني بودم. از فشار زندان و سنگيني غل و زنجير به حضرت شكايت كردم.
امام در پاسخ نوشت: امروز نماز ظهر را در منزل خود خواهي خواند. طولي نكشيد از زندان خلاص شدم و نماز
را در منزل خواندم(11) !
5- احمد بن محمد» ميگويد: موقعي كه «مهتدي»، خليفه عباسي، شروع به كشتار «موالي» كرد، طي نامهاي به
حضرت عسكري - عليه السلام - نوشتم: شكر خدا كه خليفه گرفتاري پيدا كرده و فرصت مزاحمت به شما را
ندارد، شنيدهام شما را تهديد ميكرده و ميگفته: «بايد اينها را از روي زمين بردارم .«
امام در پاسخ با خط خود نوشت: عمر او كوتاهتر از آن خواهد بود كه اين تهديها را عملي كند. از امروز بشمار،
در روز ششم با خواري و خفت كشته خواهد شد. شش روز بعد، همان گونه كه امام پيشگويي كرده بود، مهتدي به
قتل رسيد(12) .

6- جعفر بن محمد قلانسي» ميگويد: برادرم محمد كه همسرش آبستن بود، نامهاي به حضرت عسكري - عليه
السلام - نوشت و خواهش كرد كه حضرت دعا كند زايمان همسرش بي خطر، و نوزاد او پسر باشد. امام در پاسخ
نوشت: خداوند فرزند پسر به تو عنايت ميكند، و «محمد» و «عبد الرحمن» دو اسم خوبي هستند .آن زن پسر آنهم
دو قلو زاييد، يكي را محمد و ديگري را عبدالرحمن نانم نهادند (13)
7- محمد بن عياش» ميگويد: چند نفر بوديم كه در مورد كرامات امام عسكري - عليه السلام - با هم گفتگو
ميكرديم. فردي ناصبي (دشمن اهل بيت) گفت: من نوشتهاي بدون مركّب براي او مينويسم، اگر آن را پاسخ داد،
ميپذيرم كه او بر حق است .
ما مسائل خود را نوشتيم. ناصبي نيز بدون مركّب روي برگهاي مطلب خود را نوشت و آن را با نامهها به خدمت
امام فرستاديم. حضرت پاسخ سؤالهاي ما را مرقوم فرمود و روي برگه مربوط به ناصبي، اسم او و اسم پدرش را
نوشت!. ناصبي چون آن را ديد از هوش رفت، و چون به هوش آمد، حقانيت حضرت را تصديق كرد و در زمره
شيعيان قرار گرفت. (14)
8- اسماعيل بن محمد» ميگويد: بر درِ خانه امام عسكري - عليه السلام - نشستم. وقتي امام بيرون آمد، جلو رفتم
و از فقر و نيازمندي خويش شكوه كردم و سوگند خوردم كه حتي يك درهم ندارم !
اما فرمود: سوگند ياد ميكني، درصورتي كه دويست دينار در خاك پنهان كردهاي؟! آنگاه افزود: اين را براي آن
نگفتم كه به تو عطائي نكنم، و آنگاه رو به غلام خود كرد و فرمود: آنچه همراه داري به او بده. غلام صد دينار به
من داد. خداي متعال را سپاس گفتم و باز گشتم .
حضرت فرمود: ميترسم آن دويست دينار را، در وقتي كه بسيار نيازمند آن هستي، از دست بدهي. من سراغ
دينارها رفتم و آنها را در جاي خود يافتم .جايشان را عوض كردم و طوري پنهان ساختم كه هيچ كس مطلع نشود.
از اين قضيه مدتي گذشت. به دينارها نيازمند شدم. سراغ آنها رفتم چيزي نيافتم و اين امر بر من بسيار گران آمد.
بعداً فهميدم پسرم جاي آنها را يافته و دينارها را برداشته و برده است! در نتيجه چيزي از آنها به دست من نرسيد و
همان طور شد كه امام فرموده بود! (15 )
9- شخصي بنام «حلبي» ميگويد: در سامرّأ گرد آمده بوديم و منتظر خروج ابو محمد (امام عسكري - عليه السلام
-) از خانه بوديم تا او را از نزديك ببينيم. در اين هنگام نامهاي از حضرت دريافت كرديم كه در آن نوشته بود :
»هشدار كه هيچ كس بر من سلام نكند و كسي با دست، به سوي من اشاره نكند، در غير اين صورت جانتان به
خطر خواهد افتاد!» در كنار من جواني ايستاده بود، به او گفتم: از كجايي؟ گفت: از مدينه. گفتم: اينجا چه ميكني؟
گفت: درباره امامت «ابو محمد» - عليه السلام - اختلافي پيش آمده است، آمدهام تا او را ببينم و سخني از او بشنوم
يا نشانهاي ببينم تا دلم آرام گيرد، من از نوادگان «ابوذر غِفاري» (16) هستم. در اين هنگام امام حسن - عليه
السلام - همراه خادمش بيرون آمد. وقتي كه روبروي ما رسيد، به جواني كه در كنار من بود، نگريست و فرمود:
آيا تو غِفاري هستي؟ جوان پاسخ داد: آري. امام فرمود :مادرت «حمدويه» چه ميكند؟ چوان پاسخ داد: خوب است.
امام پس از اين سخنان كوتاه از كنار ما گذشت. رو به جوان كردم و گفتم: آيا او را قبلاً ديده بودي؟ پاسخ داد: خير.
گفتم: آيا همين تو را كافي است؟ گفت: كمتر از اين نيز كافي بود!(17)
10- جعفر بن محمد ميگويد: امام عسكري - عليه السلام - در راه حركت ميكرد و ما در ركاب او بوديم. من
آرزو داشتم كه داراي فرزندي شوم، در دلم گفتم: اي ابا محمد (عسكري) آيا من صاحب فرزندي خواهم شد؟ در اين
هنگام امام نگاهي به من كرد و با سر اشاره كرد كه: آري. در دلم گفتم: پسر خواهد شد؟ حضرت با سر اشاره كرد
كه: نه! چندي بعد خدا فرزند دختري به ما داد! (18)
11- علي بن محمد بن زياد ميگويد: نامهاي از طرف حضرت به من رسيد كه :خطري تو را تهديد ميكند، از
خانه خارج نشو. در آن روزها يك گرفتاري براي من پيش آمد كه از آن وحشت كردم، نامهاي به امام نوشتم و
پرسيدم كه: اين همان خطر است؟ امام در پاسخ نوشت: خطري كه گفتيم از اين بدتر خواهد بود .طولي نكشيد بخاطر «جعفر بن محمود» تحت تعقيب قرار گرفتم، و از طرف حكومت براي دستگير كننده من صد هزار درهم
جايزه اعلام گرديد! (19)

***

1- طبسي، شيخ محمد جواد، حياة الامام العسكري، الطبعة الأولي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1413 ه'. ق، ص
121.
2- طبسي، همان كتاب، ص .217

3- مسعودي، اثبات الوصيّة، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعةةة الحيدرية، 1374 ه'. ق، ص .234

4- مسعودي، همان كتاب، ص .246

5- مسعودي، همان كتاب، ص .
238
6- حسن بن علي بن شعبة، تحف العقول، الطبعة الثانية، 1363 ه'. ش، قم، مؤسسة النشر الاسلامي )التابعة)
لجماعة المدرسين بقم المشرّفة، ص .487

7- طبرسي،، اعلام الوري، الطبعة الثالثة، دار الكتب الأسلامية ص .375

8- علي بن عيسي الاربلي، كشف الغمّة، تبريز، مكتبة بني هاشمي، 1381 ه'. ق، ج 3، ص 207 - مجلسي، بحار
الأنوار، ط 2، تهران، المكتبة الاسلامية، 1395 ه'. ق، ج 50، ص .298

9- شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتي، ص 340 - ابن شهر اشوب، مناقب آل أبي طالب، قم، كتابفروشي
مصطفوي، ج 4، ص 436 - مجلسي، همان كتاب، ص 277 - كليني، اصول كافي، تهران، مكتبة الصدوق، 1381
ه'. ق، ج 1، ص .506

10- علي بن عيسي الاربلي، كشف الغمّة تبريز، مكتبة بني هاشمي، 1381 ه'. ق، ص - 214شبلنجي، نور
الأبصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسيني، ص 168 - ابن صبّاغ مالكي، الفصول المهمة، ط قديم، ص .303

11- طبرسي، اعلام الوري، ط 3، دار الكتب الاسلامية، ص 372 - ابن شهر آشوب، همان كتاب، ص 432 -
مسعودي، اثبات الوصية، نجف، المطبعة الحيدرية، 1374 ه'.ق، ص .241

12- طبرسي، اعلام الوري، ط 3، دار الكتب الاسلامية، ص 375 - مسعودي، همان كتاب، ص 242 - كليني،
اصول كافي، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه'.ق، ج 1، ص - 510شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتي ص
344 - علي بن عيسي الاربلي، همان كتاب، ج 3، ص .204

13- مسعودي، همان كتاب، ص .241

14- ابن شهر اشوب، مناقب آل أبي طالب، قم، كتابفروشي مصطفوي، ج 4، ص .440

15- ابن صبّاغ مالكي، الفصول المهمة، ط قديم، ص 303 - ابن شهر آشوب، همان كتاب، ص 432 - شبلنجي،،
نور الأبصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسيني،، ص 167 )با اندكي تفاوت .(

16- غِفار نام قبيله ابوذر بود .

17- مجلسي، بحار الأنوار، ط 2، تهران، المكتبة الاسلامية، 1395 ه'. ق، ج 50، ص .269

18- طبسي، شيخ محمد جواد، حياة الامام العسكري،، ط 1، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1317 ه'. ش، ص 136، به
نقل از كتاب الهداية الكبري تأليف حسين بن حمدان حضيني، ص .386

19- علي بن عيسي الاربلي، كشف الغمّة، ج 3، ص 207 - مجلسي، بحار الأنوار، ج 50، ص .297