بازگشت

خلفاي جور معاصر با امام عسكري


دوران حيات امام حسن عسكري عليه السلام كه بيش از چهار پنجم آن، در زمان امامت پدر بزرگوارشان امام علي النقي عليه السلام سپري گشت، مقارن با حكومت چند تن از خلفاي جور عباسي است كه نگاهي گذرا به تاريخ حكومت آنان، در شناخت وضعيت عمومي دوران پرنشيب و فراز زندگاني يازدهمين امام معصوم عليه السلام بي تأثير نبوده و مي تواند ما را در درك بهتر وضعيت مخاطره انگيز و شرايط دشوار زندگي و امامت آن بزرگوار ياري دهد.

الف) متوكل:

دشمن سرسخت آل ابوطالب عليه السلام و نسبت به شيعيان بسيار سختگير بوده است. كينه ي شديد و غضب خانمانسوز او، نسبت به كساني كه متهم به دوستي اهلبيت عليهم السلام بودند، در تاريخ شهرت دارد. آنان را از كار بركنار مي كرد و مستمري بيت المال را از آنان قطع مي نمود و مال و ناموسشان را به يغما مي برد. دشمنان اهلبيت عليهم السلام و جاعلان اخبار و احاديث عليه آنان را، گرامي مي داشت و مقامشان را مي افزود. به نقل تاريخ نگاران، هيچكس چون او در تاريخ، اهتمام به امر خبرچينان و جمع آوري اخبار، نداشته است. گويند وقتي ناقلان اخبار براي او از حركت جمعي شيعيان بسوي مدينه يا سامراء خبر مي آوردند، گماشتگاني بر راهها مقرر مي كرد، تا وجوهات شرعيه را كه به نزد امام عليه السلام مي رسيد مصادره كنند.

نسبت به امام هادي عليه السلام سختگيري هاي فراوان داشت و همو بود كه به يحيي بن هرثمه دستور داد كه با سيصد نفر از لشكريان بسوي



[ صفحه 58]



مدينه حركت كند و با نامه اي خدعه آميز، او را به سامراء بكشاند.

و نيز همو بود كه دستور داد حرم و قبر مطهر امام حسين عليه السلام را تخريب كرده و زمين آن را شخم زنند و هيچ آثاري از مقابر مطهر عراق باقي نگذارند.

و نيز همو بود كه دستور داد زبان ابن سكيت را - كه گفته بود قنبر خادم علي عليه السلام از تو و دو فرزندت بهتر است - از پشت سر بيرون كشند و شكمش را پاره كنند.

عاقبت پس از اهانتي كه به امام هادي عليه السلام روا داشت به نفرين حضرت دچار گشته كشته شد.

ب) منتصر:

متوكل در شب چهارشنبه چهارم شوال 249 به دعاي امام هادي عليه السلام كشته شد و پسرش منتصر به جاي او به حكومت رسيد، مدت خلافت او اگرچه بيش از شش ماه طول نكشيد لكن گشايش و فرجي در كار شيعيان آل ابوطالب عليه السلام به شمار مي آمد؛ زيرا منتصر در حق آنان به عطوفت و نيكي رفتار مي كرد و مالهاي بسياري را در بين آنان توزيع مي نمود. و بيشتر ترجيح مي داد كه در هر كاري با آنچه پدرش (لعنه الله) انجام مي داد مخالفت ورزد و با روش و مسلك او ضديت كامل داشت. هيچ موردي از دستگيري يا حبس و قتل شيعيان به دست او در كتب تاريخي ذكر نشده است.

طبري گويد: اولين كاري كه به دست منتصر پس از كسب خلافت صورت گرفت عزل صالح بن علي از امارت مدينه و نصب علي بن حسين بن اسماعيل به جاي او بود. نقل شده است كه در حين وداع با علي بن حسين گفت: اي علي من تو را به شهري مي فرستم كه به منزله ي



[ صفحه 59]



گوشت و خون من است، پس مواظب باش كه با آل ابي طالب چگونه رفتار مي كني.

ج) مستعين:

احمد بن محمد بن معتصم، در روزي كه منتصر وفات كرد به عنوان خليفه، مورد بيعت قرار گرفت. دو تن از فرماندهان ترك به نام «بغا» و «وصيف» در زمان او متولي امور حكومت بودند. معتز و مؤيد فرزندان متوكل به دستور او زنداني شدند تا مبادا عليه حكومت فتنه انگيزي كنند.

زماني كه مستعين در دارالسلام بغداد بسر مي برد، گروهي از موالي كه مورد بي مهري مستعين و دو وزير ترك او قرار گرفته بودند؛ در سامرا توطئه اي چيدند و معتز را از زندان خارج ساخته با او بيعت كردند. در سال 251 مستعين پس از نبرد با ابواحمد و لشكريانش كه همگي از موالي بودند، عاقبت تن به صلح داد و خود را از خلافت خلع كرد و قرار شد كه همراه با خانواده اش به سوي «واسط» سفر كند. اما در بين راه فرستاده ي معتز به نام سعيد بن صالح راه بر او گرفت و سرش را بريده و به سوي معتز فرستاد.

مستعين نسبت به امام حسن عسكري عليه السلام و پدر بزرگوارش امام هادي عليه السلام سختگيري فراوان داشت.

د) معتز:

پس از كشتن مستعين، معتز خلافت بلامنازع عباسيان را به عهده گرفت. او كه نامش محمد و فرزند متوكل بود، در محرم سال 252 از عموم مردم بيعت گرفت و در طي حكومت خود جنايات فراوان در حق شيعيان و خصوصا امام هادي عليه السلام و امام عسكري عليه السلام انجام داد.

او در سال 254 به وسيله ي زهر، امام دهم حضرت علي النقي عليه السلام را



[ صفحه 60]



به شهادت رساند و پس از آنان تصميم قطعي در شهيد نمودن امام حسن عسكري عليه السلام داشت. او بارها امام عسكري عليه السلام را از زنداني به زندان ديگر منتقل مي ساخت و اهانت بسيار در حق ايشان روا مي داشت.

او از ميان اتراك متعصب ترين و خشن ترين آنان را بر امارت مدينه و مراقبت اهل بيت عليهم السلام گماشته بود. او به خاطر ترس از سلب حكومت، همه ي سران مقتدر و صاحب نام را تحت مراقبت داشت و با اندك اتهامي آنان را دستگير كرده و مي كشت. همين امر باعث خروج بعضي سران گشته و عاقبت سبب قتل او شد.

در كيفيت قتل او مسعودي گفته است: برخي معتقدند كه از خوردن و آشاميدن باز داشته شد تا در اثر گرسنگي و تشنگي جان داد. برخي ديگر عقيده دارند كه آب جوشان به روده هايش تزريق كردند به گونه اي كه تمام احشايش ورم كرد و مرد.

اما مشهورتر آن است كه وارد حمامش نمودند و حمام را گداختند و او را از خارج شدن بازداشتند، پس از آنكه از حرارت و تشنگي جانش به لب رسيد، او را خارج ساخته و قدحي آب، همراه با يخ به او خورانيدند بطوري كه كبدش متلاشي شد.

هـ) مهتدي:

محمد بن واثق نوه ي هارون الرشيد بود كه در سال 255 به حكومت رسيد و دست به كشتار تركان زد و آنان بر او شوريدند و صالح بن وصيف را كه مقربترين و بزرگترين وزير و محل اعتماد او بود كشتند و سرش را بر در خانه ي مهتدي آويختند؛ تا خواري و ذلت او را به نمايش گذارند. مهتدي عاقبت به دست همين اتراك كشته شد،



[ صفحه 61]



در حالي كه حضرت امام حسن عسكري عليه السلام هنوز به دستور او در زندان بسر مي بردند.

ابوهاشم نقل كرده است كه من در حبس مهتدي با حضرت ابومحمد عليه السلام همراه بودم كه شبي به من فرمود: «اين طاغي امشب اراده كرده است كه اراده ي الهي را به بازي گيرد در حالي كه خداوند رشته ي عمر او را قطع مي گرداند.»

چون صبح شد فتنه ي اتراك بر مهتدي شروع شده بود و مردم هم به خاطر عقايد باطل مهتدي، با اتراك همراه شدند و او را كشتند. در حالي كه او تصميم قطعي بر كشتن ابومحمد عليه السلام داشت.

و) معتمد:

پس از كشته شدن مهتدي در سال 256، ه. ق احمد بن متوكل به حكومت و خلافت دست يافت. او بر خلاف مهتدي، ديگر باره اتراك را منزلت و مقام بخشيد و از عداوت آنان نسبت به خاندان ابوطالب بهره هاي فراوان گرفت.

او به شكل هاي مختلف سعي در از بين بردن امام حسن عسكري عليه السلام داشت و به نحرير اجازه داد كه سخت ترين رفتار را در حق آن بزرگوار داشته باشد و حتي او را پيش شيران اندازد.

او بطور مرموزي در فريب افكار عمومي مي كوشيد و در ظاهر از مخالفت و ابراز عداوت اهل بيت سر باز مي زد. مقرر كرده بود كه حضرت امام عسكري عليه السلام هر هفته دو بار از محل سكونت اجباري خود در سامراء به محل دربار رفته و در سراي عام، محل حكومت، حضور پيدا كند.

نقشه ي قتل امام عسكري عليه السلام را نيز با كمك وزيران ترك و طبيبان



[ صفحه 62]



يهودي دربار، آنچنان با دقت طراحي كرده بود كه امر شهادت آن بزرگوار بر همه ي مردم و حتي بسياري از تاريخ نگاران مشتبه شده و با عقيده ي شيعه در عدم وفات طبيعي او، با ترديد برخورد كنند. عجيب تر آنكه گفته اند پس از شهادت امام عليه السلام او همه ي ثروت خود را در بين مردم تقسيم مي كند و به اقامه ي عزا مي پردازد.

قابل ذكر است كه در اثر اين همه تغييرات و تحولاتي كه در طي حيات و امامت امام حسن عسكري عليه السلام در دستگاه حكومت عباسيان پيش آمده بود، بطور طبيعي ضعف فراواني در اداره ي امور كشور پهناور اسلامي، به آنان روآورده و شورش هاي زيادي در گوشه و كنار مملكت ايجاد شده بود.

خلفاي جور عباسي كه اكثرا سرگرم عيش و نوش خود بوده و از امور كشورداري اطلاع چنداني نداشتند، با غافل ماندن از سرزمين هاي مختلف تحت نفوذ خود، ميدان را براي طغيان هاي اميران و گماشتگان خود باز گذاشته و چه بسا از اغتشاشاتي كه در پاره اي نقاط اتفاق مي افتاد بي خبر مي ماندند.

در چنين اوضاع و احوالي است كه «احمد بن طولون» در مصر تشكيل دولت مي دهد و «حسن بن زيد علوي» در ناحيه ي «طبرستان» در برابر كارگزاران حكومت عباسي قيام مي كند و پس از جنگهاي طولاني، آن ديار را تحت تصرف خود در مي آورد. «صاحب الزنج» نيز يكي ديگر از كساني است كه در همين سالها دست به قيام عليه حكومت عباسيان مي زند و بصره را به تصرف در مي آورد. چنانكه «يعقوب ليث صفاري» در ناحيه ي سيستان بر مي آشوبد.



[ صفحه 63]



تأسف بارترين مصيبت توده هاي مسلمان تحت ستم آن دوران، همين است كه امامان بزرگوار شيعه در چنان شرايطي در زندان و تحت سخت ترين محاصره ها قرار مي گيرند، به شكلي كه از سازماندهي نيروهاي معتقد و تابع ولايت، كه در گوشه و كنار همه ي بلاد اسلامي پراكنده بودند، باز مي مانند. و تاريخ اسلام از تحقق حكومتي الهي بدست تواناي فرزندان معصوم پيامبر صلي الله عليه و آله، محروم مي ماند. اگرچه ارتباطات شيعيان با آنان در بسياري از حركت هاي ضد ستم و آزاديخواهانه، نقش مؤثري ايفا مي كرد.

با توجه به آنچه گذشت، اهميت و حساسيت مقام و موقعيت والاي امام هادي و امام عسكري عليهماالسلام در بين قاطبه ي مسلمانان نيز پديدار مي شود. چرا كه حتي خلفاي نالايق عباسي هم بخوبي دريافته بودند كه در ميان اين همه تحركات عليه حكومت و سازماندهي هاي نظامي و مردمي عليه دربار عباسي، تنها پايگاه خطرآفرين كه در صورت آزادي و فرصت عمل يافتن، بنيانهاي خلافت جور آنان را زير و رو مي كند ولايت و امامت اهلبيت پيامبر عليهم السلام است.

تاريخ نيز بر همين عقيده گواهي مي دهد. زيرا با همه ي بي لياقتي ها و ناتواني هاي خلفا، و عليرغم همه ي قيامهايي كه از ايران گرفته تا مصر بدست مردم و سرداران مختلف در مقابل عباسيان صورت گرفت، باز هم با كنار گذاشته شدن و شهادت ائمه ي معصوم و مظلوم شيعه كه به غيبت امام دوازدهم انجاميد و براي قرون متمادي جامعه ي اسلامي و انساني را از رهبري مستقيم آن رهبران الهي محروم كرد، حكومت



[ صفحه 64]



جائرانه ي عباسيان تا سال 656 هجري قمري استمرار يافت. [1] .


پاورقي

[1] در اين بخش از نوشتار، از كتابهاي مختلف تاريخي و روايي استفاده شده است و پاره اي از مطالب، بويژه برخي تاريخهاي ذكر شده محل اختلاف است.