بازگشت

آمدن امام به گرگان و اطلاع جعفر بن شريف


جعفر بن شريف گرگاني گويد: به حج مشرف شدم. در سامرا با امام حسن عسكري ملاقات كردم تا اموالي را كه مردم گرگان داده بودند به امام برسانم. امام قبل از سخن گفتن من درباره ي



[ صفحه 441]



اموال فرمودند: آنچه را آورده اي به خادم من مبارك تحويل بده. من نيز اطاعت كردم.

بعد گفتم: شيعيان شما در گرگان به شما سلام رسانيده اند. فرمود: مگر بعد از حج به گرگان بر نخواهي گشت؟ گفتم: چرا. فرمود: از امروز تا حدود صد و هفتاد روز به گرگان برنمي گردي و روز جمعه سوم ربيع الاخر اول روز وارد شهر مي شوي. چون وارد شدي به آنها بگو كه در آخر همان روز من به آنجا خواهم آمد. برو كه در هدايت و رشاد خداوند باشي! و بدان كه خداوند در اين سفر به تو و يارانت سلامتي خواهد داد و با سلامتي به خانواده ي خود ملحق مي شويد.

پسرت شريف پسري به دنيا خواهد آورد. نام او را صلت بن شريف بن جعفر بن شريف بگذار. خداوند او را بزرگ كرده و از شيعيان ما قرار خواهد داد. گفتم: اي پسر پيامبر! ابراهيم بن اسماعيل جرجاني از ثروتمندان گرگان و از شيعيان شماست و به دوستان شما بسيار كمك مي كند، به طوري كه در هر سال بيشتر از صد هزار درهم در اين راه خرج مي كند. امام فرمود: خدا به ابراهيم بن اسماعيل در مقابل احسانش جزاي خير دهد، گناهانش را بيامرزد و به او پسري كامل خلقت عطا فرمايد! به او بگو حسن بن علي مي گويد نام پسرت را احمد بگذار.

من از خدمت امام مرخص شدم و به طوري كه امام فرموده بود خداوند در اين سفر به من سلامتي داد تا روز جمعه سوم ربيع الاخر در اول روز - به فرموده ي امام - وارد گرگان شديم. دوستان به ديدار ما آمدند و به من تهنيت مي گفتند. به آنها مژده دادم كه امام حسن عسكري وعده داده كه در آخر امروز به گرگان تشريف مي آورد. هر چه لازم داريد بخواهيد و مسائل و حوايجتان را در نظر داشته باشيد.

چون نماز ظهر و عصر را خواندند همه در خانه ي من جمع شدند. به خدا سوگند در حالت بي خبري بودم ناگهان ديدم كه امام حسن عسكري - سلام الله عليه - وارد شد و پيش از ما به ما سلام كردند. ما همه از حضرتش استقبال كرده و دست مباركش را بوسيديم. امام فرمودند: من به جعفر بن شريف وعده داده بودم كه در آخر امروز به شهر شما بيايم. نماز ظهر و عصر را در سامرا خواندم و حال به اينجا آمده ام تا با شما تجديد عهد نمايم و الآن به وعده ي خود عمل كرده ام. مسائل و حوائج خويش را بگوييد. در آن وقت نخست نضر بن جابر عرض كرد: يا بن رسول الله! يك ماه است كه پسرم جابر بينايي چشمش را از دست داده است. دعا فرماييد خداوند بينايي او را بازگرداند. امام - عليه السلام - فرمود: او را پيش من بياوريد. حضرت دست مباركش را بر چشم او كشيد و در همان لحظه بينايي خود را بازيافت. بعد مردم يكي پس از ديگري آمده حوايج خود را به عرض امام رساندند. امام نيز حاجاتشان را برآورد و براي آنها دعاي خير كرد و همان روز برگشت. [1] .

آمدن حضرت به گرگان مانند آمدن موسي بن جعفر (ع) است به نيشابور براي نماز شطيطه و نماز خواندن بر جنازه ي او كه در شرح حال وي گذشت. همچنين همانند جريان علي بن خالد است



[ صفحه 442]



كه در شرح حال امام جواد (ع) گذشت. اين نوع كرامات و معجزات از ائمه ي هدي مسئله اي عادي است؛ چنان كه اميرالمؤمنين (ع) از مدينه به مداين رفت و بر جنازه ي سلمان نماز خواند.


پاورقي

[1] بحار، ج 50، ص 263.