بازگشت

يازدهمين چراغ، روشن شد


معصومه داوود آبادي

آمدي و رودخانه هاي صداقت، از رد قدم هايت جاري شدند .

نگاهت، نور مي پاشيد، پنجره هاي بي شمار را .

آسمان، چرخي زد و آبي چشمانت را خيره ماند. تو، يازدهمين ستاره منظومه عشقي.

كلامت، دل هاي كويري و جاهل را باران هدايت بود و لب هاي متبركت، نور را زمزمه مي كرد.

روشنايي انديشه ات را هيچ خورشيدي تفسير نمي تواند.

تو آمدي و كوچه هاي مدينه را باران شكوفه پوشاند؛ آمدي و آيينه ها، به پابوسي ات، آب هاي جهان را به انعكاس برخاستند. آمدي، تو يازدهمين چراغ پر فروغ ولايت باشي.

آمدي، تا امانت را به دست آخرين حجت بسپاري

زمين عدالت را دستان با كفايتت به بار نشاند.

حضورت، بركت افشان سفره هاي مهرورزي و راستي بود .

بال هايت، ميله هاي قفس را تجربه كردند، تا ما پرواز را از خاطر نبريم وآسمان، همچنان شكوه آزادي را به تصوير بنشيند.

نفس هايت مروج دين محمد بود؛ آن هنگام كه زمستان تفكر عباسي، جهان اسلام را قبضه كرده بود.

ايستادي تا امانت خداوند را به دست آخرين حجتش بسپاري. كوران ستم را تاب آوردي؛ به پاسداري كرامت انسان؛ كه سوره عشق، اين چنين تلاوت مي شود.

عزيزت مي داريم

به آفتاب مي انديشم كه جهان، قرن هاست انتظارش را تاب آورده است؛ به سپيداراني كه از پس عمري خزان، به بهار مي پيوندند. اي بزرگ، اي پدر آخرين حجت خداوند! عزتمان را با گام هاي دوباره فرزندت، معني مي كنيم و روزهاي روشن آينده را در نگاه آسماني اش مي جوييم. تو آن رودخانه اي كه دريا مي زايد و اقيانوس مي پرورد؛ آن ستاره اي كه چشم اندازش، كهكشاني بي بديل است. عزيزت مي داريم؛ كه شانه هاي تنهايي مان را پناهگاهي و چشمان مه آلودمان را به جاده هاي آفتابي ايمان مي رساني .