بازگشت

امام عسكري




چشم پدر به راه بود اي پسر بيا

تا جان نرفته از تن او زودتر بيا



از پشت ابراي قمر فاطمي درآي

تا شب به در رود چون فروغ سحر بيا



هم صاحب الزماني و هم صاحب عزا

بهر نماز بر تن پاك پدر بيا



افتاد جام آب ز بس دست لرزه داشت

در پيكرش نمانده تواني ديگر بيا





[ صفحه 536]



در احتضار باشد و چشم انتظار تست

بازست اين دو پنجره بر ره ز در بيا



بي اشك مردم از پي تشييع آمدند

خاكي نمانده شيعه چه ريزي در به سر بيا



صاحب عزا به ختم حضورش مسلم است

مردم تمام منتظر اي منتظر بيا



با ره جگر شده ست و جگر پاره

جز تو نيست اي پاره جگر بر پاره جگر بيا



علي انساني