بازگشت

انكار امامت


شيخ طوسي در كتاب غيبت از ابن يزيد از برخي از يارانش نقل مي كند كه: «گفت: هنگامي كه ابوابراهيم (موسي بن جعفر)عليه السلام رحلت كرد مبلغ هفتاد هزار دينار نزد زياد قندي و سي هزار دينار و پنج كنيز و خانه اي در مصر، نزد عثمان بن عيسي رواسي بود. امام رضا عليه السلام كسي را نزد آنها فرستاد و فرمود: اموال و كنيزكان و اثاثيه اي را كه از پدرم نزد شما است، برايم بفرستيد كه من وارث و جانشين او هستم و ميراث وي را نيز تقسيم نموده ايم و در نگهداري اموالي كه پدرم براي من و ورثه ي خود نزدتان گذاشته، عذري نداريد. ابن ابي حمزه



[ صفحه 264]



امامت او را منكر شد و نپذيرفت كه اموالي نزدش به امانت بوده است. زياد قندي نيز چنين كرد، ولي عثمان بن عيسي به امام رضا عليه السلام نوشت: پدرت - صلوات الله عليه - از دنيا نرفته و او همچنان زنده است و كسي كه بگويد او مرده، سخني بيهوده رانده است. تو اينك به گونه اي عمل كن كه فرض كني او همان گونه كه تو مي گويي از دنيا رفته است، ولي او به من دستور نداده چيزي به شما بدهم و كنيزكان را آزاد و با آنان ازدواج كرده ام» [1] .

امام رضا، امام جواد و امام هادي و عسكري عليهم السلام اين افراد را نكوهش كرده و از آنها بيزاري جسته اند.

امام عسكري عليه السلام در خصوص بيزاري از اين افراد و كساني كه در امامت امام موسي بن جعفر عليه السلام قائل به توقف شده اند، نامه هايي نوشته اند از آن جمله نامه اي است كه علامه ي مجلسي آن را از احمد بن مطهر روايت كرده است كه: «مي گويد: يكي از ياران ما از مردم جبل (قهستان) به ابومحمد عليه السلام نامه اي نوشت و پرسيد: كساني را كه در مورد امامت موسي بن جعفر عليه السلام توقف كرده (و جانشين او را نپذيرفته اند) دوست داري يا از آنان بيزاري مي جويي؟

حضرت در پاسخ نوشتند: آيا براي عمويت آمرزش مي خواهي؟ خداوند عمويت را نيامرزد! از او بيزاري بجو و من در پيشگاه خدا از آنها بيزاري مي جويم. با آنها سر دوستي نداشته باش؛ از بيمارانشان عيادت مكن؛ در تشييع جنازه هاي مردگانشان حاضر مشو و هرگز بر جنازه هاي امواتشان نماز مگزار؛ خواه امامي را از ناحيه ي خداوند انكار كرده باشند و يا امام و پيشوايي را كه امامت وي از ناحيه ي خداوند نيست، بر تعداد امامان افزوده باشند يا قائل به تثليت (سه خدايي) باشند. كسي كه امامت آخرين فرد ما را انكار نمايد، گويي امامت نخستين شخص مان را انكار كرده و كسي كه تعداد ما را اضافه بداند، مانند كسي است كه از تعدادمان كاسته باشد و امامت ما را انكار نمايد.

شخص سؤال كننده نمي دانست كه عمويش نيز در زمره ي آنان است و حضرت او را در اين زمينه آگاه گرداند [2] .

اين طايفه را «ممطوره» نيز گفته اند و چون ابراهيم بن عقبه از امام عسكري عليه السلام درباره ي آنان سؤال كرد، آنان را با همين نام خواند.

مجلسي از براثي و او از ابوعلي از ابراهيم بن عقبه روايت كرده است كه: «گفت: طي



[ صفحه 265]



نامه اي به امام عسكري عليه السلام نوشت: فدايت گردم من اين طايفه (ممطوره) را شناخته ام [سزاوار است] در نماز آنها را لعنت كنم؟

حضرت فرمود: آري در نمازت آنان را لعنت كن» [3] .


پاورقي

[1] الغيبة، ص 43.

[2] بحار، ج 50، ص 274، كشف الغمه، ج 3، ص 219.

[3] بحار، ج 50، ص 267.