اوصاف شيعه از منظر امام حسن عسكري(ع)



عباد پرهيزكار

آنچه از نظر خوانندگان عزيز مي گذرد بيان گوشه اي از صفات و ويژگيهاي شيعه و پيرو واقعي ائمه معصومين(ع) است كه از زبان برخي از آن بزرگواران از جمله امام حسن عسكري(ع) بيان شده است.

همچنين تفاوت ميان محب و شيعه اهل بيت تبيين شده است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
تفاوت محب و شيعه بودن

هر اهل ايماني مي كوشد تا در زندگي چنان باشد كه بتوان او را به عنوان مؤمن معرفي كرد. كساني كه پيشوايي را به اقتدا و رهبري برگزيده اند، در اين مسأله مي بايست بيش تر تلاش كنند؛ زيرا پيروي از پيشوا، گام نهادن در جاي پاي اوست.

هركسي مي تواند مدعي ايمان و محبت شود ولي اگر كسي مدعي شيعه گري و پيروي شد، مي بايست حق مطلب را به جا آورد؛ زيرا دوستي مي تواند با مخالفت و حتي عصيان در برخي از موارد جمع شود، ولي پيروي و اقتداگري اين گونه نيست. از اين رو در روايات آمده وقتي برخي ها مدعي تشيع و شيعه گري مي شدند، معصوم(ع) آنان را نمي پذيرفت و مي فرمود: شما محب و دوستدار ماييد نه اين كه شيعه ما بوده باشيد. شيعيان واقعي كساني چون سلمان و مقداد و ابوذر و عمارند.

مي گويند: روزي عده اي از شيعيان به ديدار امام رضا(ع) آمدند و به خادم امام گفتند: مي خواهيم آقا را ببينيم آقا اجازه نداد. بعد از چندين مرتبه، امام اجازه ورود را دادند. همه آمدند به امام گفتند: ما همه شيعه شماييم، چرا اجازه نمي داديد. امام(ع) فرمود: شما محب ما هستيد نه شيعه ما؛ شيعه آن كسي است كه به فرمان ها و دستورهاي ما گوش دهد و عمل كند. قال الامام عليه السلام: ان شيعتنا هم الذين يتبعون آثارنا و يطيعونا في جميع اوامرنا و نواهينا فاولئك شيعتنا فاما من خالفنا في كثير مما فرضه الله عليه فليسوا من شيعتنا؛ شيعه ما كساني هستند كه آثار و گامهاي ما پيروي مي كنند و در همه اوامر و نواهي از ما اطاعت مي كنند. اينان شيعيان ما هستند و اما كساني كه در بسياري از واجبات الهي با آن مخالفت مي ورزند، ايشان از شيعيان ما نيستند. (بحارالانوار، ج 65، ص162)

در حقيقت امام(ع) مي فرمايد كه هركس كه محبت اهل بيت(ع) را در دل دارد شيعه نيست؛ بلكه شيعه شرايط خاصي دارد كه اطاعت محض و كامل از ما و فرمان هاي الهي يكي از آن هاست.

براي شناخت شيعه واقعي مي توان به روايات بسياري تمسك جست كه بخشي از آن ها رواياتي است كه از امام حسن عسكري(ع) درباره شيعيان وارد شده است.
تشيع، سبك زندگي

اين پرسش همواره مطرح است كه شيعه كيست و به چه كسي شيعه گفته مي شود. بي گمان شيعه نه تنها يك مذهب و راه و روش دينداري و تفسيري از حقيقت اسلام است؛ بلكه شيوه زندگي است. از اين رو قرآن، زندگي حضرت ابراهيم(ع) و كساني را كه به درستي در مسير دين حنيف گام برداشته اند مي ستايد. در عصر پيامبر(ص) نيز اين پيامبرگرامي اسلام است كه زندگي امير مؤمنان(ع) را مي ستايد و مي فرمايد كساني كه اين سبك زندگي را در پيش گرفته اند رستگار هستند.

اميرمؤمنان(ع) چنان مي زيست كه قرآن خواسته بود. از اين رو آن حضرت (ع) را همان گونه كه قرآن ناطق گفته اند، قرآن مجسم نيز دانسته اند. تنها شماري اندك از صحابه پيامبر(ص) به فرمان آن حضرت(ص) توانستند شيعه واقعي اميرمؤمنان(ع) و رستگار شوند كه برجسته ترين ايشان سلمان، مقداد، ابوذر و عمار بودند.

آن حضرت(ع) مقتدا و پيشوا و امام واقعي اين گروه بود و آنان در زندگي خويش از سبك زندگي اميرمؤمنان (ع) بهره بردند.

آن حضرت مي دانست كه همگي توانايي اقتدا به وي را ندارند. از اين رو از مردم مي خواهد كه دست كم تا مي توانند از سبك زندگي وي در حد توان سود برند تا در صراط مستقيم قرار گيرند؛ زيرا صراط مستقيمي كه آيات قرآني به آن توجه داده و ما هر روز ده ها بار از خداوند خواهان هدايت بدان سو هستيم، صراط علوي و سبك زندگي آن حضرت مي باشد.
شيعه گري در عصر امام صادق(ع)

آن حضرت مي فرمايد اگر مي خواهيد از من پيروي كنيد و مرا مقتداي سبك زندگي خويش قرار دهيد شايد ناتوان باشيد و نتوانيد اين گونه عمل كنيد و لكن اعينوني بورع و اجتهاد و عفه و سداد؛ اما با پرهيزكاري و تلاش فراوان و پاكدامني و راستي مرا ياري دهيد.

در عصر امام صادق(ع)، بسياري خود را به اهل بيت(ع) مي چسباندند؛ زيرا عصر گريز از امويان بود و چهره زشت و كريه و ضد اسلامي آنان بر مردم آشكار شده بود و مردم مي خواستند تا به سوي فرمان خداوند و عمل بدان بازگردند و در خانه اهل بيت را بزنند.

شيعه گري و اهل بيت دوستي به عنوان گفتمان غالب بر جامعه در آمده بود و هركسي مي كوشيد تا خود را به اهل بيت(ع) نسبت دهد و از علاقه و محبت مردم استفاده كند؛ چنان كه بني عباس از اين عشق و علاقه مردمي براي مقاصد سياسي استفاده كرده و مردم را به سوي خويش مي خواندند. در اين زمان است كه امام جعفر صادق(ع) مي فرمايد: اياك و السفله ! فانما شيعه علي من عف بطنه و فرجه و اشتد جهاده، و عمل لخالقه، و رجا ثوابه، و خاف عقابه، فاذا رايت اولئك شيعه جعفر. امام صادق (عليه السلام) فرمود: بر تو باد پرهيز از افراد پست! همانا، شيعه علي، كسي است كه شكم را از حرام پر نسازد و راه عفت و پاكدامني در پيش گيرد و سخت كوش باشد، براي خدا كار كند و به پاداش او، اميدوار باشد و از عذاب او، بهراسد. زماني كه آنها، را [اين چنين] ديدي، [بدان كه] شيعه من، هستند.(كافي، كليني ج 2/ص 332/حديث 9)

در اين هياهوي شيعه گري و هجوم براي همراهي با افكار عمومي و گفتمان غالب جامعه گروهي خود را شيعه اهل بيت(ع) مي نامند تا به اهداف و مقاصد خاص خود برسند.

مردماني پست و دون صفت، با كارهاي خويش نام امامان(ع) و مقام شيعه گري را آلوده مي كردند. از اين رو امام صادق(ع) هشدار مي دهد و مي فرمايد: معاشر الشيعه ! كونوا لنا زينا، ولا تكونوا علينا شينا. قولوا للناس حسنا، و احفظوا السنتكم و كفوها عن الفضول و قبيح القول؛ اي گروه شيعه! شما، مايه زينت و زيبايي ما باشيد، نه اين كه باعث سرزنش ما خاندان شويد. با مردم، به نيكي سخن بگوييد و مراقب زبان خودباشيد و آن را از گفتار بيهوده و سخن زشت باز داريد. (وسائل الشيعه ، حر عاملي، ج8: ص 535 حديث 81)

عده اي نيز برخلاف سيره عملي و سبك زندگي امامان و اهل بيت(ع) عمل مي كردند و به نام دين، به ثروت اندوزي مشغول بودند واز سبك زندگي امامان(ع) دور مي شدند و با اين همه، مدعي شيعه گري بودند.

ابو اسماعيل مي گويد: به امام باقر(ع) گفتم: فدايت شوم! شيعيان، پيش ما زيادند. امام فرمود: آيا ثروتمند به نيازمند مهرباني مي كند؟ آيا نيكوكار از گنهكار مي گذرد؟ و آيا به هم كمك مالي مي كنند؟ (تا برابر هم شوند و عدالت برقرار باشد)؟ گفتم: خير. فرمود: اين ها شيعه (حقيقي) نيستند. شيعه، كسي است كه اين طور عمل كند. (كافي، ج 2، ص 371، حديث 11)

امام در جايي ديگر مي فرمايد كه شيعيان ما را بيازماييد تا معلوم شود كه واقعا شيعه هستند يا مدعي شيعه گري مي باشند: امتحنوا شيعتنا عندثلاث: عند مواقيت الصلاه ، كيف محافظتهم عليها، و عند اسرار هم، كيف حفظهم لها من عدونا، و الي اموالهم كيف مواساتهم لاخوانهم فيها؟؛ شيعيان ما را، در سه جا امتحان كنيد: در اوقات نماز، ببينيد چگونه اوقات نماز را حفظ مي كنند، در بيان اسرارشان، ببينيد چگونه از دشمنان ما، آن ها را حفظ مي كنند و در مورد ثروت هايشان ببينيد چگونه نسبت به برادران خود، تعادل را حفظ مي كنند و به كمك و ياري آن ها مي رسند (بحارالانوار، مجلسي، ج 83، ص 22، حديث 40)

اين در حالي است كه شيعه كسي است كه در هر كار خيري نه تنها اهل شتاب و پيشقدمي است بلكه در شتاب گيري نسبت به يكديگر چنان است كه مسابقه مي گذارد و مي كوشد تا بر يكديگر سبقت گيرد و پيش از ديگري آن كار نيك و خير را انجام دهد. اين سبكي است كه پيامبر (ص) زندگي شيعه را بدان ترسيم و تصوير مي كند.

ابن عباس مي گويد: از پيامبر اكرم(ص) درباره فرموده خداوند در قرآن السابقون السابقون... پرسيدم؟ در پاسخ فرمود: جبرئيل گفت: آنان، علي(ع) و شيعيان او هستند كه به سوي بهشت، پيش تاختند و به الطاف و نعمت هاي خداوند، نزديك شدند. (بحار الانوار، ج 68، ص 20، ح 33.)
معرفي شيعه واقعي در سخنان امام حسن عسكري(ع)

يكي از روش هايي كه امام حسن عسكري (ع) براي معرفي شيعيان واقعي به كار مي برد، بهره مندي از روش سفارش است. وي در مجموعه اي از وصايا و سفارش هاي خويش، شيعي خويش را معرفي مي كند كه از آن جمله مي توان به اين سفارش اشاره كرد كه حاوي بسياري از خصوصيات مومن و شيعي واقعي مي باشد.

امام حسن عسكري (ع) به شيعيان فرمودند: شما را سفارش مي كنم به: رعايت تقواي الهي، پيشه كردن پارسايي در دين خود، كوشش بسيار براي خدا، راستگويي، امانت پردازي به كسي كه چيزي به شما سپرده، خواه نيكوكار باشد و خواه بدكار، انجام سجده هاي طولاني و خوش همسايگي كه محمد(ص) بدين روش آمده است.

همچنين سفارش مي كنم كه در ميان قبيله و عشيره هايشان نماز گزاريد، در تشييع جنازه هايشان حضور يابيد، از بيمارانشان عيادت نماييد و حقوقشان را بپردازيد، زيرا هر يك از شما كه در دينش پارسا و در گفتارش راستگو باشد و امانت مردم را بپردازد و با آنان خوش اخلاقي نمايد، در اين صورت گويند: اين يك شيعه است! من از شنيدن آن جمله شادمان مي شوم.

از خدا پروا نماييد و زينت (و مايه سرافرازي ما) باشيد نه مايه زشتي و (سرافكندگي)، همه دوستي را به سوي ما بكشانيد و هر زشتي را از ما دور نماييد، زيرا هر خوبي كه در حق ما گفته آيد ما شايستگي آن را داريم و هر بدي كه درباره ما بر زبان آيد ما چنان نيستيم. ما را در كتاب خدا حقي است و با رسول خدا(ص) خويشاوندي است و خداوند ما را پاك شمرده و هيچ كس غير از ما نمي تواند ادعاي چنين مقامي را نمايد مگر اين كه دروغ پرداز باشد.

بسيار ياد خدا و ياد مرگ نماييد و بسيار به تلاوت قرآن بپردازيد و صلوات بر پيامبر(ص) فرستيد، زيرا صلوات بر رسول خدا(ص) ده حسنه دارد.

آنچه را به شما سفارش كردم در حفظ آن بكوشيد، شما را به خدا مي سپارم و به شما درود مي گويم. (برگرفته از كتاب تحف العقول عن آل الرسول)

امام حسن عسكري(ع) از اين كه شيعه به اموري دلبستگي پيدا كند كه وي را خوار و ذليل مي سازد هشدار مي دهد. از ايشان مي خواهد كه سبك زندگي خويش را به گونه اي درآورند كه جز به اموري كه عزت براي ايشان فراهم مي آورد علاقه و دلبستگي پيدا نكنند. از اين رو مي فرمايد: چقدر زشت است مومن به چيزي علاقه مند باشد كه او را خوار كند.

از جمله اموري كه آدمي را به خواري و ذلت مي كشاند و عزت را از مدار زندگي وي دور مي سازد شهوت پرستي و حب رياست است. وي مي فرمايد: از شهوت طلبي و حب رياست بپرهيزيد كه اين دو صفت تو را به هلاكت مي نشاند.

حضرت در تبيين سبك درست زندگي، به مسأله اعتدال به عنوان مهم ترين معيار سنجش رفتار توجه مي دهد و مي فرمايد كه هرگز از دايره اعتدال گام فراتر نبايست گذاشت كه اين فرمان الهي است؛ زيرا انسان حتي در كار خير چون بخشندگي نبايد به گونه اي عمل كند كه از نداري خود را سرزنش و ملامت كند و يا زمينه سرزنش و ملامت ديگري را بر خود فراهم آورد و نه آن كه دست بسته و بخيل باشد كه هيچ كسي از وي خير و بهره اي نبرد. خداوند خطاب به پيامبرش(ص) درباره شيوه بذل و بخشش مي فرمايد: نه دست خويش را از روي خست به گردن ببند و نه به سخاوت يكباره بگشاي كه در هر دو حال ملامت زده و حسرت خورده بنشيني (اسراء آيه 92) از اين رو امام(ع) مي فرمايد: بخشندگي اندازه اي دارد كه اگر از آن فراتر رود اسراف است. اسراف نيز چنان كه از آيات قرآني معلوم است شيوه نادرستي در بهره گيري از نعمت هاي الهي است كه موجب مي شود تا شخص از محبت الهي دور شود (انعام آيه 14 و نيز اعراف آيه 13)
گزارشي تاريخي از سبك زندگي امام حسن عسكري(ع)

در تفسير امام حسن عسكري(ع) حديثي وارد شده است كه آن را ابويعقوب يوسف بن زياد و علي بن سيار روايت كرده اند، اين دو بزرگوار مي گويند: شبي در خدمت امام عسكري(ع) بوديم در آن زمان حاكم آن سامان نسبت به امام(ع) تعظيم مي كرد و اطرافيان او نيز احترام مي نمودند ناگهان حاكم شهر از آنجا عبورش افتاد و مردي دست بسته همراه او بود. او امام(ع) را كه در بالاي خانه قرار داشت و از بيرون مشاهده مي شد ديد، همينكه چشمش به آن حضرت افتاد به خاطر احترام از مركب پياده شد.

امام عسكري(ع) فرمود: به جاي خود برگرد، و او در حالي كه تعظيم مي كرد به جاي خود يعني روي مركب برگشت و عرض كرد: اي فرزند رسول خدا اين شخص را امشب كنار يك دكان صرافي گرفته ام، به گمان اينكه مي خواسته راهي به دكان باز كند و از آن سرقت كند. همين كه خواستم او را تازيانه بزنم و اين روش من است متهمي را كه دستگير مي كنم پنجاه تازيانه مي زنم تا تنبيه او باشد و بعد از آن جرم بزرگتري مرتكب نشود او به من گفت: از خدا بترس و كاري كه باعث خشم خداوند مي شود انجام نده، من به راستي از شيعيان علي بن ابي طالب و شيعه اين امام بزرگوار، پدر كسي كه به امر خدا قيام مي كند مي باشم.

من از او دست برداشتم و گفتم: تو را نزد امام(ع) مي برم، اگر آن حضرت گفته ات را تصديق كرد كه از شيعيان او هستي تو را رها مي كنم، و اگر دروغ گفته بودي بعد از آنكه هزار تازيانه به تو زدم دست و پايت را قطع خواهم كرد، اكنون او را به حضور شما آورده ام، آيا او همان طور كه ادعا كرده از شيعيان شما است؟

امام (ع) فرمود: پناه بر خدا مي برم، اين كجا از شيعيان علي بن ابي طالب مي باشد؟ خدا او را در دست تو گرفتار كرده است بخاطر اينكه به خيال خود اعتقاد دارد كه از شيعيان حضرت علي(ع) است.

حاكم گفت: راحتم كردي، الان پانصد ضربه به آن مي زنم و هيچ اعتراضي هم بر من نيست. و چون او را به فاصله زيادي از آنجا دور كرد دستور داد او را به رو بر زمين افكندند، دو جلاد را يكي در طرف راست و ديگري در طرف چپ بر او گماشت و به آنها گفت: او را بزنيد و بدرد آوريد.

اين دو نفر شلاق هاي خود را بطرف او پايين آوردند، ولي به او برخورد نكرد و هر چه مي زدند بر زمين مي خورد، حاكم ناراحت شد و گفت: واي بر شما، زمين را مي زنيد؟

به پشت و كمر اين شخص بزنيد، دوباره شروع به زدن كردند و پشت و كمر او را نشانه گرفتند ولي اين بار دستهاي آنها خطا رفت و آن دو به يكديگر زدند و داد و فرياد آنها بلند شد.

حاكم به آنها گفت: واي بر شما، مگر شما ديوانه شده ايد؟ چرا خودتان را مي زنيد؟ اين مردي را كه بر زمين افتاده بزنيد.

گفتند: ما همين كار را مي كنيم و جز او را هدف نمي گيريم و نمي زنيم ولي دست هاي ما بي اختيار منحرف مي شود بطوري كه ضربه ها بر خود ما وارد مي شود.

حاكم چهار نفر ديگر از ماموران خود را صدا زد و به اين دو نفر اضافه كرد و گفت: او را احاطه كنيد و تا مي توانيد بزنيد، شش نفر دور او را گرفتند و شلاق ها را بالا بردند كه او را بزنند ولي اين بار شلاق به حاكم اصابت كرد.

او از مركب پياده شد و فرياد كرد: مرا كشتيد، خدا شما را بكشد، اين چه كاري است كه مي كنيد؟

گفتند: ما غير اين شخص را نمي زنيم و نمي دانيم چرا چنين مي شود؟

حاكم با خود گفت: شايد اينها توطئه كرده اند، لذا چند نفر ديگر را مامور كرد كه اين شخص را بزنند، ولي آنها هم حاكم را زدند.

بار ديگر گفت: واي بر شما چرا مرا مي زنيد؟

گفتند: به خدا قسم ما جز اين شخص را نمي زنيم.

حاكم گفت: سر و صورت مرا مجروح كرديد، اگر مرا نمي زنيد از كجا اين جراحتها پيدا شد؟

گفتند: دست ما بشكند اگر تو را قصد كرده باشيم.

مرد گرفتار به حاكم گفت: اي بنده خدا، آيا به اين لطفي كه به من مي شود و ضربات شلاق از من دفع مي گردد هيچ توجه نمي كني و عبرت نمي گيري؟

واي بر تو مرا نزد امام(ع) برگردان و هرچه در مورد من فرمان داد اجرا كن.

حاكم او را نزد امام(ع) برگرداند و عرض كرد: اي فرزند رسول خدا، كار اين شخص عجيب است،از طرفي انكار كرديد كه از شيعيان شما باشد و هر كه شيعه شما نباشد ناگزير شيعه ابليس است و جايگاهش در آتش است و از طرف ديگر معجزاتي از او مشاهده كردم كه مخصوص پيامبران است.

امام(ع) فرمود:

بگو: يا جانشينان پيغمبران. (يعني اظهار معجزه منحصر به پيامبران نيست بلكه جانشينان واقعي آنها هم به آوردن معجزه توانائي دارند.) حاكم هم كلام خود را با اضافه كردن جمله اي كه امام(ع) فرمود تصحيح كرد.

سپس امام عسكري(ع) به حاكم فرمود: اي بنده خدا اين شخص در اينكه ادعا كرده از شيعيان ما است دروغ گفته است، دروغي كه اگر مي فهميد و از روي عمد آن را مي گفت به تمام آن عذاب تو گرفتار مي شد و در زندان زيرزميني سي سال باقي مي ماند، ولي خداوند به او رحم كرد، زيرا كلمه را بر آنچه قصد كرده اطلاق نموده و از روي عمد دروغ نگفته است (يعني او از محبان ما است ولي فكر مي كرده كه از شيعيان ماست. او راست نگفته اما قصد دروغ هم نداشته است) و تو اي بنده خدا بدان كه خداوند او را از دست تو نجات داده است، او را رها كن، زيرا از دوستان و محبان و ارادتمندان ما است گرچه از شيعيان ما نيست.

حاكم گفت: نزد ما اين تعبيرات همه مساوي است، چه فرقي بين اينها است؟ امام(ع) به او فرمود:

الفرق ان شيعتنا هم الذين يتبعون آثارنا، و يطيعونا في جميع او امرانا و نو اهينا، فاولئك من شيعتنا. فاما من خالفنا في كثير مما فرضه الله عليه فليسوا من شيعتنا.
سيماي شيعه از نگاه امام علي عسگري (ع)

شيعيان ما كساني هستند كه از آثار ما پيروي مي كنند، دستورات ما را به كار مي بندند، و از آنچه نهي كرده ايم اجتناب مي نمايند، و اما كساني كه در بسياري از آنچه خداوند بر آنها واجب كرده با ما مخالفت مي كنند، از شيعيان ما نيستند.

سپس امام(ع) به حاكم فرمود: و تو دروغي گفته اي كه اگر از روي عمد مرتكب شده بودي خداوند تو را به هزار تازيانه و سي سال زندان زير زميني گرفتار مي كرد.

حاكم عرض كرد: آن دروغ چه بوده است اي فرزند رسول خدا؟

امام (ع) فرمود: معجزاتي را كه ديدي به اين شخص نسبت دادي در حالي كه معجزه كار او نيست بلكه كار ما است كه خداوند در مورد او ظاهر كرد تا حجت ما را آشكار كند و عظمت و شرافت ما را روشن سازد، و اگر گفته بودي معجزاتي در مورد او مشاهده كردم و عمل را به او نسبت نمي دادي آن را انكار نمي كردم، آيا حضرت عيسي كه مرده را زنده كرد معجزه نيست؟ آيا معجزه، كار آن مرده بود يا عيسي؟ آيا گل را كه به شكل پرنده ساخت و به اذن پروردگار پرنده گرديد، اين معجزه كار پرنده بود يا حضرت عيسي؟ آيا آنهائي كه مسخ شدند و با خواري بوزينه گرديدند معجزه نيست؟ آيا اين معجزه كار بوزينه ها بود يا پيغمبر آن زمان؟ حاكم گفت: «استغفرالله ربي و اتوب اليه» «از خدا طلب آمرزش مي كنم و به سوي او بازگشت مي نمايم.»

سپس امام عسكري(ع) به آن شخص كه ادعا كرده بود شيعه علي بن ابي طالب (ع) است، فرمود:

يا عبدالله لست من شيعه علي(ع)، انما انت من محبيه.

اي بنده خدا تو شيعه علي بن ابي طالب(ع) نيستي بلكه از دوستان او مي باشي.

همانا شيعيان آن حضرت كساني هستند كه خداوند تبارك و تعالي درباره آنان فرموده است: «والذين آمنوا و عملواالصالحات اولئك اصحاب الجنه هم فيها خالدون.» (بقره/28)

«كساني كه ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام مي دهند اهل بهشت خواهند بود، و در آن جا براي هميشه خواهند ماند.»

شيعيان كساني هستند كه به خدا ايمان آورده اند و او را به صفاتي كه خودش فرموده توصيف مي كنند و از صفات ديگر كه برخلاف آن باشد پاك و منزه مي دانند، و محمد(ص) را در همه گفتارش تصديق مي كنند، و همه كارهاي او را عين صواب و راستي مي دانند و عقيده دارند كه علي(ع) بعد از او سرور و پيشواي همگان است و بزرگواري است كه هيچكس از امت محمد(ص) همتاي او نيست، بلكه اگر همه آنها را در كفه اي و علي(ع) را در كفه اي ديگر قرار دهند، كفه علي(ع) بر آنها ترجيح پيدا مي كند، مانند ترجيح داشتن وزن آسمان و زمين بر يك ذره بي مقدار.

و شيعيان علي(ع) كساني هستند كه در راه خدا هيچ باكي ندارند كه مرگ سراغ آنها آيد، يا آنها در دام مرگ قرار گيرند و شيعيان علي(ع) آنهايي هستند كه برادرشان را بر خود ترجيح مي دهند، گرچه در حال نياز و حاجت باشند و آنها كساني هستند كه خداوند در جائي كه نهي فرموده آنها را نمي بيند، و جائي كه امر فرموده خالي از آنها نيست.

و شيعيان علي بن ابي طالب (ع) كساني هستند كه در احترام نمودن و بزرگداشت برادران مأمن، به مولاي خود علي(ع) اقتدا مي كنند.

و آنچه گفتم گفتار خودم نيست بلكه گفتار رسول خدا(ص) است و اين فرمايش پروردگار است كه فرموده است: «و عملواالصالحات» يعني بعد از اعتراف به توحيد و اعتقاد داشتن به نبوت و امامت همه فرائض و تكاليف الهي را بجا مي آورند، و در رأس آنها دو فريضه است:

يكي ادا كردن حقوق برادران ديني، دوم رعايت تقيه و آشكار نكردن عقيده مذهبي براي آنكه جان و مال خود را حفظ كنند (تفسير امام عسكري، ج 7، ص 613/بحار الانوار، ج 86، ص 061/ تفسير برهان، ج 4، ص 32).

***