سيره امام حسن عسكري(ع) در مبارزه با فرقه سازي ها و تفرقه ها


تلاش هاي امام حسن عسكري(ع) براي جلوگيري از پيدايش تفرقه در ميان مسلمانان از مهمترين نمودهاي حيات كوتاه اما پربركت آن حضرت بود. آن امام همام علي رغم فشارهاي سخت عباسيان و بحران هاي فراوان فكري و عقيدتي در جامعه آن روز مي كوشيد از بروز شكاف در ميان جامعه مسلمانان و سوءاستفاده جريانات سياسي و فكري بيگانه و وارداتي و يا دروني از اين بحران ها جلوگيري كند.مقاله حاضر نيم نگاهي به اين تلاش هاي ارزشمند دارد. با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
ريشه يابي اختلافات و تفرقه ها

بي گمان اسلام با تحولات روزهاي آغازين رحلت پيامبر(ص) دچار بحران هاي شديدي شد كه هويت آن را با خطر جدي مواجه مي ساخت. در اين دوره نفاق، كه در زمان اوج گيري قدرت و حاكميت اسلام در مدينه شروع شده بود، به شكل سياسي، خودنمايي كرد و جامعه را دچار تفرقه و تشتت نمود.

اگر تا پيش از ظهور اسلام، ريشه تفرقه ها و اختلافات در گرايش هاي شديد قومي و خوني بود، از اين زمان به بعد، هر چند كه تعصبات قبيله اي نقش مهم و تأثيرگذاري را بازي مي كرد، ولي رنگ ديني و مذهبي به خود گرفت.

از اين زمان است كه با افزايش جمعيت مسلمانان و نيز حضور اقوام و نژادهاي غيرعرب از سامي، آرامي و آريايي گرفته تا نژادهاي سياه آفريقايي و بربرهاي سپيد شمال آفريقا، اختلافات قومي و نژادي به شكل مذهبي و ديني خودنمايي مي كند. شايد بتوان ريشه اين دگرگوني در علل اختلاف هاي درون ديني و فرقه سازي ها را در فضا و شرايطي جست كه امكان بروز و شكل گيري دسته بندي ها را به صورت ديگر فراهم نمي ساخت. بدين گونه اختلافات جناح بندي هاي سياسي بعد مذهبي و فرقه اي گرفت و هر كس با بهره گيري از يك بحث كلامي درصدد فرقه سازي، دسته بندي، تحزب و جمع كردن افراد بر محور مباحث كلامي و اعتقادي برآمد و احزاب سياسي به شكل طوائف و فرقه هاي مذهبي بروز كرد.

هر چه از آغاز تشكل هاي فرقه اي و تحزب هاي به ظاهر كلامي مي گذرد، اختلافات مذهبي ريشه دارتر مي شود و در نتيجه آن درگيري هاي كلامي به شكل درگيري هاي فيزيكي و جنگ و مقاتله خودنمايي مي كند. با نگاهي گذرا به دوره هاي اموي و عباسي به آساني مي توان ده ها و صدها قيام و شورش را با انگيزه به ظاهر كلامي و مذهبي ردگيري و شناسايي كرد كه ريشه آن چيز ديگري غير از ظاهر اختلاف كلامي بود. به زبان ديگر با توجه به مقتضيات و شرايط زماني و فشار و قدرت دين، اختلافات سياسي به شكل اختلافات مذهبي ظهور كرد و هر گروه و حزب سياسي و قدرت طلب براي دست يابي به مراكز قدرت و تأثيرگذاري بر جريانات سياسي، شورش ها و قيام هاي خونيني به راه انداخت.

برخي از مورخان براي شورش هاي عصر اموي و عباسي، علل و عوامل چندي را بيان مي كنند ولي چنان كه گفته شد بسياري از اين قيام ها و شورش ها با عاملي سياسي همراه بوده است. از آن جايي كه قدرت به شكل موروثي در اين دوران ظهور كرد و از حالت ولايت امور بيرون آمد و خلفاي اموي و عباسي همانند كسرا و قيصر عمل كردند، مردم خسته از فشار تبعيض و ظلم و بي عدالتي با دستمايه كردن برخي از آيات و روايات و ايجاد تشكل هاي سياسي در قالب مذهب و فرقه، شورش هايي را سامان دادند.

اين مسئله در زمان تضعيف حكومت بيشتر مي شد و فرقه هاي خودساخته مذهبي شورش هاي بيشتر و قتل و غارت افزون تري را موجب مي شدند. عصر امام حسن عسكري(ع) را مي توان مانند عصر پس از مأمون و هارون الرشيد اوج فرقه گرايي و مذهب سازي دانست. از اين رو آن امام همانند پدرانش مي بايست در دو حوزه به مبارزه مي پرداخت. از يك سو با قدرت ناحق و بيدادگر خلفا و در جبهه ديگر با فرقه هاي منحرف كه اساس اسلام را در خطر مي افكندند مواجه مي شد و امت را با به كارگيري روش ها و راهكارهاي فرهنگي و علمي از آسيب آنان در امان نگه دارند.
راهكارهاي امام در راستاي حفظ هويت اسلام و اتحاد مسلمانان

امام عسكري(ع) به عنوان وظيفه اصلي رهبري و حفظ اساس اسلام و مسلمانان، بر خود فرض مي ديد تا هم با بيداد دربار مقابله كند و هم امت را از كژي هاي فكري، اخلاقي و فرهنگي در امان نگه دارد. از اين رو در دو جبهه همزمان به مبارزه پرداخت.

افزايش شور ش هاي مذهبي عليه دولت مركزي از سوي گروه هاي اجتماعي در اين زمان آن چنان بود كه مردم روي آرامش به خود نديدند. در همين ايام، چندين قيام به نام علويان و از سوي ايشان نه تنها براي احقاق حق بلكه در راستاي امر به معروف و نهي از منكر و مبارزه با ظلم و بيداد عباسيان صورت گرفت و گروه هاي مردم از نژادهاي مختلف در آن مشاركت داشتند هرچند كه سهم نژادهاي غيرعرب در اين قيام ها بيشتر و محسوس تر بود. از جمله مهم ترين قيام هاي علويان كه در عصر امام محمدتقي و فرزندش امام علي بن محمد و حسن بن محمد(ع) رخ داد مي توان از قيام ابن طبا، ابراهيم بن موسي بن جعفر(ع)، محمدبن جعفر (ع)، زيدبن موسي بن جعفر(ع) و فرزندان وي، حسين بن محمد بن حمزه، علي بن زيدبن الحسين عيسي بن جعفر (ع) نام برد كه روي هم سي قيام و شورش را شامل مي شود. اين قيام ها در دو دسته از علويان بيشتر بود: علويان امامي و علويان زيدي.

خلع و نصب ها و قتل ها توسط خلفاي عباسي آن چنان زياد شد كه بر دامنه شورش ها و آشوب ها افزود. اين همه موجب مي شد كه امت در خطر فروپاشي قرار گيرد.

فشارهاي بيروني از روم و بيزانس نيز مزيد بر علت بود. تحركات خوارج كه باقيمانده ديدگاه كلامي سياسي جنگ صفين بود با ريشه دار شدن و جذب مخالفان حكومت، موجب مي شد كه مردمان با نام خدا و دين اسلام به جان هم بيافتند و اتحاد و همدلي اسلامي جاي خود را به تفرقه و قتل و غارت به نام دين دهد. برخي از آنان به جهت آن كه بتوانند از موقعيت علويان بهره مند شوند با پنهان كردن ديدگاه هاي مذهبي خود، مردم را به سوي خود جذب مي كردند.

صاحب الزنج كه افكار خارجي داشت خود را منتسب به علويان كرد. مسعودي درباره وي مي نويسد:از او كارهايي سر زد كه آن چه را به او نسبت داده مي شود، تصديق مي كند. گفته مي شود كه او پيرو فرقه ازارقه از خوارج بوده است؛ زيرا كردار او در كشتن زنان و كودكان و غير ايشان از پيران روبه مرگ و غير آنان از كساني كه مستحق قتل نيستند براين مرام او گواهي مي دهد. از او خطبه اي نقل شده كه در آغازش گفته است: الله اكبر... الا لاحكم الا الله (كه شعار خوارج است) او هم چنين همه گناهان را موجب شرك مي دانست و ياران او همگي از زنگيان (غيرعرب) بودند. (مسعودي، تاريخ مسعودي، ج 4 ص 108)

او خود را از علويان و از نوادگان امير مومنان معرفي مي كرد. بينش خارجي گري وي، هم در سخنان و هم در اعمال زشت و ناپسند وي نمايان است. گردآمدن زنگيان خود دليل بر اين است كه گرايش شديد خارجي گري موجب شد تا اين افراد دور وي حلقه زنند و با او همكاري كنند. در حقيقت گرايش هاي نژادي و شورش هاي سياسي در قالب دين و مذهب انجام مي گرفت تا هم وجاهت شرعي پيدا كند و هم قتل و غارت ها و قيام ها را توجيه قانوني بخشد.
تقيه، موضع رسمي امام

امام حسن عسكري(ع) دراين دوره با استفاده از روش تبليغ حقايق ديني و معرفتي اسلام حقيقي، مي كوشد با تفرقه و فرقه سازي برخورد كند. ايشان براي جلوگيري از كشتار مسلمانان كه در قالب دين و مذهب صورت مي گرفت، از همراهي با اين قيام ها خودداري كرد؛ زيرا اين قيام ها هرچند كه به ظاهر عليه ظلم و ستم خلفا و امرا بوده است، ولي به كارگيري پوشش مذهب براي كشتار مردم و ايجاد تفرقه در ميان مسلمانان و آسيب به اتحاد و وحدت آنان موجب مي شد تا كشتارهاي مردمان رنگ ديني و مذهبي پيدا كند.

امام از آن كه بر پايه اصل اساسي تقيه، از روشن كردن موضع گيري خود ابا داشت، لذا نمي توان تحليل دقيقي از رخدادها و موضع گيري هاي ايشان ارايه نمود؛ ولي با اين همه مي توان از شيوه كلي و اصول اساسي بينشي و نگرشي ايشان اين نكته را به دست آورد كه آن حضرت با هر گونه فكر و كاري كه وحدت امت را به خطر مي انداخت مخالف بود و بر يگانگي و اتحاد ميان مسلمانان تاكيد مي كرد.

با آن كه با دولت عباسي مخالفت مي ورزيد ولي شيوه عملي خود را چنان قرار داده بود تا به هر نحو ممكني همه مسلمانان از امنيت و عدالت بهره مند شوند. خواندن نماز باران براي اين كه مسلمانان از خطر عمومي خشكسالي در امان بمانند به يك معنا و نگرش وحدت نگر ايشان را نشان مي دهد. به نظر ايشان هرچند كه اين درخواست از سوي خليفه صورت گرفت ولي از آن جايي كه منافع مسلمانان حفظ مي شد در انجام آن كوتاهي نكرد و نخواست تا با فرار از آن، مردم را در رنج افكند.

سياست هاي حاكمان اين دوره همانند همه دوره هاي اموي و عباسي مبتني بر حذف مخالفان بود. از اين رو نسبت به همگان چه آناني كه در پي كسب قدرت در داخل خاندان عباسي دست به قيام مي زدند و چه گروه هاي بيروني از علويان و خوارج و يا فرقه هاي ديگر مذهبي، قتل و كشتار جمعي و نسل كشي، اصل اساسي در سياست آنان بود.

از اين رو امام(ع) مي بايست راهي را در پيش مي گرفت كه هم از آسيب دشمن در امان بماند و هم به فعاليت هاي فكري و فرهنگي خود در راستاي اسلام اصيل بپردازد.

اسلامي كه مخالف هرگونه تفرقه، بيداد و ستم ورزي از سوي هركس و هر مقامي بود عباسيان مي دانستند كه امامان شيعي هرگز موافق حكومت ايشان نيستند و همواره آنان را ظالم و ناحق و باطل مي دانند. از اين رو نسبت به همه امامان با سخت گيري برخورد مي كردند. اين سخت گيري و خفقان دراين دوره اوج بيشتري گرفت. افزايش اميد به آمدن منجي موجب شد تا امامان در حصار بيشتري قرار بگيرند.اين فشار در عصر امام حسن عسگري تشديد شد و آن حضرت در زندان و پادگان به صورت بازداشت خانگي قرار گرفت.

***