تشويق در سيره امام عسكري (ع)


طليعه سخن

«تشويق»، «تنبيه» و «تغافل»، سه اصل مهمّ تربيتي، آموزشي و مديريتي است كه ميبايست در مواقع لازم و مناسب و با كميّت و كيفيّت ويژه، مورد استفاده قرار بگيرد.

در اين ميان، «تشويق» از جايگاه ارزشمند و والايي برخوردار است؛ به گونهاي كه در تاريخ زندگي پيامبران، امامان:و... ميتوان نمونههاي فراواني را به دست آورد. از اين رو، گلچيني از تشويقات متنوّع امام حسن عسكري عليه السلام را به پيشگاه خوانندگان محترم تقديم ميداريم.[1]

نگاهي گذرا

در يك معرّفي اجمالي، ميتوان عناوين كلّي «تشويقهاي امام عسكري عليه السلام » را يادآور شد؛ از جمله:

1. «تأييد» برخي از اصحاب به شكل حضوري و غيابي؛ مثل شاگردان قمي و نيشابوري.[2]

2. «تقريظ شفاهي» براي تعدادي از نويسندگان و كتابهاي آنان.

3. انتصاب عدّهاي به «وكالت»، «خدمتگزاري» و «نامهرساني».

4. پذيرفتن گروهي به عنوان «شاگرد».

5. رفتن به منازل بعضي از شيعيان؛ مثل تشريف فرمايي حضرت به شهر گرگان.[3]

6. «عيادت» از بيماران و آرزوي بهبودي براي آنان.

7. «دعا كردن» در حق مردم (گشايش در زندگي، برخورداري از نعمت فرزند، آزادي از زندان، تسليت به بازماندگان اموات و غيره).

8. كمكهاي فراوان مالي.

بشارت به «مهدي موعود عليه السلام »

امام عسكري عليه السلام از طريق نامه يا حضوري، تولّد «مهدي موعود عليه السلام » را به برخي از يارانش بشارت داد؛ از جمله: به وكيل خود در قم.

_ امام عليه السلام طيّ نامهاي به احمد بن اسحاق فرمود:

«براي ما فرزندي متولّد شده؛ نزد تو مستور بماند و از همه مردم پنهان باشد. زيرا ما از آن خبردار نكنيم مگر خويشاوندان رازدار و دوستان صميمي خود را. احببنا إعلامك ليسرّك الله به مثل ما سرّنا به؛ ما تو را به اين مسأله مطّلع كرديم تا خدا، تو را بدان شاد كند چنانچه ما را بدان شاد كرده است!»[4]

_ وقتي احمد بن اسحاق به سامرّا آمد و خدمت امام عليه السلام رسيد... آن حضرت، پسرش مهدي(عج) را به او نشان داد؛ آنگاه فرمود:

«اي احمد بن اسحاق! اين، امري است از امر خدا و سرّي است از سرّ خدا و غيبي است از آنچه من به تو افاده كردم. اگر باعث كرامت تو نزد خداوند متعال و حجّتهاي او نبود، من اين فرزندم را به تو نشان نميدادم.»

امام عليه السلام بعد از سفارش به مخفي كردن تولّد مهدي عليه السلام، فرمود:

«و كن من الشّاكرين تكن معنا غداً في علّييّن؛ و از شكرگزاران باش تا فرداي قيامت در بهشت و مرتبه والاي آن، با ما باشي.»[5]

خبري شادمانه

ابوهاشم جعفري _ شاگرد ممتاز امام عسكري عليه السلام - بارها از سوي حضرت مورد قدرداني و تجليل قرار گرفته بود؛ كه به يك نمونه بسنده ميكنيم:

_ روزي يكي از شيعيان به محضر امام عليه السلام شرفياب شده و تقاضا نمود كه «دعايي» به وي آموزش دهد؛ آن حضرت هم اين دعا را ياد داد: «يا اسمع السّامعين... و اجعلني ممّن تنتصر به لدينك و لا تستبدل بيغيري.»

ابوهاشم ميگويد: در دلم گفتم: «خدايا! مرا جزو گروه و حزب خود قرار بده». در اين هنگام، امام عسكري عليه السلام به من فرمود:

«أنت في حزبه و في زمرته اذ كنت بالله مؤمناً و لرسوله مصدّقاً و لأوليائه عارفاً و لهم تابعاً فأبشر ثمّ أبشر؛ تو در حزب خدا هستي زماني كه: 1. به خدا، مؤمن باشي؛ 2. نبوّت پيامبرش را تصديق كني؛ 3. به حقّانيّت و مقام اولياء الله، آگاه باشي؛ 4. و از آنان تبعيّت كني. پس، بشارت و مژده باد تو را و شادمان باش [كه داراي اين ويژگيها هستي]!»[6]

تقريظ بر بعضي تأليفات

_ ابوهاشم جعفري ميگويد: من كتاب «يوم و ليله» يونس [بن عبدالرحمن] را خدمت امام تقديم كردم... حضرت در حقّ نويسندهاش چنين دعا كرد:

«اعطاه الله بكلّ حرف نوراً يوم القيامه؛ خداوند در قيامت به تعداد هر حرف اين كتاب، به وي نوري عنايت فرمايد.»

همچنين امام بعد از مطالعه كتاب، فرمود: «هذا ديني و دين آباي و هو الحقّ كلّه؛ اين، دين و عقيده من و پدرانم ميباشد و تمام مطالب كتاب، درست و صحيح است.»[7]

_ ابو محمد فضل بن شاذان نيشابوري به محضر امام عسكري عليه السلام رسيده بود؛ در هنگام وداع، يكي از كتابهايش به زمين افتاد. امام عليه السلام آن را برداشته و نگريست و براي وي از درگاه الهي، آمرزش طلبيد و سپس فرمود:

«أغبط أهل خراسان لمكان الفضل...؛ بر مردم خراسان غبطه ميخورم از اينكه [شخصيت فرزانهاي مانند] فضل بن شاذان در ميان آنهاست! و همين افتخار، آنان را بس است.»[8]

خلعتِ «وكالت»

_ امام عليه السلام در حقّ عثمان بن سعيد عَمري فرموده است:

«هذا ابو عمر و الثّقه الامين، ثقه الماضي و ثقتي في المحيا والممات...؛ اين ابو عمرو، ثقه و امين است. او مورد اعتماد امام گذشته (امام هادي عليه السلام ) و در زندگي و پس از مرگم، مورد اعتماد من است. آنچه را به شما بگويد، از جانب من گفته...»[9]

همچنين در حضور عدهاي از شيعيان فرمود:

«اشهدوا علي أنّ عثمان بن سعيد العمري وكيلي...؛ گواه باشيد كه عثمان بن سعيد عمري، وكيل من و پسرش محمد، وكيل فرزندم مهدي شماست.»[10]

مدالِ «خدمتگزاري»

_ يكي از ايرانيان به سامرّا رفت و خدمت امام عسكري عليه السلام رسيد؛ آن حضرت پرسيد: براي چه به اينجا آمدهاي؟ گفت: به خاطر شوقي كه به شما دارم، براي خدمتگزاري آمدهام. امام فرمود: «بنابراين، دربان من باش.»

وي همراه ديگر خادمان، امور خانه حضرت را به عهده گرفته و مشغول انجام خدمت بود تا اينكه يك روز چشمش به جمال نوراني امام مهديعليه السلام روشن ميشود...[11]

توفيقِ «شاگردي»

_ دو خانواده از اهالي «استرآباد» به علت ستم و اذيتهاي «زيديّه»، به سامرّا هجرت كرده بودند، وقتي نزد امام عسكري عليه السلام شرفياب شدند، آن حضرت در حقّ آنان چنين فرمود:

«مرحباً باوين الينا، المتجئين الي كنفنا، قد تقبّل الله سعيكما...؛ خوش آمديد اي كساني كه به ما پناهنده شديد! خداوند، تلاش و سعي شما را پذيرفته است...»

سپس به آنها فرمود:

«خلّفا عليّ ولديكما هذين فيدهما العلم الذي يشرّفهما الله تعالي به...؛ دو فرزند خود را اينجا بگذاريد تا به آنان «دانشي» بياموزم كه خداوند متعال به سبب آن، شرافت و بزرگواري به آنان بخشد...»

بدين ترتيب بود كه ابويعقوب يوسف بن محمد بن زياد و ابوالحسن علي بن محمد بن يسار (سيّار) به مدت هفت سال، از دانش بيكران امام عليه السلام در زمينه «تفسير» بهرهمند شده و مجموعه گرانسنگ تفسير امام حسن عسكري عليه السلام را از خود به يادگار نهادند.[12]-[13]

پاداشِ «تشويق كننده»

_ يكي از اصحاب، جريان درد دل و گلايه يك مرد شيعه را ـ كه در معاشرت و گفت و گو با اهل سنّت دچار مشكلاتي شده بود ـ براي امام عسكري عليه السلام بازگو كرد و توضيح داد كه راهكارهايي را به عنوان «تقيّه» به وي آموخته كه مؤثر هم واقع شده است. امام عليه السلام بعد از شنيدن اين ماجرا، خطاب به او فرمود:

«أنت كما قال رسول الله الدّالّ علي الخير، كفاعله؛ تو مصداق فرموده رسول خدا هستي كه فرمود: ثواب كسي كه به كار نيك راهنمايي كند، مانند كسي است كه آن كار را انجام داده است!»

آن حضرت بعد از بيان پاداشهاي آن مرد شيعه كه «تقيّه» نموده بود، از صحابياش چنين قدرداني كرد:

«خداوند، به تو نيز كه او را راهنمايي كردهاي، به همان اندازه پاداش و حسنه خواهد داد.»[14]

گشايش در زندگي

_ محمد بن حمزه سروي ميگويد:

نامهاي به امام عسكري عليه السلام نوشتم و درخواست كردم كه براي بيرون آمدن از فقر و تنگدستي، برايم دعا كند. حضرت در پاسخ نوشت:

«أبشر، فقد أتاك الله بالغني...؛ مژده باد كه خداوند، تو را بينياز و ثروتمند گردانيد! زيرا پسر عمويت از دنيا رفت و صد هزار درهم به جاي گذاشت و جز تو، وارثي ندارد. خدا را سپاس گو و در امر زندگي، ميانه رو باش و از اسراف بپرهيز؛ چرا كه اسراف، كاري شيطاني است.»[15]

تجلّي نور

_ علي بن عاصم _ كه نابينا بود _ وقتي نزد امام عسكري عليه السلام آمد، آن حضرت به وي چنين فرمود:

«مرحباً بك يا ابن عاصم! إجلس، هنيئاً لك يا ابن عاصم!»

آنگاه حضرت در حقّ وي دعا كرده و بينا ميشود و فرش و زيراندازي را كه متعلق به عدهاي از پيامبران و صالحان بود، به او نشان ميدهد...[16]- [17]

دعاي بركت

_ امام عسكري عليه السلام در نخستين ديدار خود با يكي از نوادگان امام سجاد عليه السلام - در حالي كه او به امامت حضرت اعتقاد نداشت _ به وي چنين فرمود:

1. به من نزديك مشو؛ زيرا جاسوسها، مرا زير نظر دارند و تو نيز در خطري.

2. ... من از خدا ميخواهم كه خواستهات (سلامتي پدرت) را بر آورده سازد.

3. كثّرالله ولدك و جعل فيكم ابراراً؛ خداوند، فرزندانت را فزوني بخشد و آنها را افرادي نيكوكار قرار دهد.

4. اين سيصد دينار را بگير. بارك الله لك فيها؛ خداوند در آن پولها برايت خير و بركت قرار دهد.[18]

_ ابو يوسف ـ شاعر متوكل ـ ميگويد:

پسري برايم متولد شد، در حالي كه دچار تنگناي شديد مالي بودم؛ به هركسي نامه نوشتم، پاسخ مثبتي نداد. در اطراف خانه با نااميدي قدم ميزدم كه غلام امام عسكريعليه السلام آمده و بعد از دادن كيسه پول، بشارت حضرت را چنين بازگو كرد:

«أنفق هذه علي المولود، بارك الله لك فيه؛ اين پولها را صرف فرزندت نما. خداوند، او را سبب خير و بركت تو قرار دهد.»[19]

شكوفايي غنچه

_ عيسي بن صبيح ميگويد:

امام عسكري عليه السلام در زندان نزد ما آمد... از من پرسيد: آيا فرزندي به تو روزي شده است؟ گفتم: نه. فرمود:

«اللّهمّ ارزقه ولداً يكون له عضداً، فنعم العضد الولد؛ خدايا! به وي پسري عطا فرما تا اينكه قوّه بازويش باشد. پس، خوب بازويي [و مدد كاري] است فرزند!»[20]

_ محمد بن محمد قلانسي _ در حالي كه همسرش نزديك وضع حملش بود _ نامهاي نوشت و از امامعليه السلام درخواست كرد:

1. دعا كند كه زايمان همسرش به خوبي پايان پذيرد؛

2. خداوند، به وي پسري بدهد؛

3. نامي نيكو براي فرزندش انتخاب كند.

آن حضرت در پاسخ نوشت:

«رزقك الله ذكراً سوّياً و نعم الإسم محمّد و عبدالرّحمن؛ خداوند، به تو پسري تندرست و سالم عطا فرمايد. و چه نيكوست نام محمد و عبدالرحمن!»

همسر قلانسي «دوقُلو» زاييد كه هردو پسر بودند؛ بر يكي از آنها كه كاملاَ در سلامت و تندرستي بود، نام «محمد» و بر ديگري كه در پايش انگشت اضافه داشت، اسم «عبدالرّحمان» نهاده شد.[21]

يادگاري

_ احمد بن اسحاق اشعري قمي ميگويد:

به محضر امام عسكري عليه السلام رسيده و تقاضا كردم با خطّ خود چيزي بنويسد تا هر وقت كه آن خط را ديدم، بشناسم... امام عليه السلام دوات و قلمي طلبيد و مقداري نوشت. من درخواست كردم قلمي را كه با آن مينوشت، [به عنوان تبرّك] به من ببخشد؛ حضرت بعد از پاك كردن جوهر قلم، آن را به من داد.[22]

فرستادن كفن و...

_ امام عليه السلام به احمد بن اسحاق قمي فرمود: «تو در اين سال، از دنيا خواهي رفت.» وي پارچهاي براي كفن تفاضا نمود؛ حضرت بعد از دادن مقداري پول، فرمود: «در وقت حاجت، به تو خواهد رسيد.»... احمد در مسير بازگشت به قم، در منطقه حلوان (سرپل ذهاب) بيمار شده و رحلت كرد. دو نفر از جانب امام عسكري عليه السلام برايش كفن و حنوط آوردند و به همسفرانش تسليت گفتند. كافور _ خادم حضرت _ به آنان گفت:

«همانا احمد، عزيزترين شما بود به جهت قرب الهي در نزد آقا و مولاي شما.»[23]

بخشش اسب

_ علي بن زيد بن علي ميگويد:

اسبي نيكو و ممتاز داشتم؛ يك روز امام عسكري عليه السلام به من فرمود كه آن را بفروشم. ولي به عللي تأخير كردم؛ در نتيجه، اسبم مُرد و بسيار اندوهگين شدم! بعد از چند روز، خدمت حضرت شرفياب شدم... امام عليه السلام اسب خودش را به من بخشيد و فرمود:

«اين مركب، بهتر از اسب تو است؛ عمرش طولاني تر و راهوارتر از آن ميباشد.»[24]

***



1. شايان توجه اينكه: نگارنده از سال 1375 ش. داستان هاي فراواني از «تشويق در سيره معصومان(ع)» گردآوري كرده ام كه هنوز به چاپ نرسيده است!

2. ر.ك: مجله فرهنگ كوثر، ش 60.

3. ر.ك: همان.

4. كمال الدين، شيخ صدوق، ترجمه كمره اي، ج 2، ص 107 و 108.

5. همان، ص 57 _ 55؛ گزيده كفايه المهتدي، ميرلوحي، ص 178 _ 175، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، اول، 1373 ش.

6. بحارالانوار، ج 50، ص 298 و 299.

7 حياه الامام العسكري(ع)، محمد جواد طبسي، ص 326 و ترجمه آن «با خورشيد سامرّا»، ص 296 و 297؛ مجمع الرجال، علامه قهپايي، ص 294، مجلد سوم (ج 6)، دارالكتب العلميه، قم.

8. حياه الامام العسكري(ع)، ص 325؛ با خورشيد سامرّا، ص 296.

9. همان، ص 325 و 336؛ همان، ص 295، 304 و 305.

10. همان، ص 336 و 340؛ همان، ص 309 و 310.

11 داستانهاي اصول كافي، محمد محمدي اشتهاردي، ج 2، ص 142 و 143، دفتر نشر معارف اسلامي، قم، اول، 1413 ق.

12. حياه الامام العسكري(ع)، ص 202 _ 200؛ با خورشيد سامرّا ، ص 188 _ 186.

13. در مجله فرهنگ كوثر، ش 60، داستان فوق به تفصيل آمده است. ر.ك: مقاله «پژوهشي پيرامون تفسير امام عسكري(ع)»، محمد محسن طبسي.

14. حياه الامام العسكري(ع)، ص 239 و 240؛ با خورشيد سامرّا، ص 218.

15. همان، ص 256؛ همان، ص 237 و 238.

16. همان، ص 133 _ 131؛ همان، ص 130 _ 127؛ بحارالانوار، ج 50، ص 316؛ زندگاني عسكريّين(ع) و تاريخچه سامرا، ابوالقاسم سحاب، ج 2، ص 38 _ 36.

17. امام (ع) درحقّ علي بن عاصم، عنايات ديگري نيز داشته است. ر.ك: مجله فرهنگ كوثر، ش 60.

18. حياه الامام العسكري(ع)، ص 266؛ با خورشيد سامرّا، ص 247 و 248.

19. همان، ص 263؛ همان، ص 245.

20. زندگاني عسكريّين(ع)، ج 2، ص 30 و 31.

21. حياه الامام العسكري(ع)، ص 256؛ با خورشيد سامرّا، ص 237.

22. داستانهاي اصول كافي، ج 2، ص 140.

23. ر.ك: گزيده كفايه المهتدي، ص 206؛ منتهي الآمال، ج 2، ص 473؛ زندگاني عسكريّين(ع)، ج 2، ص 45 و 46.

24. زندگاني عسكريّين(ع)، ج 2، ص 34 و 35.